لیام به طور هیستریکی گریه میکرد و یه سوزش جدید رو پشتش حس میکرد .
محکم گگ و گاز گرفت, میترسید باعث شه دهنش خون بیاد .
(گگ دیکی😐👆)
اشک از رو گونه هاش پایین میومد و زین آرومش نکرد فقط بش 'هیش' کرد و گفت که زانو بزنه .
" کام آن لی . کافیه . اونقدرم درد نداشت "
لیام شدیدتر گریه کرد و زانو زد . حالا دیگه گردنشم بخاطر حالت بدی که قرار گرفته بود و کشیدگیه طناب درد میکرد .
" هیشش ... بسه دیگه ." زین از بالا بش نگاه کرد . گونه هاش خیس بودن, حتی با اون چشم بند بازم معلوم بود .
لپاشو دور گگ منقبض میکرد و دوباره برشون میگردوند به حالت قبل .
زین آه کشید . طنابو , که قلاب و گگو سر جاشون نگه میداشت , از پشت سرش باز کرد . گگ و از دهنش دراورد و گزاشتشون کنار .
لیام سرشو به جلو خم کرد و یکم احساس راحتی کرد .
بعد دوباره شروع به گریه کرد , بلندتر از قبل .
زین خم شد . سر لیامو بالا گرفت و چشم گیرو باز کرد .
لیام چشمای خیسشو باز کرد و به زین که رو به روش بود نگاه کرد . با دیدن زین سعی کرد جلو گریشو بگیره .
" م-من خیلی متا-متاسفم ." با معصومیت سکسکه کرد . دستای زین جلو حرکت سرشو گرفتن .
زین دوبار آه کشید, شستشو کشید زیر چشمای لیام .
" حالا تمومش کن دیگه ." زین دستور داد .
لیام دوباره سکسکه کرد, و بالاخره متوقف شد . به زین که با چشمای قرمز بالا سرش وایساده بود نگاه کرد .
زین شستشو رو لبای پسر کشید و اون با فرمانبرداری لباشو باز کرد تا زین انگشتشو بکنه تو .
" میخوام دیکمو ساک بزنی باشه ؟" زین گفت . لباشو گاز گرفت وقتی دید لیام داره شستشو ساک میزنه, و با معصومیت به بالا نگاه کرد و سرشو تکون داد .(تصور این لیام باعث میشه منم بیام زین حشری که جای خود داره😂💦)
زین دکمه و زیپ شلوارشو باز کرد و دیکشو گرفت . از باکسرش بیرونش اورد و به لیام نگاه کرد .
YOU ARE READING
To Love a Sadist {ziam}
Fanfictionمن بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شما تصور میکنید که من از اول عمرم توی BDSM بودم . و من نبودم . زین ، ارباب من ، و یا ددیم ، یه سادیسمی بود . اون دوست داره به بقیه آسیب برسونه...