Season 6 E 20

1.5K 434 59
                                    

⬐━━━━━⋆✵⋆━━━━━⬎
⤳ season 6 ∗ EPISODE 20
⤳Name : Slavery madness
⤳ Full 63
⬑━━━━━⋆✵⋆━━━━━⬏

___
مینا جلوتر رفت و با قدمای آروم پشت بادیگاری که جلوی در کشیک ایستاده بود وایستاد
دستشو بالا برد و کناره ی دستش رو محکم به گردن مرد کوبید و قبل از این که مرد پخش زمین بشه محکم گرفتش
مینا : سگ تو روحت ... چرا اینقدر سنگینی؟
چانیول سمتش اومد و با کشیدن بادیگارد پشت ساختمون نگاهی به مینا کرد
چانیول : بیا سعی کنیم بهشون برخورد نکنیم
هومی کرد و با تکون دادن سرش پشت پسر قد بلند راه افتاد
وارد ساختمون شدن و چانیول با نگاهی به راه پله های جلوی در سمت سالن رفت
نگاهی به اطراف کرد و با دیدن سالن خالی با قدمای بلند و دو مانند سمت راهروی آخری رفت
با شنیدن صدای پا سریع در کوچیکی که نشون میداد انباری هست رو باز کرد و با هل دادن مینا سریع داخل رفت و درو بست
هردو با سکوت خیره شدن بهم ؛ با رد شدن آدمی که توی راهرو بود آروم در رو باز کرد
خالی بودن راهرو و سالن باعث شد هردو به آرومی بیرون برن
در رو بست و سمت اتاق آخری حرکت کرد
مینا : بنظرت ... بیداره؟
دستگیره ی در رو به آرومی چرخوند : بیدارش میکنیم
-----------------
با حس حرکت چیزی روی گردنش ، چشماش به سرعت باز شد
دیدن دختری که بالاسرش ایستاده بود باعث شد خودش رو عقب بکشه
قبل از اینکه داد بزنه دست دختر روی دهنش نشست و مجبورش کرد تا ساکت بمونه
مینا : هیششش ، بیا بین خودمون حلش کنیم ؛ برای چی میخوای داد بزنی؟
چانیول به آرومی قدم برداشت و جلو رفت
نگاهی به تخت و پرده های آویزی تخت کرد
نیشخندی زد : حس کردی اینجا گوگوریه و توام پادشاه این سرزمین؟!
دست به پارچه ی پرده کشید : اینا چیه آخه؟
با جلو رفتنش صورتش کامل مشخص شد
مرد عقب تر رفت و با نگاه لرزونی خیره شد به چانیول : چی میخوای؟
دست گوشه ی چشمش ، پایین ابروهاش کشید : بنظرت چی میخوام؟ برای چی اومدم اینجا؟
مینا بلند شد و سمت میز چوبیه بزرگی که سمت پنجره بود رفت
نگاه مردی که هنوز روی تخت نشسته بود سمتش کشیده شد : من نمیدونم چی میخوای؟ برای چی اینطوری اومدی اینجا؟ میتونستی فردا بیای دفترم
نیشخند زد و با تکیه دادن به یکی از ستونای تخت پا رو پای دیگه ش انداخت
چانیول : میومدم دفترت؟ تو خودت حکم منو امضا کردی! چجوری میومدم دفترت!
مرد نگاهی بهش کرد : تو داری با بالاترین مقام این کشور
خیز برداشتن یهویی چانیول سمتش باعث شد ترسیده خودش رو عقب بکشه
چانیول : بالاترین مقام؟ تو حتی پایین ترین مقامم نیستی ، فکر کردی چون رئیس جمهوری میتونی همچین فکر کنی؟ نه!
عقب کشید : الانم اینجا نیومدم بخاطر تو ، میخوام راجب وزیر خارجه ت بدونم
مرد نفس عمیقی کشید : کیم؟ چیکار کرده؟
چانیول : حس میکنم چیزی که داره میفته گردن من کار اون بوده!
