پارت پنجاه و سوم

809 140 19
                                    

بیانیه:

«بیگ هیت موزیک صحبت می‌کند؛متأسفانه آیدلِ معروف جئون جونگکوک به دلیل مشکلات قلبی در بیمارستان در کُما بستری هستند.وضعیت ایشون نامعلومه..هر خبر دیگه ای که به دستمون رسید رو به اطلاعتون میرسونیم.»

دقیقا وقتی چند ساعتی از این بیانیه گذاشت تعدادی از فن های جونگکوک در آمریکا به اینجا میومدن و حالشو میپرسیدن و من،تنها میتونستم به سکوت کردن اکتفا کنم چون وضعیت نامعلوم بود..دو روز از بستری شدنش میگذشت..مثل هر ساعتی که تو این بیمارستان میگذروندم به شیشه ی اتاق تکیه دادم و بهش نگاه کردم.

_کِی میخوای بلند شی خوشگلم؟نمیگی دلم برای اون چشمای براقت تنگ میشه؟!

دست جی هوپ رو شونَم و بعد لبخند غمگینشو حس کردم.

+همچی درست میشه تهیونگ،قول میدم.

با ناامیدی سری تکون دادم اما وقتی دوباره از رو شیشه به جونگکوک نگاه کردم متوجه ی چیزِ عجیبی شدم،نشونِ ماه رو پیشونیش ظاهر شده بود!

_هوپ!ببین!جونگکوک تو حالت آرتمیسشه!نگاه کن وای خدایا!این یعنی میتونه بدنشو درمان کنه،اون تبدیل شده و نشون میده بدنش تا حدودی هوشیاره!

جی‌ هوپ با شنیدن حرفام چشماش با خوشحالی برق زد و سراسیمه دکتر رو صدا زد،دکتر با استرس به طرفمون اومد و با لهجه ی غلیظِ انگلیسیش شروع به صحبت کرد.

+مشکلی پیش اومده آقایون؟

_دکتر،نشونِ ماه رو پیشونیشه!اون رو حالت خون آشامشه و میتونه خودشو ترمیم کنه درسته؟

دکتر دستی به عینکش کشید و مشکوک نگاه کرد.

+آقای جئون جادو بلدن؟

_بله..بله!لطفا بررسی کنید!

سری به نشونه تأیید تکون داد و بعد وارد اتاق جونگکوک شد،داشتم از هیجان و استرس اینکه نکنه اشتباه کرده باشم میمردم.

..

+آقای کیم تبریک میگم بهتون!حق با شما بود..آقای جئون با استفاده از جادو بدنشونو در حالت ترمیم گذاشتن!در حال حاضر بیهوشن اما ضربان قلبشون خیلی بهتر شده!خطر مرگ کاملا رفع شده و احتمال زیاد تا چند روزه آینده بِهوش بیان!ما ایشون رو به بخش آی سیو منتقل میکنیم،میتونید ایشونو به مدت کوتاهی ببینید!البته دوباره میگم فقط یکنفر!

نمیدونستم از شدت خوش حالی چیکار کنم..فقط به خودم اومدم و دیدم که دارم اشکِ شوق میریزم!جونگکوک یه عمل سخت رو پشت سر گذاشته و کاملا سالمه!

_خیلی ازتون ممنونم دکتر..الان میشه ببینمش؟

+حتما همکارم راهنماییتون میکنن!

..

به یه اتاق کوچیکتر منتقل شده بود!ایندفعه بالاتنش لخت نبود تا بهش سیم وصل بشه فقط یه ماسک اکسیژن رو صورتش بود..ولی دستاش کبود بود هنوز..از خوشحالی و ناراحتی اشکی ریختم،دستاشو گرفتم.

Falling||VkookWhere stories live. Discover now