_.11._

8.2K 648 151
                                    


وقتی پنتی رو پاش کرد تورش حس خوبی بش داد . اون
از رو باسنش رد کرد . بعد استاکینگارو پوشید و کشیدشون بالا .

لیام آب دهنشو قورت داد و تو آینه حموم به خودش نگاه کرد .

انگشتشو رو تور لباسش کشید . بین انگشتاش سوخت .

آسیب پذیر و خجالتی بنظر میومد . گونه هاش سرخ شدن و لباش لیز بودن .

چشماش بخاطر هوس و شهوت باد کرده بود .

از اتاقش بیرون رفت و رفت جایی که زین بود .

رسید پشت در و تصمیم گرفت اول در بزنه .

" بیا " صدای گوش خراش زینو شنید و درو باز کرد . سرش بخاطر نگاه سنگین زین پایین بود .

شنید که زین با خودش وزوز میکرد و یه ثانیه بعدش جلوش وایساده بود . دستاشو دور کمرش حلقه کرد و باسن لختشو فشار داد .

" به طور باور نکردنی ای خوشگل شدی ." زین زمزمه کرد, لیام صورتشو تو سینش پنهان کرد .

" ولی هنوزم از دستت عصبانیم . پس وسط اتاق وایسا ." زین گفت و زد رو کونش .

بیام وسط اتاق وایساد .

" دستاتو ببر بالا " و پایین کمرشو نوازش کرد .

لیام به سرعت اطاعت کرد, دستاشو بالا سرش برد .

" پسر خوب ." تشویقش کرد که باعث شد لیام بلرزه .

زین خودشو کشید, دستای لیامو به دستبندای بالا سرش بست .

لیام ناله کرد . از اینکه اینطوری بسته شه متنفر بود .

زین پشت لیام قرار گرفت . دستاشو رو پهلوهاش پایین کشید و هرازگاهی میرفت رو نوک سینه هاش و با نوک انگشتاش محکم فشارشون میداد .

لیام آه کشید . یه چیزی درباره سینه هاش بود که باعث میشد از بازی کردن باشون لذت ببره .

" پاهاتو برام باز کن ." زین بطرز هاتی تو گوشش گفت . و لیام بدون درنگ پاهاشو اندازه عرض شونه هاش باز کرد . باسنش بیشتر بیرون افتاد .

زین چند قدم عقب رفت . گوشیشو دراورد و از لیام تو اون حالت عکس گرفت .

" چی-چیکار میکنی ؟" لیام پرسید, نمیتونست برگرده و خودش ببینه .

" ددی داره ازت عکس میگیره بیبی . باید اینو ذخیره کنم ." و برگشت پشتش .

لیام قرمز شد, زین دستاشو بین پاهاش بالا کشید و زبونشو دور سوراخش چرخوند .

زین دوباره رفت . لیام از سر اعتراض ناله کرد . همین الان توجه زینو میخواست .

با دقت به زین که یه چوب بزرگو برداشته بود و انگشتاشو روش میکشید نگاه کرد .
اونو برگردوند سرجاش و یه شلاق بجاش برداشت, سرشو تکون داد, انگشتاشو رو ریش ریشایه پایینش کشید .

To Love a Sadist {ziam}Where stories live. Discover now