مرد صاف نشست : چی؟ کیم؟ امکان نداره! اگر قرار بود همچین کاری کنه بهم میگفت
چانیول سرش رو کج کرد : شاید گفته تو نمیخوای بگی هوم؟
اخم مابین ابروهاش نشست : خودت میدونی همچین چیزی نیست
سر تکون داد : بله چون میدونم اینجام و اومدم ازت کمک بگیرم!
مرد تکونی به خودش داد و با عقب رفتن چانیول از تختش پایین اومد
دستی به موهای بهم ریخته ش کشید : چیکار میتونم بکنم برات؟
روی تخت نشست : باید یکاری کنیم خودشو لو بده!
دست به کمرش زد و چانیول مرد مقابلش توی اون لباس خواب زرشکی با شکم نسبتا گنده ش رو تماشا کرد
پی یانگ : چیکار میتونم بکنم؟
به آرومی پلک زد : بهت میگم
نیم نگاهی به چانیول کرد : از این به بعد اینجوری نیا ، زنم اگر بود میترسید
نیشخند زد : میدونستم میره خونه ی مادرش اومدم پیشت
و با بلند شدنش سمت مینا رفت
-------------------
رمز درُ زد و مینا با ابروهای بالا رفته نگاهش کرد
چانیول : چیه؟
لباشو جمع کرد : رمز خونه ی بکهیون روخیلی خوب حفظی ، چشم بسته هم میتونی بزنی
چانیول پوکر نگاهش کرد : رمز خونه ی توام حفظم!
مینا سر تکون داد : آره ولی تا جایی که یادمه جز رمز خونه ی بچه های ال ام ، دیگه رمز خونه ی کسی رو حفظ نمیکردی
نیشخند زد : حتی معشوقه هات!
از کنار پسر قد بلند رد شد و داخل رفت : جالب شد
چانیول چشم چرخوند و پشت سرش داخل رفت : بمیر
مینا با سرعت کفشاش رو با دمپایی تعویض کرد و داخل رفت
کیو : درو کی باز کرد؟
مینا نیشخند زد و نیم نگاهی به بکهیون کرد : افسر پارک درو باز کردن
کیو گیج نگاهشون کرد: ولی هردوتون که بیرون بودید
مینا : افسر پارک رمزو حفظ بودن
این حرف باعث شد صدای " اووو " گفتن همه بلند بشه
چانیول اما با تاسف سر تکون داد و کنار سهون نشست
چانیول : معلومه که حفظم ، حفظ نباشم یعنی حماقت ؛ خیر سرتون یه بخش از ال ام دیگه به حساب میاد
کیو : بگو ماهم حفظ کنیم
چانیول بی حس نگاهش کرد : دیگه مسخره بازی بسه
یوجین به حرف اومد : چیشد؟ چیکار کردی؟
و حرفش اعلام این بود که بهتره بحث تموم بشه و به موضوع اصلی که بخاطرش اینجا اومده بودن برسن
چانیول : طعمه رو گذاشتم ، باید ببینم کی میگیره
بکهیون دست به سینه شد : ممکنه خیلی طول بکشه؟!
سر تکون داد : نه اونقدر ، خیلی زود مشخص میشه
مینا روی پشت کاناپه نزدیک بکهیون نشست : در واقع خوب طعمه ای گذاشته ، فقط باید صبور باشیم و صد البته مراقب
با صدای زنگ گوشیش کمی خودش رو سمت سهون کج کرد و تلفنش رو بیرون کشید
با دیدن اسم آشنایی نگاهی به سهون کرد ؛ نقطه نگاهش روی صفحه ی گوشیه تو دستش بود
چانیول : چیکار داره اینموقع؟
سهون : تا جواب ندی نمیفهمی
پوفی کشید و قبل از اینکه ایکون سبز رو لمس کنه نگاهی به بقیه کرد
چانیول : ساکت باشید میخوام جواب بدم
در صدم ثانیه خونه ی توی سکوت فرو رفت و تلفنش رو جواب داد
چانیول : بله
چانیول : نه خونه نیستش
لباش رو تر کرد : مهمه؟!
