از پله ها رفت بالا
میدونست اتاق خودش کدومه , اتاق زینم میشناخت . فقط امیدوار بود نره تو دفتر زین .رفت سمت دری که هیچوقت ندیده بودش . دستگیره رو فشار داد ولی در باز نشد .
خودشو کشید و دستشو گزاشت بالای در . انگشتاشو حرکت داد و یه چیزی مثله کلیدو زیر انگشتاش حس کرد .
اوردش پایین و درو باز کرد .
تاریکه تاریک بود . هیچ پنجره ای که نور بعدازظهرو بیاره داخل اونجا نبود . دستشو رو دیوار کشید تا بالاخره به کلید برق رسید .
دهنش باز موند . پس اتاق بازی اینجاست ؟!!
اونجا قرمز و مشکی بود . هیچ رنگ روشنی نبود . یه مبل چرمی مشکی اونجا بود و دیوارا قرمز بودن .
رو دیوارا قلاب بود و ازشون کمربند و شلاق و چوب روغنی آویزون بود .
رو یه دیوار دیگه ردیفایه دستبند , طناب و نوار بود .
یه تختم بود ولی فقط تشک و ملافه داشت . هیچ پتویی روش نبود .
چند تا قفسه و کمدم اونجا بود .
لیام دستشو رو یکی از شلاقا کشید . ریش ریشایه پایینشو حس کرد ... لرزید و به اینکه با اون بزننش فک کرد .
به آرومی تو اتاق راه رفت و اولین قفسه رو باز کرد . نفسش بند اومد .
با سایزایه مختلف دیلدو و بات پلاگ و پوزه بند پر شده بود .
" فک کنم باید یه جایه جدید برا کلید یدکم پیدا کنم ."
لیام از جاش پرید . در قفسه رو محکم بست و ایستاد .
" اینجا چیکار میکنی ؟" زین پرسید . چند قدم از لیام که با خجالت سرشو پایین انداخته بود فاصله داشت .
" م-من فقط داشتم یه نگاهی به اطراف مینداختم ... و "
" در قفل بود . چرا اومدی داخل ؟" زین به طرفش رفت .
لیام آب دهنشو قورت داد " ک-کنجکاوی "
زین با شیطنت گفت " این ارزشه تنبیه شدنو داره ؟"
لیام سرشو بلند کرد ... نمیخواست ... دوباره نه .
" ددی- نه ... متاسفم ." لیام با چشماش التماس کرد .
" برو استاکینگایی که دیروز برات گرفتمو بردار , بپوششون و برگرد همینجا ." زین گفت و تی شرتشو دراورد .
لیام برگشت ولی از جاش تکون نخورد " زی- ددی , من واقن متاسفم . لطفا منو نزن . هنوز جاش کبوده "
چشمای زین برق زد " لیام برو ."
لیام تقریبا جیغ زد ولی دیگه بحث نکرد . از اتاق رفت بیرون .
______
عاقا اوضاع گوز تو گوزه😑 نتمون تموم شده مامانم میگه فعلا واستا تو که معتاد نیستی😐
ولی من آپ میکنم مطمعن باشین😂😐
کم بود ساری👐
ESTÁS LEYENDO
To Love a Sadist {ziam}
Fanficمن بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شما تصور میکنید که من از اول عمرم توی BDSM بودم . و من نبودم . زین ، ارباب من ، و یا ددیم ، یه سادیسمی بود . اون دوست داره به بقیه آسیب برسونه...