The moon shines (part 52)

376 72 268
                                    

خون،قطره قطره رو زمین میچکید و خاک زمین ادغام میشد.صدای برخورد پایه های فلزی صندلی با زمین توی سکوت اون اتاق کوچیک،تضاد وحشتناکی داشت.
دنیل با عاح غلیظی سرش رو پایین انداخت تا چشمای اشکیش از درد دیده نشه.نصف صورتش زیر خون پنهان شده بود و قابل دیدن نبود.اگر اشتباه‌ نمیکرد سمت چپ جمجمه اش قسمت گیجگاهیش ترک برداشته بود.هری گوشه اتاق وایستاده بود و تا الان کاری انجام نداده بود و تمام شکنجه ها تحت اختیار مورگان بود.مورگان دستکش خونیش رو تو موهای دنیل فرو برد و بالا کشیدش تا به صورتش خیره بشه.با عصبانیت دوباره پرسید:

بنجامین از ازمایشگاه خبر داره؟!؟

هری که گوشه وایستاده بودتا به حال دو بار از مورگان درمورد«ازمایشگاه»شنیده بود و نمیدونست دقیقا از چه چیزی صحبت میکنه.
دنیل با خنده نگاه گیجش رو بالا اورد و با چشمای تارش به صورت مورگان خیره شد:

نمیدونم درمورد چی حرف میزنی،حتی اگر خبرهم  نداشتم حالا خبر دارم که ازمایشگاه مخفی داری،خودت رو لو دادی مورگان بزرگ...

مورگان با عصبانیت سر دنیل رو به عقب هل داد و کنار رفت.سه تا از ناخن های دنیل کشیده شده بود.
با سر به هری اشاره کرد که بیاد جلو و هری هم اطاعت کرد.نفس عمیقی کشید و به سمت ابزارهای شکنجه رفت.نوبت اون بود تا شنکجه بکنه و ازش اطلاعات بگیره.انبردست رو توی دستش گرفت و به سمت دنیل چرخید.نگاه دنیل به وضوح ترسیده بود اما مقاومت میکرد.درکسری از ثانیه نگاه دنیل از ترس به شجاعت تبدیل شد.هری مطمعن بود دنیل مرد شجاعی هست اما مطمعن نبود که در این حد بتونه مقاوم باشه‌.
وقتی به یاد لیام و زین بیچاره میوفتاد خشمش بیشتر میشد.رحم رو کنار گذاشت و به سمت دنیل اومد.قصد داشت دونه دونه دندون های دنیل رو از ریشه دربیاره تا باقی عمرش رو نتونه غذا بخوره و یک نکته مهم این بود« اگر بتونه زنده بمونه.»
با پوزخند تو صورت دنیل خم شد و زمزمه کرد:

برای تک تک دردهایی که به بیگناه ها دادی،دندوناتو میکشم!

مورگان فک دنیل رو با دستاش گرفت و هری با خنثی ترین حالت چهره،انبردست رو دور دندون اسیاب فک زیرین دنیل گذاشت.دنیل با چشم های از حدقه بیرون زده با دهانی باز فریاد و غر میزد.در مدت کم،خون تو صورت هری پاشید و دندون سالم و بزرگ آسیاب دنیل تو انبردست هری بود.خون از دهن دنیل سرازیر شده بود و به شدت نفس نفس میزد.سرتاسر دهانش از خون پر شده بود نتونست تحمل کنه و هق کوچکی زد و صورتش رو پایین انداخت.خون و اب دهان باهم مخلوط شده بودن و قطره قطره از دهن دنیل به بیرون میچکید.
هری با انزجار و بی رحمی دندون رو پایین انداخت و یک قدم عقب رفت.
مورگان دستاش رو جلوی سینش گره زد و گفت:

شارلوت رو کجا قایم کردین؟زود باش حرف بزن چون نوبت بعدی زبونته که از دهنت میکشیم بیرون!

SHOTGUN {Z.M} [completed]Where stories live. Discover now