نگاهی به کریس کرد : میتونی بگی بذاره توی خونه؟! برگرده خونه برمیداره
بکهیون نگاهی به کریس که کنارش نشسته بود انداخت و اشاره ش برای فهمیدن اینکه کی پشت خطه رو دید
چانیول : آدرسش رو که بلدی ، رمز هم ۷۶۹۴
خوردن دست سهون به بازوش و تکون خوردن کریس باعث شد چانیول سریع حرف عوض کنه
چانیول : نه نه ۶۷۴۹
چانیول : آره بگو داخل کنار در بذاره ، میره خونه برمیداره!
چانیول : من از کجا بدونم آخه چرا جواب نمیده
نفس عمیقی کشید : اوکی باشه
گوشی رو پایین آورد و با لمس آیکون قرمز تماس رو قطع کرد
کریس : این رمز برای دو سال پیشه هنوزم همینو میگی
شونه ش رو بالا داد : چیکار کنم خب ... این اولین رمزی بود که گفتی
سهون : ولش کن ، چی گفت؟!
سرش رو بالا داد : یه بسته برات فرستاده ، بعدا رفتی خونه چکش کن بهش خبر بده
هومی کرد و جابجا شد : اوکی
نگاه چانیول سمت بکهیونی کشیده شد که خیره نگاهش میکرد
مطمئن بود که نافش رو با بدبختی بریدن که درست بعد از اعترافش درگیر همچین قضیه ای شده
وگرنه باید این تایم رو در حالی که عشق بازی با " دوست پسرش " بود میگذروند
توی دلش لعنتی فرستاد
واقعا حس میکرد نیاز داره که با بکهیون تنها باشه و حسش کنه
انگار سهون متوجه ی نیازش شده بود که سمت بکهیون برگشت
سهون : بکهیون تو برو سعی کن بخوابی
بک با اخم نگاهش کرد : لازم ندارم
سهون پوکر نگاهش کرد : باید بخوابی ، فردا میخوام ازت آزمایش بگیرم
بکهیون پوفی کشید : نیازه؟
سهون : نیازه که بهت میگم دیگه ! برو سعی کن بخوابی
پوفی کشید و از جاش بلند شد
با شب بخیر گفتن و جواب شنیدن از همه سمت اتاقش رفت
چانیول عصبی سمت سهون برگشت تا مواخذش کنه ، تازه میخواست از نگاه کردن دوست پسرش لذت ببره اما دیدن نگاه پسر نشسته کنارش باعث شد نیشخند بزنه
همون نگاه کافی بود تا متوجه ی نقشه ش بشه
نیلسون : خب حالا میخواین چیکار کنین؟
تکیه داد به کاناپه : میریم فرانسه!
کیو : کی؟
گوشه های لبش رو بالا داد : فردا
نیلسون : فقط مینا؟!
یوجین کمی خودش رو جلو کشید : سخته براتون فقط دوتایی!
