16 :

675 140 81
                                    


با بوی الکلی که تو صورت و بینیش پیچید ، صورتش رو در هم کشید!

از لحظه ورود فهمیده بود اون مرد مسته و باید ازش فاصله میگرفت!

لیام دوباره فشاری به فک زین وارد کرد تا چشم هاش رو باز کنه اما پلک های جمع شده‌ی زین نشون از مقاومت کردنش میداد!

چند بار که کارش رو تکرار کرد ، اخم‌هاش رو در هم کشید و طوری دست هاش رو روی صورت زین گذاشت و فشرد که لب هاش جمع و از هم باز شد!

زین با حس دردی که تو فکش پیچید ، نگاهش رو به لیام عصبانی دوخت و سعی کرد جلوی ریزش اشک هاش رو بگیره!

ز- ولم کن لطفا! بزار برم!

ولی به خاطر جمع بودن صورتش ، صداش خفه به گوش میرسید!

لیام نیشخندی زد : ولت کنم؟! تازه اومدی تو چنگم!

زین این بار ، دستش رو بلند کرد و روی دست زین گذاشت و سعی کرد از روی صورتش کنار بزنه!

اون نزدیکی و اون بوی الکل حالش رو بد میکرد و حس میکرد نفسش هر لحظه تنگ تر میشه!

لیام پوزخندی به تقلاهای زین‌ زد و با یه حرکت گردنش رو به سمت بالا برد و بهش اجازه‌ی حرکت بیشتر رو نداد!

به چشم های متعجبش زل زد : فکر کردی فرار از دست من انقدر راحته؟!

برای چند ثانیه حس کرد دیگه دلیلی نداره جلوی اشک هاش رو بگیره و بهشون اجازه فرو ریختن داد!

برای چند ثانیه تموم حس های بد تو دلش افتاده بودن و افکار اغراق آمیزش از ذهنش بیرون نمیرفت!

لیام بلد بود چیکار کنه تا بدترین لحظه‌ی زندگی رو براش بسازه!

بلد بود چطور از راه برسه و مثل یه زلزله تموم زندگیت رو روی سرت آوار کنه جوری که توان دوباره ساختنش رو نداشته باشی!

لیام اما مست بود و میدونست هیچ کدوم از کارهاش چند ساعت دیگه یادش نیست!

مست بود و نمیفهمید چه کار میکنه!

انگار الکل توی مغزش ، اختیارش رو در بر گرفته بود و کنترلش میکرد!

خیسی اشک های زین رو روی دستش حس میکرد اما بهشون بی توجه بود!

تو یه حرکت سرش رو نزدیک تر برد و درست مقابل صورت زین نگه داشت!

زین از حرکت ناگهانی اون مرد لرزید و با چشم‌هایی خیس از اشک بهش زل زد!

لیام انقدر غیر منتظره بود که زین متوجه نشه حرکت بعدیش چی میتونه باشه!

ممکن بود یکدفعه دستش رو بلند کنه و روی صورتش فرود بیاره یا دوباره دست‌هاش رو دور گردنش حلقه کنه و سعی کنه راه نفسش رو ببنده!

-Wandering [z.m]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang