_.21._

6.4K 488 140
                                    

" زود باش ، من نمیخام تو اینجا بخوابی "

زین با کج خلقی دستور داد .

لیام به زور روی آرنجش خودشو نگه داشت و چشماش رو روی ددیش قفل کرد.

" تو خیلی تنبلی "

" این تقصیر من نیس ، تو منو خیلی خسته کر - دی "

لیام سرخ شد . بدنشو روی بدن زین انداخت و دستای زین باسنشو چلوند .

"آه ، ددی ، بس - کن "

لیام ناله کرد و دست زین رو از جایی که هوک قرار داشت برداشت .

لیام ناله کرد و دست زین رو از جایی که هوک قرار داشت برداشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(هوک به شکل دم👆)

( هوک عادی👆😐 اصلا تصورم از هوک اینجوری نبود:|)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( هوک عادی👆😐 اصلا تصورم از هوک اینجوری نبود:|)

"آو خدا ، من متاسفم بیب ، من اونو کاملا فراموش کردم ، چندلحظه صبر کن ! " (خسته نباشی 😐✋)

لیام روی زانوهاش قرار گفت وقتی زین دستشو آروم روی سوراخش کشید .

" آروم - تر " لیام آسیب پذیر گفت .

زین انگشتاشو به آرومی داخل لیام فرو برد و هوک رو در آورد و روی تخت پرتش کرد .

" ممممم...." لیام از خودش صدا در آورد و روی فک زین بوسه گذاشت .

" ممنونم "

زین دستشو توی موهای لیام فرو برد اونو روی سینش خوابوند ، درست مثل یه بچه وقتی به خواب نیاز داره .

" پیشم میمونی ؟ "

لیام با ناراحتی پرسید ، بعد از اینکه سرشو بلند کنه و کنار دومینانتش دراز بکشه .

To Love a Sadist {ziam}Where stories live. Discover now