کیف دستی کوچیکی که همراهش بود رو به دست چپش داد و با دست راستش زنگ فلزی روی پیشخوان رو زد.
بلافاصله با صدای زنگ،پیشخدمتی ظاهر شد و پشت پیشخوان قرار گرفت و گفت:
«امروز به کل رزرو شدیم خانم»
خواست حرفی بزنه که پیشخدمت دیگری جلو اومد و گفت:
«متاسفم که همکارم شما رو نشناخت،لطفا از این طرف بفرمایید آقای جئون منتظرتون هستن»
سری تکون داد و از در رد شد،به سمت تنها میزی که بین اون همه میز های گرد و پرزرق و برق رستوران وی آی پی هتل پر بود و جونگکوک یکی از صندلی هاشو اشغال کرده بود رفت و پیشخدمت صندلی رو براش کمی عقب کشید و لیسا نشست.
به جونگکوک که چشماش از تحسینش داخل لباسی که براش فرستاده بود میدرخشید خیره شد و لبخند کمرنگی روی صورتش کشیده شد:
«چیه؟!»
جونگکوک به قرنیه ی تیره ی چشم هاش خیره شد و واضح گفت:
«از چیزی که انتظار داشتم خوشگل تر شدی!»
لیسا هم به چشم هاش خیره شد و چیزی نگفت،اینو از ته دلش میگفت یا فقط باهاش لاس میزد؟!
جونگکوکه جدید،جوری رفتار میکرد که هیچی از کارا و حرفاش نمیفهمید!
«اینو تعریف در نظر بگیرم یا ابراز علاقه؟»
مستقیم ازش پرسید،لیسا از چیزی که جونگکوک فکر میکرد جسور تر بود.
گوشه لبش بالا رفت و در حالی که چاقوش رو داخل گوشت نیم پز جلوش فرو میکرد گفت:
«یک تیر و دو نشون؟»
هم تعریف بود هم ابراز علاقه؟!
لیسا گیج از جوابی که گرفته بود لیوان شرابی که پیشخدمت ریخته بود رو برداشت:
«یک قرار بیشتر نمونده،نقشت خوب پیش رفته؟!»
جونگکوک بر خلاف تیله ای که لیسا انداخته بود گفت:
«از اینکه انقدر سر سختی خوشم میاد»
لیسا ابرویی بالا انداخت و چیزی نگفت و کمی از لیوانش نوشید،که جونگکوک بی مقدمه،بدون اینکه چیزی از غذاشون بخورند گفت:
«خوب...وقت جواب صادقانس!»
«سوال چیه که جوابشو بدم؟»
لیسا پرسید و جونگکوک آروم گفت:
«هر چیزی که تو بخوای ازش حرف بزنی»
میدونست جونگکوک ازش چی میخواد،اینکه در مورد چه چیزی کنجکاوه و سوال داره،اینکه بیشترین چه چیزی در مورد خودش برای بقیه سوال برانگیزه رو خیلی واضح میدونست...انقدر واضح که انگار داره ذهنش رو میخونه.
YOU ARE READING
After
Fanfiction◉ نام فن فیک: #بعد_از ◉ ژانر: رمنس_درام_مادلینگ • ◉خلاصه : چرا رهام کردی؟ بهت گفته بودم که دیوانه وار عاشقتم...من بعد از تو دیگه خود قبلیم نشدم! قسمتی از فیک : با حرص نفسشو بیرون داد -«رزی ول کن دستمو...بزار با خوشی از هم خداحافظی کنیم» فقط سرمو به...
