Season 4_5 E 6_10

2.1K 336 17
                                    


_____________________
ساک کوچیک و مشکی رنگش رو گوشه ی دیوار انداخت
دستش رو سمت کلید لمسی کنار در برد و برق رو روشن کرد
پرده های کشیده شده مانع از ورود نور به داخل خونه شده و اجازه داده بودن تو خاموش بودن برقا تاریکی به خونه غلبه کنه 
وارد سالن شد ؛ کاپشن چرمش رو در اورد و روی کاناپه انداخت
سمت تراس رفت و در رو باز کرد که هوای سرد به صورتش خورد و بعد به داخل خونه نفوذ کرد
حتی سرمای هوا و لرزی که توی بدنش افتاد باعث نشد بخواد داخل برگرده و در رو ببنده
نگاهش رو , روی منظره ی مقابلش قفل کرد و نفساش با سرعت توی هوا بخار شدن
بعد از یک هفته برگشته بود خونه و خستگی هنوز از پا ننداخته بودتش
هنوز جا داشت که وقتی به خونه اومد بازم به کسی فکر کرد که باعث شد این سختیا رو به خودش تحمیل کنه تا فقط ذهنش کار نکنه و دیونه نشه
یه استراحته 12 ساعته از طرف فرمانده چیزی بود که همه ی سربازای اموزشی میخواستن به نحو احسن ازش استفاده کنن
صدای در باعث شد برگرده و نگاهی به پشت سرش بندازه
دختری که با لبخند وارد خونه شد و سلام بلند و بالایی بهش داد
و تنها جوابش از کریس تکون خوردن سرش بود
پاکتای توی دستش رو بالا اورد تا نشون کریس بده
یونگی : برات غذا اماده میکنم و بعدش برو بخواب که وقتت کمه
کریس سر تکون داد و نگاهش رو چرخوند
آسمون خراش هایی که زیباییه خاصی داشتن
وشهری که زیباییه خودش رو با نورانی بودنش و اسمون خراش هاش به رخ میکشید
اما هیچکدوم باعث نمیشدن کریس حس خوبی داشته باشه
خیلی وقت بود که به هر زیبایی بی حس شده بود وتنها نظارگرشون بود
انگشتاشو توی هم قفل کرد و اجازه داد دوباره ذهنش سمت پسری پر بکشه که مدت زیادی بود قلبش رو تصرف کرده بود
و با این تصرف کردن و رفتن خوشحالی رو هم با خودش از قلب کریس برده بود
نفسِ عمیقی کشید و پر فشار بیرونش داد که توی هوای سرد بخار و پخش شد
کریس : دلم برات تنگ شده !
تلخندی زد : و تو حتی نمیای که یه خبری از من بگیری
چشماشُ بست : حتی زنگ نمیزنی که برای چند ثانیه هم که شده صدات رو بشنوم!
نفسی کشید : از کی تا حالا اینقد مغرور و بی معرفت شدی کیم جونمیون ؟
_______________________
بکهیون انگشتاش رو روی چونش کشید : حس نمیکنی خیلی تند با سوهو برخورد کردی؟
چانیول نیم نگاهی حوالش کرد : حس نمیکنی سوهو باید یه لگدی به یه جاش بخوره تا از خواب بیدار بشه ؟
بکهیون صورتش رو جمع کرد : ولی فکر کنم سوهو ترجیح میده یکی با پا بکوبه تو تخماش تا اینکه بخواد حرفای تو رو بشنوه
چانیول پوکر نگاهش کرد : من هنوز هیچی به سوهو نگفتم !
بکهیون با چشمای ریز نگاهش کرد : یعنی قرار نیست بگی؟
چانیول : معلومه که میگم
بکهیون ابروهاشو بالا داد : همون دیگه , کم کم بگی که خوبه
نگاهی به چانیول کرد : تو یهو کل حرفاتُ میکوبی تو سر طرف
چانیول نیشخند زد : ولی اونم بدرد نخور بود ! هنوز اون خوبش رو نشون ندادم !
