پارت سی و هفتم

997 156 41
                                    

تهیونگ

دو روز گذشته بود،هرسری که به جونگکوک زنگ میزدم تا همو ببینیم بهم میگفت که سرش شلوغه و هنوزم نمیخواد منو ببینه...الان که نگاه میکنم میبینم که تمام مقصر اصلیه ماجرا خودمم..اگه از همون اول انقدر باهاش تند برخورد نمیکردم همچین اتفاقی نمیفتاد...من جونگکوک رو با دستای خودم نابود کردم،گٌلمو پَر پَر کردم..دستم بشکنه!
با شنیدن زنگ در از افکارم دست کشیدم،فکر میکردم کوکی باشه اما وقتی درو باز کردم بکهیون رو دیدم!

_بکهیون؟اینجا چیکار میکنی؟جونگکوک باهات نیومده؟

+نه اون نیست،بزار بیام تو بهت میگم.

داخل‌اومد،درو بستم و هردو رو کاناپه وسط هال نشستیم،بکهیون نفس عمیقی کشید.

_خب چیشده؟

+میخوای از گذشته ی جونگکوک بدونی؟

_تو از کجا...

+حرف نزن،میخوای بدونی یا نه؟!

_آره..میخوام...

+پس خوب به حرفام گوش کن

شروع کرد به تعریف کردن...

+چند سال پیش یه فردی که ما،ماما صداش میزدیم منو جونگکوک رو برای خون آشام ماه آبی شدن انتخاب کرد،جونگکوک اون موقع هفت سالش بود..

_چی؟ماما؟اون دیگه کیه؟

+ملکه ماه..هیچکس اون رو نمیشناسه جز من و جونگکوک و چند تا از خون آشامای قدیمی،فکر میکنم بابات هم اونو بشناسه..اون کسیه که یک قرن یکبار یک نفر رو که شایستگیش رو داشته باشه رو به عنوان خون آشام ماه آبی انتخاب میکنه و بعد با تزریق کردن خون به یه نفر اون رو تبدیل به خون آشام ماه آبی میکنه و بهش آموزش میده،اون بین منو جونگکوک مونده بود..چند سال باهامون کار کرد و در نهایت فهمید جونگکوک بیشتر شایستگیشو داره..ولی اون به من وابسته شده بود..میخواستم از پیشش برم اما بخاطر جونگکوک پیشش موندم،اون با من خیلی خوب رفتار میکرد اما با جونگکوک...فجیع ترین آزمایش هایی که بگی روش انجام میداد تا مقاومت بدنشو بالا ببره،گاهی وقتا چند روز بهش آب و غذا نمیداد،خیلی سعی میکردم جلوش رو بگیرم اما اون خیلی از من قدرتش بیشتر بود..شوک الکتریکی،مواد شیمیایی،جادو های مختلف همه ی اینارو روش امتحان کرد..اما اون رسما وابسته ی جونگکوک بود،مثل یه مادر براش بود آره کلی آزمایش روش انجام میداد اما بعدش کلی گریه میکرد و جای زخماش رو میبوسید و تا صبح مراقبش بود،بخاطر همین جونگکوک هم ازش متنفر بود هم خیلی دوسش داشت..مدتی که گذشت خیلی از خون آشاما به هویت ماما پی بردن و سعی داشتن مارو بکشن بخاطر همین..ماما به جونگکوک یاد میداد که چطوری خون آشامارو بکشه،جونگکوک هرسری به ماما التماس میکرد که اینکارو نکنه اما ماما بهش گوش نمیداد اولین کسی که کشت مادرت بود ته...

Falling||VkookWhere stories live. Discover now