Close but far (part 61)

312 62 793
                                    

صدای قدم هاشون توی سالن روشن سفید و‌نورانی بیمارستان طنین انداخته بود.
موهای لیام بخاطر حموم نیم ساعت پیشش هنوز کمی نم‌دار بود.جیمز نیم ساعت قبل به سراغش اومده بود تا با هم به بیمارستان برن تا آبراهام رو ملاقات کنن و حالا هردوشون با قلبی جهنده از سینشون به سمت اتاقش میرفتن.
لیام برای لحظه از تصمیمش پشیمون شد اما به خودش یاداوری کرد،باید از حقیقت سر در میاورد.
جیمز جلوی یکی از اتاق ها ایستاد.
لیام با دقت به پلاک طلایی شماره اتاق که روش نصب شده بود نگاه کرد«6A»
میتونست از پشت در صدای مانیتور علائم حیاتی آبراهام رو بشنوه.
جیمز با نفس عمیقی در رو باز کرد و هردو وارد شدن.هیکل درشت و ورزیده آبراهام زیر لباس آبی رنگ بیمارستان،لاغر بنظر میرسید.
زیر چشمانش گود افتاده بود و سینش به آرامی بالا و پایین میشد.
آبراهام هوشیار بود و تا حدودی به پشتی تختش تکیه زده بود.لیام در سکوت و اخم به چشم های بی روح آبراهام خیره شد.
انگار آبراهام روحی نداشت که از دست بده.
جیمز با جدیت سمت آبراهام رفت و گفت:

آلن؟میتونی حرف بزنی؟!

آبراهام آروم سرش رو تکون داد.اونا برای احوال پرسی و ملاقت حال بیمار به اینجا نیومده بودن.اونا برای بازجویی یک مجرم اومده بودن تا پروندشون رو کامل کنن.جیمز کنار آلن روی صندلی نشست و لیام هم رو به روی آلن نشست تا همه چیز رو با دقت بررسی کنه.
جیمز دستگاه ضبط صوت کوچیکی از جیبش دراورد و دفترچه ی کوچکی توی دستاش گرفت.
دفترچه برای لیام آشنا بودحالا که دقت میکرد بارها اون‌دفترچه یاداشت رو دست‌دیوید دیده بود.
جیمز آروم ابروش رو خاروند و گفت:

چرا میخواستی به زین تجاوز کنی آلن؟!

چشم های لیام پر از خشم بود و دستاش مشت شده بودن.باید جلوی خشمش رو‌میگرفت باید میتونست چون به زینش قول داده بود.
آلن با نگاه بی روحش به لیام خیره شده بود انگار به غیر از لیام چیز دیگه ای تو اتاق وجود نداشت:

چون ماموریت داشتم..

جیمز ابروش رو بالا داد و با تعجب پرسید:

از طرف کی؟!

سکوت آبراهام باعث اخم هردونفر شد.ضربان قلب آلن از شدت ترس بالا رفته بود و نفسش تند شده بود.
آلن کاملا ناامید بود،دیگه برای نجات جون مادربزرگش وقتی نبود شاید تا حالا هم کشته بودنش،حلقه اشک توی چشماش باعث شد جیمز روی اسم شخص بیشتر پافشاری بکنه.
دیگه جون خودش اهمیتی نداشت.با وحشت چیزی رو زمزمه کرد:

ک،کروز..

جیمز به جلو خم شد تا بیشتر صدای آلن رو بشنوه.لیام هم مطمعن نبود چیزی شنیده باشه.
حالا چشمای آلن به غیر از خالکوبی دستش چیز دیگه ای رو نمیدید.اینبار با بغض و عصبانیت بلندتر گفت:

بنجامین کروز!

خون تو رگ های جیمز یخ بست.رنگ صورتش چنان پرید که لیام نیم خیز شد و با عجله گفت:

SHOTGUN {Z.M} [completed]Where stories live. Discover now