لیام سریع تکون خورد . بلند شد و رفت سمت کمدش . اهمیت نداد که فقط استاکینگ پاشه, حتی کونشو بیشترم تکون داد .( چه زود پسر خاله شد 😐 )
زین بش نگاه کرد و سرشو تکون داد, نمیتونست باور کنه که این پسر کامل برا خودشه .
" یادته گفتم چی تنت کنی ؟"
لیام تایید کرد " شلوارک و رکابی "
زین مکث کرد و بش نگاه کرد .
" خب شاید یه چیز شیک تر بهتر باشه . نمیخایم حس کنی لختی . میخایم ؟" زین جلو رفت و خودش تو کمدو گشت .
" این چطوره ؟"
یه تیشرت سفید و شلوار جین آبی , با یه ژاکت توسی برا روی تی شرت دراورد .
لیام سرشو تکون داد . هرچیزی بهتر از شلوارک بود .
...
" بجنب لیام ." زین دستور داد وقتی لیام داشت برا خودش آب میریخت .
" ببخشید . تشنمه ." با ناله گفت و آب خورد .
زین دستشو رو صورتش کشید و غرید " گاد ... تو خیلی یواشی ." و برگشت .
دوتا دستو که دور کمرش حلقه شدن حس کرد .
به پایین نگاه کرد و سر لیامو روی سینش دید .
" بیبخجید ." لیام مثه یه بچه گفت .
زین لبخند زد . میخواست باش عشق بازی کنه و بغلش کنه . ولی ترجیح داد سلطه گری شو حفظ کنه . وایساد و لیام همینطوری محکم بغلش کرد .
" فک کنم دیگه کافیه لیام . " با قدرت گفت اگرچه داشت تقاضا میکرد .
لیام عقب رفت . لباش آویزون بود, اخم کرده بود و به زمین نگاه میکرد . امیدوار بود زین پشتشو به آرومی نوازش کنه ولی اون حتی تکونم نخورد .
زین به سمت در خروجی رفت و لیام ناراحتم پشتش راه افتاد .
...
" کلاب بی دی اس ام چیه ؟" لیام پرسید و سکوت توی ماشینو شکست .
" یه کلاب مثه بقیه کلابا ... فقط ... اینجا برا دومینانتا و سابمسیواست . اگه زوج باشی میتونی برید و با بقیه زوجا معاشرت کنی . و اگه زوج نیستی میتونی بری و یه دومینانت یا سابمسیو برا خودت پیدا کنی ."
لیام به زین که داشت تو جاده میروند نگاه کرد .
" تو همیشه میری اونجا ؟"
زین سرشو تکون داد " هر چهارشنبه . و توعم بام میای . مگه اینکه من تصمیم دیگه ای بگیرم ." توضیح داد .
لیام لبشو گاز گرفت, به یه سوال دیگه فکر کرد .
" چرا زیاد میری اونجا ؟"
زین آه کشید " معمولا وقتی یه کاری داری, خوبه که خودتو نشون بدی و حاضر بشی ."
چشمای لیام گرد شد . پس زین این همه پولو از اینجا اورده .
YOU ARE READING
To Love a Sadist {ziam}
Fanfictionمن بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شما تصور میکنید که من از اول عمرم توی BDSM بودم . و من نبودم . زین ، ارباب من ، و یا ددیم ، یه سادیسمی بود . اون دوست داره به بقیه آسیب برسونه...
_.12._
Start from the beginning