بکهیون : ممنون ازت که هنوز نشون ندادی !
و با نگاهی که کلی فُحش داشت سرش رو چرخوند و به بیرون نگاه کرد
________________
دستمال رو بین دستاش رد و بدل کرد تا دستای خیسش رو خشک کنه
صدای در باعث شد نیم نگاهی از توی ایینه به سمت در بندازه
چانیول در حالی که خیره نگاهش میکرد وارد شد و در رو بست
بکهیون : هنوز کسی نیومده ؟
سر تکون داد و در حالی که جلوی دید بکهیون رو گرفته بود با دو انگشت اتاق سرویس بهداشتی رو قفل کرد
چانیول : نه کسی نیومده
بکهیون سر تکون داد و دستاش رو زیر خشک کن گرفت
گرماش حس خوبی رو به وجودش تزریق کرد
حالا پشت به چانیول وایستاده بود و حواسش تنها به گرمایی بود که روی دستش پخش میشد
توی فکر خودش بود که دستای چانیول از روی پهلوش رد شدن و روی شکمش توی هم قفل
بکهیون : چان ؟
لب های چانیول پشت گردنش کشیده شد
بکهیون : چانیول , خودت میدونی کجاییم ! توی سرویس کاخ ابی ! این چه کاریه؟
چانیول بی توجه بهش بوسه هایی روی گردنش گذاشت
چانیول: در قفله کسی نمیاد
بکهیون سعی کرد مخالفت کنه اما چرخیدنش و نشست لب های چانیول روی لب هاش به خودیه خود ساکتش کرد
نگاهش روی در نشست
رنگ قرمز روی صفحه نشون از قفل بودنش میداد
چانیول با ولع ولی به ارومی لب هاش رو میبوسید و همین باعث شد چشماش خمار و کم کم پلکاش روی هم بیفته
دستاش رو بالا برد و روی شونه های پهن مرد مقابلش جا داد و یکی از دستاش نوازش کردن گردن چانیول رو به عهده گرفت
چانیول لب هاش رو مک میزد و بوسه های خیسش رو با میل زیاد روی لب های بکهیون میکاشت
با محکم گرفتن پهلوهاش کمی به سمت چپ کشیدش تا کمرش کامل به دیوار تکیه داده بشه
دستاش پایین رفت و روی باسن خوش فرم بکهیون نشست
چنگی بهش زد که باعث شد بکهیون بیشتر بهش نزدیک بشه
دست چپش از روی باسن بکهیون پایین تر رفت و رونش رو چنگ زد
با فشاری به رون پاهاش مجبورش کرد تا پای راستش رو بالا بیاره و روی کمر و باسنش بذاره
دستش رو پشت گردن بکهیون محکم کرد و زبونش رو توی دهن کوچیک بکهیون چرخوند
اما مک زدن بکهیون به زبونش باعث شد مکثی کنه
توی سرش نیشخندی زد
داشت نا امید میشد اما انگار بکهیون هم بلد بود
بکهیون مک محکمی به زبونش زد و بعد لب هاش رو توی دهن کشید و شروع به بوسیدنش کرد
اصلا دلش نمیخواست حس ترسو بودن یا نا وارد بودن رو به چانیول بده
وقتی برای نفس کشیدن عقب رفتن لبخند محوی روی لب های هر دو بود
چانیول اروم زمزمه کرد : خوشمزست!
بکهیون با چشم بسته " هوم " ی کرد
چانیول : لبات
چشمای بکهیون باز شد و نگاه خیره ی چانیول روی لب هاش رو شکار کرد
ناخوداگاه دندوناش رو , روی لب هاش فشار داد که باعث شد نگاه چانیول بالا بیاد
چانیول : لعنت بهت
و دوباره سر جلو برد و شروع به بوسیدن لب های بک کرد
و بکهیون با چشمای شیطون و خندون پلک روی هم گذاشت
_______________
نی هان : چیزی شده که هممون اینجا جمع شدیم ؟
دست به سینه کنار نی هان ایستاد و نگاهش رو توی سالن چرخوند
هونگ هو در حالی که کتش رو در میاورد و روی یکی از صندلیا مینداخت سر تکون داد
هونگ هو : متوجه میشید
دکمه ی سر استینش رو باز کرد که چشمای چانیول روش دقیق شد
این حالت هونگ هو براش اشنا بود و البته مشکوک !
