part44

722 66 46
                                        

کیف دستی کوچیکی که همراهش بود رو به دست چپش داد و با دست راستش زنگ فلزی روی پیشخوان رو زد.

بلافاصله با صدای زنگ،پیشخدمتی ظاهر شد و پشت پیشخوان قرار گرفت و گفت:

«امروز به کل رزرو شدیم خانم»

خواست حرفی بزنه که پیشخدمت دیگری جلو اومد و گفت:

«متاسفم که همکارم شما رو نشناخت،لطفا از این طرف بفرمایید آقای جئون منتظرتون هستن»

سری تکون داد و از در رد شد،به سمت تنها میزی که بین اون همه میز های گرد و پرزرق و برق رستوران وی آی پی هتل پر بود و جونگکوک یکی از صندلی هاشو اشغال کرده بود رفت و پیشخدمت صندلی رو براش کمی عقب کشید و لیسا نشست.

به جونگکوک که چشماش از تحسینش داخل لباسی که براش فرستاده بود میدرخشید خیره شد و لبخند کمرنگی روی صورتش کشیده شد:

«چیه؟!»

جونگکوک به قرنیه ی تیره ی چشم هاش خیره شد و واضح گفت:

«از چیزی که انتظار داشتم خوشگل تر شدی!»

لیسا هم به چشم هاش خیره شد و چیزی نگفت،اینو از ته دلش می‌گفت یا فقط باهاش لاس میزد؟!

جونگکوکه جدید،جوری رفتار میکرد که هیچی از کارا و حرفاش نمی‌فهمید!

«اینو تعریف در نظر بگیرم یا ابراز علاقه؟»

مستقیم ازش پرسید،لیسا از چیزی که جونگکوک فکر میکرد جسور تر بود.

گوشه لبش بالا رفت و در حالی که چاقوش رو داخل گوشت نیم پز جلوش فرو میکرد گفت:

«یک تیر و دو نشون؟»

هم تعریف بود هم ابراز علاقه؟!

لیسا گیج از جوابی که گرفته بود لیوان شرابی که پیشخدمت ریخته بود رو برداشت:

«یک قرار بیشتر نمونده،نقشت خوب پیش رفته؟!»

جونگکوک بر خلاف تیله ای که لیسا انداخته بود گفت:

«از اینکه انقدر سر سختی خوشم میاد»

لیسا ابرویی بالا انداخت و چیزی نگفت و کمی از لیوانش نوشید،که جونگکوک بی مقدمه،بدون اینکه چیزی از غذاشون بخورند گفت:

«خوب...وقت جواب صادقانس!»

«سوال چیه که جوابشو بدم؟»

لیسا پرسید و جونگکوک آروم گفت:

«هر چیزی که تو بخوای ازش حرف بزنی»

میدونست جونگکوک ازش چی میخواد،اینکه در مورد چه چیزی کنجکاوه و سوال داره،اینکه بیشترین چه چیزی در مورد خودش برای بقیه سوال برانگیزه رو خیلی واضح میدونست...انقدر واضح که انگار داره ذهنش رو میخونه.

AfterWhere stories live. Discover now