" من مطمعنم که تو دیروز میخاستی بری خونه ، و الان داشتی سعی میکردی که تحریکم کنی " لیام نگاه زین رو نادیده گرفت و از روی پاش بلند شد .
" اوه لیام ، من ازش منظوری نداشتم " زین گفت و تماشا کرد که لیام چجوری ازش دور میشد . اون بلند داد زد ، قبل از اینکه بلندشه و دنبالش کنه
" دور شدن از منو تموم کن !" اون دستور داد .
"یا چی ؟ تو از راه خودت استفاده میکنی ؟ تو منو میبری بالا و بهم نشون میدی که چطور متعلق به توام ؟ یا چطوره همینجا روی میز خمم کنی و به فاکم بدی ؟ همین الان و همینجا توی آشپزخونه !" زین به کلمات درتی لیام نگاه کرد ، دهنش بخاطرش باز موند
" تو خیلی عصبی هستی ، فقط کافیه بهم میگفتی " زین نیشخند زد و به سمت پسر رفت ، تی شرت بلند طوسیشو از توی تنش در آورد و اونو همونجا روی کانتر آشپرخونه خم کرد . لیام بخاطر گیر افتادن بین زین و کانتر ناله کرد
"تو خیلی بیچاره ای(😐)" زین با اوقات تلخی گفت ، کاری که بیشتر اوقات میکنه .
وقتی انگشتای زین به زیر لباس لیام رسیدن ، لیام به طور غیرارادی خودشو به کانتر فشار داد . زین شلوارشو در آورد .
" میدونی... من خیلی عصبانی بودم که تو دیروز منو به اسم واقعی صدا زدی ، فک میکنم الان شانسشو داری که جبرانش کنی " زین توی گوشاش نفس کشید و پسرو به پایین هل داد .
لیام روی زانوهاش ایستاد ، باکسر دوست پسرشو در آورد و مثل یه کیتن سر دیکشو لیس زد . زین به عقب تکیه کرد و کناره های کانترو گرفت . به لیام نگاه کرد که چجوری داره بهش بلوجاب میده...
لیام به طور غریزی هوم کرد وقتی زین انگشتاشو توی موهاش فرو کرد و کلشو به خودش فشار داد و پسرو مجبور کرد که همشو توی دهنش جا بده . دماغش توی موهای کوتاه زیر شکم زین فرو رفت .
لیام با یه نفس نصف نیمه عقب کشید ، دستاشو دور قسمتی از دیک که توی دهنش جا نمیشد حلقه کرد . دهنشو تنگتر کرد و سرعت کارشو بیشتر کرد .
"آه ، شعت - فاک" زین ناله کرد ، دستاش محکمتر کانترو نگه داشت . لیام سرشو تندتر تکون میداد بعد هر ناله ای که از دهن زین خارج میشد .
" اوه ، او - شت "
لیام میدونست که زین روی لبست ، لیام برای آخرین بار اونو تا ته فرو برد و بعدش گرمای کام داغ زین رو روی زبونش حس کرد . اون همشو قورت داد و با پشت دستش دهنشو پاک کرد قبل از اینکه دوباره به کانتر بچسبه .
زین نیشخند زد که چقدر لیام بیچاره به نظر میاد ، حس کرد دوباره میتونه با این صحنه بیاد .
" تو نمیتونی به خودت دست بزنی پرنسس ، میتونی ؟" پوزخند زد و لیام رو بالا کشید .
" بله ددی ، میتونم ، لطفا" لیام با امیدواری گفت ، بعش ناله کرد وقتی زین بدون هیچ هشداری خودشو واردش کرد .
لیام خودشو به سمت زین برگردوند تا بتونه بیینه که چطوری خودشو هردفعه واردش میکنه . حس کرد همین الان میتونه بیاد !
لیام توی پوزیشن خمیدگیش موند ، دستشو دور گردن زین حلقه کرد و هردوشون سعی کردن شلخته همو ببوسن . زین روی پیدا کردن پروستات لیام تمرکز کرده بود و بالاخره پیداش کرد .
" فاک ! ممم همونجا! بیشتر !" لیام گریه کرد و وزنشو روی آرنجش انداخت وقتی زین به پروستاتش محکم ضربه زد
" آه شت ! من دارم میام ددی ! لمسم کن ،لطفا، میتونی لمسم کنی ؟" زین شونشو بوسید ، قبل از اینکه دستاشو دور دیک لیام حلقه کنه و سرعت دستشو بالا ببره
" من میتونم بیام ؟ من میخام بیام ! من اومدم !" کام لیام با سرعت روی کابینت پاشید . اون دراز کشید . ناله کرد وقتی زین دوباره توی نقطه حساسش به بفاک دادنش ادامه داد .
"آماده ای بیب ؟" زین لبای لیامو گاز گرفت و با ناله خودشو توی لیام خالی کرد ، برای دومین بار توی یه شب به ارگاسم رسید . زین خودشو بیرون کشید و لباساشو پوشید .
لیام سرجاش موند ، به خاطر گرمای کام زین توی پشتش ناله کرد . زین نگاه کرد که چجوری هنوز پاهای لیام بخاطر لذت میلرزن و چجوری پنتیش کثیف شده و کامش داره از پاهاش میره پایین . اون لیامو تمیز کرد ، شونه هاشو بوسید و به لیام کمک کرد که لباساشو بپوشه .
لیام کلشو توی گردن زین قایم کرد . یه نفس عمیق کشید و بخاطر بوی فوق العاده ای که زین همیشه میده ناله کرد .
زین لبخند زد و لیامو تا توی هال حمل کرد ، اونا بقیه ی روز رو کنار هم موندن ، فیلمای بیشتری دیدن و در آخر لیام روی پاهای زین خوابش برد و زین به نفسای آرومش گوش کرد . واو چه روز آرومی !
•~•~•~•~•~•
خار آرامش 😐ولی لیامم خیلی کسخل بازی در میاره ها 😐 یه روز میگه میخام برم یه روزم میره خودشو به زین میماله 😹 خدا شفا بده همه رو😑
از کامنتای چپتر قبل ممنونم . چون بعد یه روز سریع و هول هولکی چکشون کردم درست حسابی نتونستم جواب بدم ولی خوشحال شدم ^_^
من این داستانو خیلی خیلی دوس دارم 💜💦دنبال یه BDSM زین تاپ خوب گشتم تا بعد این ترجمه کنم ولی چیز جالبی پیدا نکردم . خودم خیلی دلم میخاد بعد اینم یه BDSM دیگه بنویسم ( صدالبته زین تاپ ✌💦) ولی خب... فک نکنم BDSM باشه . مطمعن باشبن اگه بنویسم یا زین تاپه یا یکم شیرینگ چون از اینکه لیام همه جا زینو میکنه خسته شدم 😐میتونین ووت های این چپترو به +75 تا برسونین؟ 🍫
YOU ARE READING
To Love a Sadist {ziam}
Fanfictionمن بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شما تصور میکنید که من از اول عمرم توی BDSM بودم . و من نبودم . زین ، ارباب من ، و یا ددیم ، یه سادیسمی بود . اون دوست داره به بقیه آسیب برسونه...
_.23._
Start from the beginning