هونگ هو عصبی بود اما دلیلش مشخص نبود 
سوهو : چرا سالن کنفرانس ؟ 
هونگ هو سر تکون داد و با دست به صندلی های ردیف شده اشاره کرد
هونگ هو : بشینید
و استین های پیراهنش رو بالا داد
چانیول که کنارِ بکهیون وایستاده بود کلافه سر تکون داد
نمیتونست حدس بزنه چی هونگ هو رو تا این حد عصبی کرده 
چانیول : قرار نیست بگی اینجا چیکار داریم ؟
شونشُ بالا داد : سالن جلسه ی رده های بالای کشوری ؟
نگاه بقیه روی چانیول برگشت , انگار چانیول خوب به اینجا اشنا بود
بخشی از کاخ ابی که چانیول باهاش به خوبی اشنا بود
سالن کنفرانس یا سالن جلسات رده های بالای کشور که چندباری به اینجا احضار شده بود
برای ماموریت یا برای جواب پس دادن کارهاش
هونگ هو لبخندی زد و سر تکون داد : تو خوب اشنایی چان , پس صبر کن
خیره به چشمای هونگ هو شد
انگار تو چشماش چیزی بود که مجابش کرد تا قبول کنه و صبر به خرج بده
سر تکون داد و دست روی صورتش کشید : صبر میکنم !
بکهیون : پس اگه اینجاییم یعنی ... مسئله ی مهمیه ؟
و نگاهش رو به چانیولی داد که پشت بهش ایستاده بود اما یوجین کسی بود که جای چانیول جوابش رو میداد
یوجین : اره
و یکی از صندلی هارو برگردوند و راحت روش نشست
نی هان سردرگم نگاهی به یوجین کرد : مسئله ی مهم ؟
یوجین با تکون دادن سرش تایید کرد که بکهیون به حرف اومد
سر تکون داد : چه مسئله ای ؟
یوجین نیم نگاهی به هونگ هو انداخت
لباش رو تر کرد : الان فقط ... کاپیتان ... کسیه که میدونه این موضوع مهم چیه !
چانیول برگشت و به دیوار تکیه داد
و زمانی که یوجین برگشت نگاهشون باهم تلاقی کرد
هردو میدونستن که اینجا قراره باعث بشه کمی به قبل برگردن
اینجا قرار بود وظایفِ مهمی به همشون داده بشه یا شاید قرار بود برای چیزی که هنوز ازش اطلاعی نداشتن بازخواست بشن
شاید یوجین به اینجا اشنا نبود اما چانیول هر وقت به اینجا احضار میشد نقشه های پررنگ حضورشون تایید میشد
قبل از اینکه بتونن حرفی بزنن در بزرگ سالن باز شد و اولین مرد جوون کت و شلوار پوش وارد شد
همین باعث شد همشون سمت در برگردن
اما اون شخص برای یوجین و چانیول که به ارومی کنار هم وایستادن بیش از حد اشنا بود
هم سنای خودشون بود و مدتها باهم توی اموزش اطلاعات بودن و این یعنی حدس هردوشون درست بود
اما چانیول نمیفهمید چرا اعضای ان سی ای اینجان ؟
هونگ هو صاف وایستاد و دستاشو پشت کمرش توی هم قفل کرد
به ثانیه نشد که 3 مرد کت و شلوار پوش وارد شدن که نگاه بقیه رو روی خودشون خیره کردن
مخصوصا سه عضو ان سی ای رو که انگار اولین بار بود میدیدتشون
و پشت سر اون ها مرد قد بلندی که با توجه به چهره و سنش و البته لباسش مشخص بود یکی از افسرای بلند مرتبه ی ارتش هست
این شخص کسی بود که توجه ی چانیول و یوجین رو حسابی جلب کرد
و این حس رو که این فرد باید برای چانیول و یوجین اشنا باشه به بکهیون داد
این شک بکهیون درست زمانی چندبرابر شد که چانیول و یوجین با دیدنش صاف وایستاده و دستشون برای احترام نظامی بالا بردن و ردیف انگشتاشون رو به شقیقه شون چسبوندن 
سوهو اروم زمزمه کرد : میشناسیشون ؟
نی هان سر تکون داد و اروم زمزمه کرد
نی هان : نمیدونم !
