پارت چهل و هفتم

786 132 20
                                    

تهیونگ

بعد از سکسِ لذتبخشی که با جونگکوک داشتیم بی هدف با ماشین تو شهر چرخ میزدم،آهنگ ملایمی پلی شده بود و جونگکوک با حالتِ آرومی سرشو به صندلی تکیه داده بود و چشماشو بسته بود.هرازگاهی با آهنگ میخوند.دستمو به رونِش رسوندم و بعد از نوازش روناش با لحن ملایمی ازش پرسیدم.

_دردت زیاده؟

سرشو به چپ و راست تکون داد.فهمیدم که زیاد حوصله حرف زدن نداره پس کشش ندادم.دستاشو گرفتم و به طرف خودم کشیدم،بوسه ای روش زدم و بین انگشتام گرفتمش.

+تهیونگ

_جانم

+میشه یه سر بریم پیش بابام؟دلم براش تنگ شده..

_مطمئنی با این وضع؟

+آره بریم

سرمو به نشونه تأیید تکون دادم و مسیرمو به سمت آقای جئون پیچوندم.

+در مورد عمل قلب،فردا میخوام برم بیمارستان با یونگی هیونگ حرف بزنم

_باشه بیب هرجور راحتی

حرفی بینمون رد و بدل نشد،بالاخره رسیدیم.هردو پیاده شدیم و وقتی در رو زدیم آقای جئون با حالت خوشحالی جونگکوک رو محکم بغل کرد.

_خوش اومدید،پسرم دلتنگت بودم.

جونگکوک باباشو محکم بغل کرد.

+منم همین طور بابا..

....

جونگکوک

صبح شده بود.قرار بود برم بیمارستان مطب یونگی هیونگ راجب قلبم ازش بپرسم.اگه واقعا عملی داشته باشه انجام میدم..تهیونگ مشغول رسیدگی به کارهای قصر بود اما منم یمدت دیگه باید کنارش به کارای قصر میرسیدم.قبل از اینکه از قصر خارج بشم کالسکه ای رو دیدم که داشت وارد محوطه میشد،بنظر سلطنتی میومد.کنجکاو شدم و از نگهبان پرسیدم.

+کی‌ داره به قصر میاد؟

_ایشون پرنسس ایزابلا هستن،برادرزاده ی پادشاه کیم و دختر عموی شاهزاده.

+که اینطور..

تهیونگ تا به حال بهم نگفته بود که یه دختر عمو داره،به هرحال در حال حاضر عجله داشتم،شب هم میتونستم باهاش آشنا بشم.

+من قراره برم بیمارستان به شاهزاده کیم خبر بده خودش قضیه رو میدونه بهش بگو شاید دیر برگردم.

_هرچی شما امر کنید سرورم

سرمو تکون دادم و در نهایت از قصر خارج شدم.داخل بیمارستان شدم.

+سلام ببخشید دکتر مین هستن؟

_بله هستن قبلا نوبت گرفتید؟

+نه من یکی از دوستاشم بهش بگید میدونه.

Falling||VkookWhere stories live. Discover now