چانیول : اینطوری راحت تر میتونیم شرایطو کنترل کنیم ، دوتایی بهتره
نیلسون : به هر حال اگر نظرت عوض شد بهتره که
صدای گوشیش باعث شد نگاهشو بگیره : بهمون بگی تا دو نفر دیگه همراهت بیان
و مشغول خوندن پیام توی گوشیش شد
بعد از قفل کردن گوشیش نگاهی به بقیه کرد
نیلسون : خب چیزی پیدا کردید؟
سوهو : هیچی در واقع! چیزی نیست و باهوشه طرفمون
شونه ش رو بالا داد : نمیدونیم قراره چیکار بکنیم
چانیول : بهتره
نیلسون بین حرفش اومد : شما مگه قرار نیست فردا برید؟
مینا سر تکون داد : چرا
چشماش رو درشت کرد : پس برید استراحت کنید دیگه ، ساعت از ۱۲ گذشته
چانیول : ولی
نیلسون : ولی نداره ، ما خودمون هستیم رسیدگی کنیم پاشید برید استراحت کنید قراره سخت بگذره
مینا از جاش بلند شد : من که واقعا استقبال میکنم
سمت راهرو رفت : میرم بخوابم ... کدوم اتاق؟
سهون : اتاق اولی
مینا : اوکی ، شبتون بخیر
و وارد اتاق شد و در رو به آرومی پشت سرش بست
نگاهی به چانیول کرد : پاشو توام دیگه
پوفی کشید و از جاش بلند شد ، سمت راهرو رفت و کریس جاش رو گرفت
سمت سهون نشست و گوشیش رو از روی پاش برداشت
سهون نیم نگاهی بهش کرد و همونطوری که دستاش روی پشتیه کاناپه میذاشت سمت بقیه برگشت
سهون : خب میخوایم چیکار کنیم؟
صفحه قفل گوشیه سهون رو باز کرد و صفحه ی پیامی که اسم نیلسون بالاش خورده بود روی صفحه ظاهر شد
" سهون :
بفرستش بره میخواد بره پیش بکهیون
بقیه شک نکنن "
نیشخندی زد و با قفل کردن صفحه گوشی رو دوباره روی پای سهون گذاشت
____
نگاهی به راهرو کرد
صدای بقیه نشون میداد در حال بحثن
در رو بست و با چرخوندن دستگیره قفلش کرد
برگشت و به پسری که حالا سمتش چرخیده بود نگاه کرد
بکهیون : چیشده؟
نیشخند زد : اومدم پیش دوست پسرم ، مشکلی داری؟
بکهیون آروم خندید و سر تکون داد : شک میکنن بهت
صورتشو جمع کرد : به چپمه ولی خب سهون و نیلسون پیچوندن و اومدم
بکهیون : خوش به حالته
روی تخت رفت : آره
بکهیون رو مجبور کرد دوباره روی تخت بخوابه و روش رفت : خوشبحالمه که تو دوست پسرمی
سر پایین برد و با گذاشتن لب هاش روی لب های ظریف پسر زیرش شروع به بوسیدنش کرد
دستاش حرکت کرد و با گرفتن پایین تیشرت بکهیون ، از تنش بیرون آورد و شروع به لمس کردن پوست سفیدش کرد
دست بکهیون اینبار شروع به باز کردن دکمه هاش کرد و پیرهنش رو از تنش در آورد
روی جسم زیرش خوابید و با نوازش کرد موهاش بوسه هاش رو عمیق تر کرد
دستای بکهیون توی موهاش حرکت میکردن و حس خوبی میدادن
حسی درست مثل حس زندگی ، با جدا کردن لب هاش فاصله گرفت
صورتشو توی گردن بکهیون فرو برد و نفس عمیقی کشید ؛ اجازه داد آرامش بویِ بکهیون باعث بسته شدن چشماش بشه
حس میکرد معتاد شده ، معتاد به " بویِ تنِ بکهیون "
مثلا کوکائین و نیکوتین که وقتی به مغز میرسن باعث ترشح دوپامین میشن و حس پرواز و لذت به آدم میدن
بوی تن بکهیون براش حکمِ نیکوتینِ سیگاروکوکائینُ پیدا کرده بود که حس میکرد هر چه زمان میگذره بیشتر بهش معتاد میشه
اما میترسید ...