مرد قد بلندی که اخر از همه داخل اومده بود با دیدن چانیول و یوجین لبخندی زد
عینکش رو برداشت و سمت دختر و پسری که کنار هم وایستاده بودن رفت
بکهیون با چشمای گرد مرد رو نظاره کرد : این ... این
سوهو متحیر زمزمه کرد : چا کیونگ جو ! بهترین افسر ارتش کره !
نی هان با دهن باز به مردای وایستاده جلوش نگاه میکرد و به این فکر کرد حتی توی رویاهاش این به ذهنش رسیده بود که یه روزی این افراد رو میبینه
کیونگ جو : چقدر خوشحالم شما رو اینجا میبینم
و دستاش رو روی شونه ی پهن چانیول و شونه ی ظریف یوجین جا داد
بکهیون نگاهشُ روی مرد چرخوند و شروع به انالیزش کرد
مثل تموم بچه های افسری یه روزی دیدن این مرد جزوه ارزوهاش بود
موهای مشکی داشت که کمی از زیر کلاهش مشخص بود
هم قد چانیول شاید کمی کوتاه تر بود و بدن عضله ایش حتی از زیر اون لباس های رسمی هم مشخص بود
چانیول : خیلی وقت شده ندیدمتون قربان
یوجین : مدتِ زیادی گذشته از اخرین باری که دیدمتون
کیونگ جو سر تکون داد و شونه های هر دو رو فشار داد
کیونگ جو : درسته !
نگاهشُ به بقیه داد که با اعلام یکی از همون مردای کت و شلوار پوش همه روی صندلی نشستن
چانیول , بکهیون , کانگ جو , یوجین , سوهو و نی هان به ترتیب و کنار هم روی صندلی نشستن و کنارشون هونگ هو جا گرفت
و طرف مقابلشون سه مرد کت و شلوار پوش و مرد جوون روی صندلی ها جا گرفتن
وزیر نگاهی به افسرای جوون مقابلش انداخت و توی دل تحسینشون کرد
وزیر : میدونم افسر کیم هونگ چیزی بهتون نگفته !
بکهیون سر تکون داد : درسته ! چیزی هنوز بهمون گفته نشده
مردی که بکهیون میدونست معاون ریاست جمهوریه لبخندی بهش زد
نگاهشُ روی بکهیون ثابت کرد : متوجه میشید
نگاه وزیر که کنار دست معاون و وسط نشسته بود از بکهیون برداشته و روی چانیول خیره موند
بکهیون , سوهو و نی هان انگار نگاهش رو میخوندن
نگاه وزیر روی چانیول خوانا بود
انگار چانیول پسرش بود که مقابلش نشسته بود و به داشتنش افتخار میکرد و بخاطرش غرور داشت
نگاهش رو , روی صورت یوجین چرخوند
و بعد نگاهشُ به کانگ جو داد : ال ام گروپ ؟
کانگ جو نگاهش رو به چانیول که کنارش نشسته بود داد
کانگ جو : چانیول ؟
چانیول خیره شد تو چشمای وزیر , حالا دیگه مطمئن بود اتفاقی هست که باید گروه رو بیاره
با صدای رسا و بلند اعلام کرد : خبرشون میکنم !
