زمانی که زین لیام رو به سینه ی خودش فشار داد ، به این فک کرد که از شلاق استفاده کنه یا پادل .
(پادل👆)
پادل فقط بهش بیشتر ضربه میزنه و باعث میشه اسیب ببینه ، و زین اینو نمیخاد .
اون فقط میخاد هردوشون از این لذت ببرن ؛ از طرفی ، این بخاطر التماس ها و گریه های لیامه ، پس زین بهش گوش کرد .
"برای چی داری تنبیه میشی ؟" زین پرسید
"من تورو به جای ددی زین صدا زدم و ازت معذرت خواهی نکردم ! "
لیام گفت ، در حالیکه سرشو عقب برد و عاجزانه سعی کرد نفس بکشه .
زین لباشو با دستش لمس کرد قبل از اینکه اون رو به ارومی ببوسه .
اون بلند شد و بهش لبخند زد . و این لبخند به تنهایی باعث شد که لیام بلرزه ، چون قطعا زین بدون دلیل لبخند نمیزنه !
زین دستش رو روی سینه ی برهنه ی لیام قرار داد و انگشتاش رو به سمت بالا کشید . انگشتش روی علامت تولدش ( ماه گرفتی لیام ) فشار داد .
" خیلی زیباست " اون تعریف کرد و شلاق رو کنار کشید تا کمی به لیام استراحت بده .
" تو میخای اینکارو انجام بدی ؟ نمیخای منو اسپنک کنی ؟ این چیزیه که تو میخای ؟ دوست داشتن ، گره زدن و آسیب زدن به بقیه ؟؟ "
لیام با لحن آروم گفت ، سرشو بلند کرد و مستقیم با چشمای دوست داشتنیش به زین خیره شد .
حس کرد چشمای زین آروم شد ولی این زیاد طول نکشید .
" من اونو دوست دارم "
زین سرد گفت ، قبل از اینکه دوباره شلاق رو بالا بیاره و لیام رو بیش از حد بترسونه .
زین شلاق رو محکم روی بدن لیام کوبید ، سخت و خیلی سریع ! لیام حق نداره بهش دستور بده ، اون حق نداره بهش بگه چیکار کنه و چیکار نکنه ، اونم در شرایطی که لیام سابسیموعه نه زین .
" یک "
لیام نفس عمیق کشید . سرشو جلو کشید و منتظر بقیه ی مجازاتش شد .
شلاق هردفعه با صدای بلندتر ، سخت تر و سخت تر روی بدن لیام فرود می اومد . زین هرگز تا این حد لیام رو تنبیه نکرده بود و بهش اسیب نرسونده بود .
YOU ARE READING
To Love a Sadist {ziam}
Fanfictionمن بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شما تصور میکنید که من از اول عمرم توی BDSM بودم . و من نبودم . زین ، ارباب من ، و یا ددیم ، یه سادیسمی بود . اون دوست داره به بقیه آسیب برسونه...