میترسید از آخرش که نکنه این بویِ لعنت شده ی آرامبخش ، مثلِ کوکائین جونش رو بگیره
-----------
با باز کردن در ، کلید کنار در رو زد
برقای خونه تک تک روشن شدن
کنار رفت و در حالی که نگاهش روی جعبه ی کنار در بود با دست اشاره کرد که سوهو داخل بره
حین در آوردن کفشاش در رو بست
سوهو : مطمئنی ... مزاحمت نیستم؟
نگاه پوکری به سوهو کرد : من از خدامه تو پیشم باشی ، چی میگی آخه تو
خم شد و جعبه ی نسبتا بزرگ رو برداشت
سوهو : همون جعبه ایه که چانیول گفته بود بذارن تو خونه؟
سر تکون داد و با برداشتنش داخل سالن رفت
کریس : میتونی یه قهوه آماده کنی؟ تا من اینو باز کنم
سر تکون داد و با پوشیدن دمپایی ابریه سفید رنگ توی آشپزخونه رفت
قهوه ساز رو روشن کرد و دوتا ماگ از توی کابینت برداشت
کنار هم گذاشتشون و نگاهی به کریس که در حال باز کردن جعبه بود نگاه کرد
دستاش رو به سنگ کابینت تکیه داد و خیره شد به قهوه ساز
باورش نمیشد که به خونه ی کریس اومده ولی پشیمون نبود
میدونست باید از یه جایی شروع کنه بزرگ شدن و تغییر کردن رو
و حالا درست همون نقطه ی شروع بود
نقطه ی شروع با کریس
با جوش اومدن آب باکسای کوچیک قهوه رو سرجاشون گذاشت و دوتا ماگ رو داخل جایگاه قهوه ساز
مایع تیره رنگ شروع به ریختن توی ماگ ها کرد
هر ثانیه بیشتر پر میشد و بوش بیشتر فضای آشپزخونه رو برمیداشت
با صدای تیک دوتا ماگ رو بیرون کشید و توی سالن برگشت
با دیدن وسایلای روی میز چشماش درشت شد
سوهو : اینا چیه؟
با بهت کنارکریس روی کاناپه نشست
کریس شونه ش رو بالا داد : یه سری وسایل جدید که سفارش داده بودم
سوهو : تو چرا؟
کریس : چون میخوام تغییر روشون بدم و بچه های ال ام پیشرفته ترشون کنن
یکی از کلت های مشکی رنگ رو توی دستش گرفت
P226 کریس : این سیگ ساوره
سوهو : میدونم
کریس نگاهی بهش کرد : کارش خیلی خوبه ، میدونم که اینم میدونی
به دوتا کلت دیگه روی میز اشاره کرد : اینا هم یکی برتا 92 و اون یکی گلاک 19
سوهو : بهترینن
کریس سر تکون داد : اره
به دوتا باتوم جمع شده اشاره کرد : این دوتا هم شوکر دارن
ابروهای سوهو بالا رفت : جدیدن؟
هومی کرد : آره ، تازه اومده و خیلی شناخته شده نیست ، یعنی میشه گفت خیلیا بهش مجهز نشدن ، انحصاریه
نگاهی به پسر نشسته کنارش کرد : اونوقت تو چطوری اینا رو داری؟
نیشخند زد و نیم نگاهی به سوهو کرد : دست کم گرفتی دوست پسرتو؟
نیشخند سوهو محو شد و خیره موند بهش
کلمه ی " دوست پسر " توی سرش اکو شد و بارها و بارها تکرار شد
کریس اما انگار تازه متوجه شد که چی گفته
نگاهش روی میز موند و فکر کرد به اینکه گند زده یا نه؟
سوهو هنوز اونقدر آماده ی پذیرش این موضوع نبود
سوهو : چی؟
چشم بست و نفس عمیقی کشید : حواسم نبود گفتم ... معذرت میخوام میدونم هنوز براش آماده نیست
سوهو : حس خوبی داشت !
حرف سوهو باعث شد برگرده ؛ به پسری که بهش خیره بود نگاه کرد


(

بچه ها
الناز چون کار داشت درگیر بود براهمین صفحاسپی این پارت کمه
برای یه قسمت دیگه تعداد صفحاش زیاد میشه جای این پارت )

┏━━━━━✧•༺❈༻•✧━━━━━┓
بعضی وقتا دروغ گفتن بد نیست اگه واسه خواستن خوبیه
اونی باشه که دوسش داری !
_Movie: Arrow
┗━━━━━✧•༺❈༻•✧━━━━━┛

No copy
Writer: @Castle_Demon
Channel: @ChanBaekisMine

• Criminal Minds 🩸Where stories live. Discover now