کانگ جو از جاش بلند شد : حالا دیگه باید بگیم قضیه از چه قراره !
بکهیون زمزمه کرد : ممنون میشیم
کانگ جو با شنیدن زمزمه ی بکهیون لبخندی زد و خیره نگاهش کرد
کانگ جو : حیف شد که توی ال ام گروپ نیستی بیون بکهیون !
نگاه چانیول روی بکهیون چرخید ؛ خودش هم همچین نظری داشت " چه حیف که بکهیون توی ال ام نیست! "
بکهیون لبخندی زد : با اینکه نمیشناسم این گروه رو , ولی متاسفم !
وزیر لبخندی بهش زد : اشنا میشی
معاون به بکهیون خیره شد : به هرحال لیدر ال ام گروپ و رئیس این بخش کنارت نشسته !
بکهیون با چشمای ریز شده برگشت و به چانیول نگاه کرد اما دریغ از نگاهی از طرف چانیول
نگاه چانیول روی وزیر و معاون میچرخید انگار میخواست از چشماشون چیزی رو بخونه
کانگ جو : خب من واضح و سریع میگم تا بتونید سریع خودتون رو اماده کنید
یکی دیگه از کت و شلوار پوش ها که کنار معاون نشسته بود پرونده های توی دستش رو سمتِ چانیول گرفت
تک بودن پرونده نشون داد پرونده برای خودشه
معاون نگاهش رو به بکهیون داد تا چانیول پرونده رو بخونه
معاون : پرونده ای که چند روز پیش خواسته شده بود تا تنها کمک کننده باشید , حالا به دست خودتون سپرده میشه !
صورت بکهیون جمع شد
توی فکر جمله ی اول معاون بود ؛ از کجا میدونستن که تو پرونده ای قراره تنها کمک کنن !
فکر نمیکرد اینقد مهم باشن که شخصی مثل معاون پیگیرشون باشه
بکهیون : دستِ ما ؟
وزیر سر تکون داد و بجای مرد نشسته کنار دستش به حرف اومد : درسته !
نگاه جدیش رو به بکهیون دوخت : و بصورت مخفیانه بهش رسیدگی میکنید !
یکی از ابروهای بکهیون بی اراده بالا رفت و نفس عمیقی کشید
خواست حرفی بزنه اما صدای بلند چانیول باعث شد متعجب سمتش برگرده
چانیول با بهت و اخم به کانگ جو نگاه کرد : سوریه ؟
لباش رو تر کرد : سوریه , روسیه و
مکثی کرد و ابروش رو بالا داد : ایران ؟
کانگ جو سر تکون داد : درسته !
اخم چانیول پر رنگ تر شد : این دیونگیه !
معاون در حالی که به صندلیش تکیه میداد دستش رو روی میز گذاشت
معاون : باید این شرایط رو قبول کنی !
چانیول نگاهش کرد : افراد من فقط 19 نفرن ! با خودم 20 نفر میشیم
چشماش رو ریز کرد : انتظار دارین چیکار کنیم ؟
وزیر خونسرد به حرف اومد : همون کاری که اموزش دیدین !
چانیول نفسی کشید و یوجین با بلند شدنش پرونده ی روی میز رو گرفت
چانیول : شما برای این کارتون یه ارتش ضد گلوله میخواین !
معاون به صندلیش تکیه داد : شما برای همین اموزش دیدین
چانیول دستاش بیشتر از عرض شونش باز کرد و روی میز جا داد
کامل خم شد تا صورتش با فاصله مقابل صورت معاون قرار بگیره
چانیول : افرادِ من کشته شدن بخاطر حماقت شما رو اموزش ندیدن
ابروهای بکهیون از لحن و حرفش بالا رفت
وزیر مداخله کرد : چانیول
چانیول صاف وایستاد : من همچین ریسکی نمیکنم !
