با صدای در بدنش یک تکون کوچیکی خورد اما حرکت نکرد.توی خواب فرو رفته بود و صدای اطرافش رو مثل شنا کردن در اعماق آب میشنید.
اما با آموزش هایی که به عنوان یک نظامی بهش داده بودن باعث شده بود سریع هوشیار بشه و با چشمای بسته به گفت و گو و پچ پچ های بی صدا گوش کنه و سریع کلمات تجزیه تحلیل کنه.
زین نگاه غمگینی به لیام که روی تخت خوابیده بود کرد و در رو به ارامی بست و به طرف جیمز چرخید:تا کی آقای ویلسون؟قراره چه بلایی سر ما بیاد؟..
جیمز لبخندی زد و تکیش رو از دیوار گرفت و به طرف زین اومد و گفت:
قرار نیست اتفاقی بیوفته! این فقط یک جلسه آشناییه! رئیس جمهور درخواست ملاقت داده پس قراره لیام رو ببریم پیشش ! نگران نباش!
زین چند بار پلک زد و با صورت رنگ پریده اهی کشید.جیمز با نگرانی ادامه داد:
دیشب نخوابیدی مگه نه؟
زین سرش رو به معنی«نه» تکون داد:
از نگرانی نتونستم بخوابم، احساس میکنم قراره مشکلی پیش بیاد!
جیمز در حین حال که به ساعت مچیش خیره شده بود گفت:
لیام مرد با تجربه ایه! اون حتی از مامور های امنیتی من هم قوی تره!
با صدای تشک و زمزمه لیام،زین با وحشت در اتاق رو باز کرد:
بیدار شدی لی؟
لیام با اخم به تاج تخت تکیه زده بود و دست به سینه به جیمز خیره شده بود که با نیشخند توی چارچوب در و پشت سر زین ایستاده بود.
لیام نفسش رو با فشار از دماغش بیرون داد:اینجا چیکار میکنی کله پوک!
جیمز با تعجب به لیام خیره شد که جز شلوار چیزی تنش نبود.اروم به پشت سر زین خیره شد و دوباره به لیام خیره شد.نگاهش بین هردو نفر در گردش بود:
نا سلامتی این خونه منه!
لیام یکی از ابروش رو بالا داد:
خب که چی؟! گمشو برو بیرون!
جیمز نیشخند معنا داری زد و دستش رو به دور شونه زین حلقه کرد و با نگاه خیره به شلوار لیام نگاه کرد:
چیشد؟! خوب پیش رفت؟!
زین با نگاه براق و وحشت زده اش به جیمز خیره شد :
آقای ویلسون؟ منظورتون چیه؟
لیام با عصبانیت و با چیزی مانند غرش شیر از روی تخت بلند شد و تی شرت طوسی رنگش رو با عجله تنش کرد و مچ دست زین رو گرفت و تقریبا به داخل اتاق پرتش کرد :
همینجا بمون زین ! من چندتا کار ناتموم دارم!
زین با وحشت خواست حرفی بزنه اما در اتاق محکم به روش بسته شد.
لیام یقه جیمز رو گرفت و محکم به دیوار کوبید و گفت:
YOU ARE READING
SHOTGUN {Z.M} [completed]
Fanfictionنابهنگامِ ناگهانِ منی! ناگهان سرزدی به دنیای تاریکم شدی نور چشمانم.. «لیام پین،فرمانده و گروهبان با تجربه است،چی میشه اگر در مسیر عملیات،هواپیمای نظامی آمریکا سقوط کنه؟ رازهای نهفته پنهان و نهان گمشده و سرگردان آینده برای مردی که بیشتر از نصف عمرش...