وقتی پنتی رو پاش کرد تورش حس خوبی بش داد . اون
از رو باسنش رد کرد . بعد استاکینگارو پوشید و کشیدشون بالا .لیام آب دهنشو قورت داد و تو آینه حموم به خودش نگاه کرد .
انگشتشو رو تور لباسش کشید . بین انگشتاش سوخت .
آسیب پذیر و خجالتی بنظر میومد . گونه هاش سرخ شدن و لباش لیز بودن .
چشماش بخاطر هوس و شهوت باد کرده بود .
از اتاقش بیرون رفت و رفت جایی که زین بود .
رسید پشت در و تصمیم گرفت اول در بزنه .
" بیا " صدای گوش خراش زینو شنید و درو باز کرد . سرش بخاطر نگاه سنگین زین پایین بود .
شنید که زین با خودش وزوز میکرد و یه ثانیه بعدش جلوش وایساده بود . دستاشو دور کمرش حلقه کرد و باسن لختشو فشار داد .
" به طور باور نکردنی ای خوشگل شدی ." زین زمزمه کرد, لیام صورتشو تو سینش پنهان کرد .
" ولی هنوزم از دستت عصبانیم . پس وسط اتاق وایسا ." زین گفت و زد رو کونش .
بیام وسط اتاق وایساد .
" دستاتو ببر بالا " و پایین کمرشو نوازش کرد .
لیام به سرعت اطاعت کرد, دستاشو بالا سرش برد .
" پسر خوب ." تشویقش کرد که باعث شد لیام بلرزه .
زین خودشو کشید, دستای لیامو به دستبندای بالا سرش بست .
لیام ناله کرد . از اینکه اینطوری بسته شه متنفر بود .
زین پشت لیام قرار گرفت . دستاشو رو پهلوهاش پایین کشید و هرازگاهی میرفت رو نوک سینه هاش و با نوک انگشتاش محکم فشارشون میداد .
لیام آه کشید . یه چیزی درباره سینه هاش بود که باعث میشد از بازی کردن باشون لذت ببره .
" پاهاتو برام باز کن ." زین بطرز هاتی تو گوشش گفت . و لیام بدون درنگ پاهاشو اندازه عرض شونه هاش باز کرد . باسنش بیشتر بیرون افتاد .
زین چند قدم عقب رفت . گوشیشو دراورد و از لیام تو اون حالت عکس گرفت .
" چی-چیکار میکنی ؟" لیام پرسید, نمیتونست برگرده و خودش ببینه .
" ددی داره ازت عکس میگیره بیبی . باید اینو ذخیره کنم ." و برگشت پشتش .
لیام قرمز شد, زین دستاشو بین پاهاش بالا کشید و زبونشو دور سوراخش چرخوند .
زین دوباره رفت . لیام از سر اعتراض ناله کرد . همین الان توجه زینو میخواست .
با دقت به زین که یه چوب بزرگو برداشته بود و انگشتاشو روش میکشید نگاه کرد .
اونو برگردوند سرجاش و یه شلاق بجاش برداشت, سرشو تکون داد, انگشتاشو رو ریش ریشایه پایینش کشید .
YOU ARE READING
To Love a Sadist {ziam}
Fanfictionمن بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شما تصور میکنید که من از اول عمرم توی BDSM بودم . و من نبودم . زین ، ارباب من ، و یا ددیم ، یه سادیسمی بود . اون دوست داره به بقیه آسیب برسونه...