کانگ جو سعی کرد لحنش رو قانع کننده جلوه بده : چانیول , این قراره یه مذاکره باشه! برای همه ی کشورا ! ولی اول باید سوریه رو نجات بدیم !
چانیول پوفی کرد : باشه ؛ مذاکره کنید ! یه مذاکره ی علنی !
معاون سریع به حرف اومد : فکر میکنی اینکار نکردیم ؟
وزیر : ایران , روسیه , ما و چندتا کشور خواستار این مذاکره ایم !
چانیول ابروی چپش رو بالا داد : و ترکیه این وسط قبول نمیکنه !
معاون سر تکون داد : میدونی که ! ترکیه و حتی خود عربستان و کشورایی که مطمئنن خودت میدونی حتی حاضر به قبول این درخواست نیستن !
چانیول دستی به موهاش کشید
چانیول : ریسکه !
چشم بست و لب هاش رو روی هم فشار داد : لعنت بهشون
دستاش رو باز کرد : این ریسکه خیلی بزرگیه , خودتون میدونید
نگاهش رو به کانگ جو داد : شما میدونی
اخم کرد : یه اشتباه باعث میشه من کل افرادم رو از دست بدم !
کانگ جو نگاهی به نی هان و سوهو که متعجب نگاهشون میکردن انداخت
اما چهره ی بکهیون بیش از حد خونسرد بود
کانگ جو : دوستات هیچی نمیدونن
چانیول در حالی که دستاش رو به کمرش زده بود و سرش پایین بود نفس عمیقی کشید
چانیول : دوستای من نیستن !
کانگ جو نگاهی به سه نفرشون انداخت , منتظر هر واکنشی از سمتشون بود
اما انگار با اخلاق چانیول اشنا شده بودن که واکنشی نشون ندادن !
چانیول لباش رو تر کرد : کی میان ؟
کانگ جو اروم زمزمه کرد : دو هفته دیگه !
چانیول نفس پر حرصش رو بیرون داد و دستشو روی صورتش کشید
یوجین چشم ریز کرد : زود نیست ؟ ما باید اماده بشیم
معاون خونسرد به حرف اومد : دو هفته وقت برای همینه !
چانیول جدی نگاهش کرد : شما تو دو هفته نمیتونید کت و شلوار جدیدتون رو تحویل بگیرید بعد از من میخواید افرادم رو اماده کنم ؟
وزیر ابروهاش رو بالا داد : ولی ما و کت شلوارامون خیلی با پارک چانیول و  افرادش فرق میکنیم مگه نه ؟
چانیول نیشخندی زد و رو برگردوند : مشخصا فرق میکنید !
ولی نگاه بکهیون روی چانیول چرخید
چانیول : کاش یکم کاراتون مثل من و افرادم بود , نه جوری که تو دو هفته نتونید برا خودتون یه کت و شلوارم بگیرید
میدونست چانیول بیش از حد بی پرواست ولی نه تا این حد
بازخواست کردن و به نوعی توهین به این ادما
نمیدونست چی باعث میشه چانیول اینقد بی پروا باشه و رک حرف بزنه
وزیر : زودتر امادشون کن چانیول
چانیول : نیرو لازم دارم !
کانگ جون : نیرو ؟
چانیول سر تکون داد : شما اون پرونده ی مفقودین و این مذاکره رو گذاشتین رو دوشِ من و افرادم و پس نیاز به نیرو دارم
نگاهش رو به بکهیون داد : پرونده اصلش با بکهیونه ؛ حتی منم از بکهیون دستور میگیرم توی این پرونده , اون مشخص میکنه که بازم نیرو میخواد یا نه ولی من برای اسکورت و پیش بردن این مذاکره نیرو میخوام
معاون : اما
وزیر صاف نشست و دستاش رو روی میز گذاشت : چندتا ؟
چانیول خیره نگاهش کرد : از بین نیروهای ویژه , خودم میرم و انتخابشون میکنم
وزیر سر تکون داد : باشه
کانگ جو : زودتر دست به کار شو چانیول ! باید زودتر اماده بشن
چانیول : میدونم
کانگ جو: پایگاه در اختیارتونه !
