The Truth (part5)

1.1K 238 145
                                    

چشماش رو با کمی تاخیر باز کرد انگار به هر کدوم از پلک هاش یک وزنه پنج کیلویی وصل کرده بودن.

گلوش به شدت از کم آبی میسوخت نگاهی به کل اتاقش انداخت و چشم گردوند بلاخره وقتی یک لیوان آب سمت راست تخت پیدا کرد نفس آسوده ای کشید دستاش رو تکون داد اما دستش تکون نخورد.

دوباره تلاش کرد اما بازم تغیری ایجاد نشد.بلاخره چشمای سرخ و قرمزش که بخاطر سر درد و خستگی بود رو به دستاش رسوند.

بخاطر اون آرام بخش هنوز به خوبی فکرش کار نمیکرد ولی خوب میشناخت اون چیه.
سفت و سخت دستشو با دستبند به تخت بیمارستان وصل کرده بودند هیچ ایده خاصی نداشت که چرا همچین کاری باهاش کردن.
صدای ضعیفش رو از حنجره لرزانش آزاد کرد:

پرستار...

انگار پرستار پشت در فقط برای لیام نگهبانی میداد که هرموقع بیدار شد سریع بپره تو اتاق و چاپلوسی کنه.

زن جوان سریع در اتاق لیام رو باز کرد و پرید داخل:

بله مستر پین اتفاقی افتاده؟

لیام چینی به ابروش داد و نفس سنگینش رو فوت کرد و با لحن تند گفت:

میگی چی شده؟خودت خبر نداری؟چرا دستمو بستی به تخت هان؟

پرستار لبخند زد و نزدیک شد:

این کار فقط برای محافظت از خودتونه که به خودتون آسیب نزنید...

لیام به لبخندفیک پرستار خیره شد و پوزخند زد:

حالا میگی من یک روانی مریضم اینجام تیمارستانه؟ بازش کن زود باش

پرستار سعی کرد لرزش دستشو قایم کنه سریع دست لیامو با کلید تو جیب روپوش سفیدش باز کرد:

بفرمایید!

لیام سریع لیوان رو از رو میز برداشت و سر کشید. پرستار با تعجب به فرد تشنه رو به روش نگاه میکرد سعی کرد صداشو با سرفه صاف کنه:

اهم..خب شما همین امروز مرخص میشید.

لیام سر تکون داد و با دست فهموند که زود تر اتاقشو ترک کنه و پرستار هم بدون چون و چرا اتاق لیام رو ترک کرد .

لیام سعی کرد ریلکس کنه،دراز کشید و به سقف سفید بیمارستان چشم دوخت.
با خودش فکر میکرد دلیل میاورد نقضش میکرد افکارش پارادوکس های خاصی با قلبش ایجاد میکرد.
اگه اخبار گفته هواپیما منفجر شده پس چرا خودش هنوز زندس تا الان باید تیکه پاره میشد باید جونشو از دست میداد.
کلافه شد و چشماشو بست سعی کرد با تصور اتفاقات،کمی به سوال های عجیب غریب ذهنش پاسخ بده.

سعی میکرد با امید دادن به خودش که هری زندس نفس بکشه.

عمیق نفس میکشید تلاش کرد با دادن اکسیژن بیشتربه مغزش اون رو فعال تر از همیشه کنه.

SHOTGUN {Z.M} [completed]Where stories live. Discover now