پارت پنجاه و ششم(آخر)

1.4K 171 46
                                    

جونگکوک

_لطفا لجبازی نکن جونگکوک،ایزابل همین امروز از اینجا میره..تو و تهیونگ کنارم تو قصر بمونید خواهش میکنم،من میخوام نوه ام پیش خودم بزرگ بشه!

در طول جمع کردن وسایلام آقای کیم التماس میکرد که اینجا بمونیم،فکر میکنم تا زمانی که ایزابل نباشه اینجا موندن خطری نداشته باشه.

+باشه آقای کیم،ولی اون دختر باید بره،باید!

سری به نشونه تأیید تکون داد و رفت..

بعد از چند ساعتی ایزابل چمدون به دست جلوی من و تهیونگ ایستاده بود،آقای کیم ضربه ای به بازوش زد و با چشماش به ایزابل اشاره کرد.سرفه ای کرد و بعد شروع به حرف زدن کرد.

_عام..جونگکوک من بابت تمام کارهایی که باهات کردم متأسفم،یعنی دارم از اینجا میرم و فکر نکنم عمو دیگه بزاره پامو اینجا بزارم..بهرحال امیدوارم بچتون خوب بزرگ بشه..

بعد از اون با حرص به سمت در رفت و قصر رو ترک کرد.آقای کیم با لبخندی نزدیک من اومد و طی یه حرکت ناگهانی منو بغل کرد.دستام شل شد و پایین افتاد،تهیونگ با لبخندی بهم نگاه کرد.

_جونگکوک من خیلی خوشحالم،بچه ی تو قطعا یه خون آشامِ قدرتمند میشه خیلی زود بزرگ میشه،ممکنه بهت فشار بیاد پس حسابی مراقبتیم،دیگه اصلا نباید تکون بخوری،برات خدمتکار شخصی میزارم،هرچی خواستی به اون بگو،هر غذایی هوس کردی به آشپز بگو برات درست کنه.

ناخودآگاه لبخند عمیقی گوشه ی لبم نشست و شونه هاشو بغل کردم.

+ممنونم آقای کیم خیلی به من لطف دارین..

..

_ولی من واقعا باورم نمیشه جونگکوک تو آرتمیسی!چرا به ما نگفتی پسر؟

بعد از جریانات منو تهیونگ تو قصر یه مهمونی کوچیک دادیم و همه رو دعوت کردیم،البته منظور از همه خواهرم و جی هوپ،بابام،جیمین هیونگ و یونگی هیونگ و البته جین و نامجون هیونگ.و بابام یکسره از من سوال میپرسید،جدا از اینکه وقتی بهش گفتم حاملم انقدر منو تو بغلش فشرد داشتم لِه میشدم!

+بابا بخدا هستم،نمیشد بگم،مامانم قبل مرگش بهم گفته بود نباید کسی خبردار بشه..

سرشو به نشونه تأیید تکون داد و بعد انگار که یادش افتاده حاملم دوباره اومد بغلم کرد.

+خدایا من نوه دار میشم؟

خندیدم،اون خیلی کیوت شده بود.

_آره بابا..

بالاخره تهیونگ هم بعد از کار طولانی مدت به جمعمون پیوست،دسته گلِ بزرگی تو دستش بود.

_عزیزم،برات گل آوردم.

چشمام از ذوق درخشید و فورا به سمت گل ها رفتم.

+وای،اینا برای منه؟چقدر خوشگلن!

Falling||VkookWhere stories live. Discover now