بکهیون ابروهاشو بالا داد : و ما ؟
قبل از اینکه کانگ جو جواب بده چانیول به حرف اومد و سمتش چرخید
چانیول : شما هم بودنتون لازمه !
نگاهی به کانگ جو کرد : میتونم که ؟
کانگ جو سر تکون داد : اختیارات با خودته ! میتونی هرکسی رو که خواستی اضافه و هرکسی رو که نمیخوای خارج کنی
نگاهش رو به بکهیون داد : دیگه بکهیون کسیه که باید پرونده ی مفقودیا رو حل کنه!
چانیول سر تکون داد : خوبه , فقط
نگاهشُ بینِ وزیر و کانگ جو چرخوند : میدونید که این موضوع باید کامل مخفی بمونه !
کانگ جو سر تکون داد : در واقع این موضوع
نگاهش رو به بکهیون , سوهو و نی هان داد : از این اتاق بیرون نمیره !
چانیول که متوجه ی منظور کانگ جو شده بود سر تکون داد و نگاه گرفت
چانیول : اینا مطمئنن , مطمئن تر از من و شما !
و با کج کردن سرش به بکهیون خیره شد
______________________
قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه چانیول از کنارش رد شد و سمت ماشینش رفت
یوجین بی حرف با قدمای بلند خودش رو به چانیول رسوند تا همراهش سوار ماشین بشه
بکهیون : کجا بیایم ؟
چانیول نگاهی بهش کرد : پایگاه نیروهای ویژه
بکهیون سر تکون داد : باشه
سریع سوار ماشینش شد و با نشستن یوجین تند حرکت کرد
سوهوگیج رفتن ماشین چانیول رو نگاه کرد : کجا رو گفت ؟
بکهیون دست سمتش دراز کرد : سوییچ !
سوهو: ها ؟
بکهیون : سوییچ ماشینت رو بده من
سوهو چشماش روگرد کرد و سوییچش رو از جیبش در اورد و سمت بکهیون گرفت که توی ثانیه ای از دستش کشیده شد
به جای خالی سوییچ توی دستش نگاه کرد اما صدای بکهیون باعث شد سرش رو بالا بیاره
بکهیون : سریع سوار شید !
و خودش پشت فرمون نشست
_________________________
سوهو : اینجا ... کجاست ؟
بکهیون : پایگاه اموزشی نیروهای ویژه
نی هان : جالبه !
بکهیون سر تکون داد : داخل جالب ترم میشه !
شیشه رو پایین داد و کارت شناساییش رو از کیف پول توی دستش بیرون کشید و سمت سرباز گرفت
سرباز امتناع کرد که باعث شد بکهیون تعجب کنه
اگر قرار بود راهش ندن داخل باید چجوری به چانیول اطلاع میداد ؟
اما مرد جوون خیره شد به چشمای بکهیون : افسر بیون ؟
بکهیون سر تکون داد و به چشمای رنگ ابیش خیره شد , فرم چشماش خبر از کره ای بودنش میداد و رنگ چشماش حسابی توی این فرم خود نمایی میکرد
سرباز با اشاره به نگهبان برای باز کردن در عقب رفت : برین بخش 6 , افسر پارک اونجا منتظر شما هستن
بکهیون نگاهش کرد :  6؟
مرد جوون مودب سر تکون داد و راهنماییش کرد : صد و پنجاه متر جلو تر بپیچید به چپ!
سر تکون داد : ممنونم !
مرد جوون انگار با چشماش لبخندی بهش زد و با دست به داخل پایگاه اشاره کرد
ماشین رو حرکت داد و وارد پایگاه شد
سوهو : چانیول ... من هنوز نتونستم درک کنم!
بکهیون : سخته ولی من درک کردم ! چانیول خیلی بُعد شخصیتی و شخصی داره که ما نمیدونیم و این هم یکی از اوناست !
نی هان : خیلی یهویی بود واقعا ! اینکه چانیول همچین کسیه و گروهی به اسم ال ام
بکهیون نگاهش رو توی محیط چرخوند : همون گروهیه که وقتی میخواستیم راجب چانیول تحقیق کنیم شناختیم !
نی هان : خودش گفت ؟
بکهیون سر تکون داد : نه ... خودم مطمئنم !
سوهو : چه گروهی ؟
نی هان سرش رو کج کرد و به سوهو نگاه کرد : وقتی داشتیم دنبال سابقه ی یوجین و چانیول میگشتیم متوجهش شدیم , گروهی که از نظرمون خیلی مرموز بود !
بکهیون چشم ریز کرد
از همون روز ورود چانیول مطمئن بود که این پسر مرموز چیزی بغیر از یک مامور شکست خورده یا جدا شده از ان سی ایه
حرفایی که راجبش شنیده بود و چیزهایی که دیده بود ترغیبش کرده بود که خیلی بیشتر چانیول رو بشناسه
و حالا ال ام ؛ گروهی که اینقد معتمد بود و روی عمومی نشدنش اینقد اصرار , پس یعنی باید گروهی باشه که شاید کشور رو , روی دستاش میچرخونه
شاید چیزی بیشتر از گروه باشه
و بکهیون مطمئن بود همینطوره
قرار نبود چانیول رو دست کم بگیره !
به گفته ی سرباز صد و خورده ای متر رو رد کرده بود پس دنبال خروجی از این به اصطلاح خیابون اصلی گشت
با دیدن راهی که بهش اشاره شده بود , به سمت چپ پیچید
سوهو : پس خیلی چیزا هست که ما خبر نداریم
دیدنِ ماشینِ چانیول باعث شد سرعتش رو کم کنه : خیلی چیزا ! خیلی چیزا هست که اینجا میفهمیم اما هنوزم شناخت چانیول سخته !
پشت ماشین شاسی مشکی رنگ چانیول پارک کرد
نی هان : درست مثل تو ؟
بکهیون نیم نگاهی حوالش کرد : شاید !
نی هان ابروهاشو بالا داد و به اطرافش نگاه کرد : اینجا ؟
بکهیون کمی سرش رو به جلو تاب داد : پایگاهِ ممنوعه تکاوران !
سوهو اروم زمزمه کرد : با اجازه ی وزیر و کانگ جو تونستیم بیایم داخل ؟
بکهیون سر تکون داد و در حالی که درِ ماشین رو باز میکرد تا پیاده بشه زمزمه کرد
بکهیون : با اجازه چانیول اینجاییم کیم جونمیون !
و پیاده شد و در ماشین رو بست
سوهو : با تشکر از کاپیتان و همه ؛ بکهیونه مرموز کم بود و حالا چانیول رو داریم!
نی هان خنده ای کرد : ما موفق میشیم !
و همزمان با سوهو از ماشین پیاده شد و در ماشین رو بست
نگاهش به تعداد زیاد افراد افتاد که کنار هم ردیف شده بودن
هر سه نفر کنار هم ایستادن و بکهیون دست به سینه به مرد و زنای سیاه پوش مقابلش خیره شد
دو گروه سرباز کنار هم وایستاده بودن
یه گروه شاید صد نفره و یک گروه که کمتر از 10 نفر داشت و یوجین رو در صف اول به نمایش گذاشته بود
بکهیون مطمئن بود این افراد باید همون ال ام گروپه مخفی باشن ! اما تعداد کمشون باعث شد فکر کنه بقیه ی این افراد کجان و این تعداد چجوری به این سرعت خودشون رو رسوندن
نگاه سوهو روی کریس افتاد که با لباس مشکی رنگ و ویژه صاف وایستاده بود و به رو به رو خیره بود
صورته درهمش نشون میداد که توی فکره و انگار حتی متوجه ی اومدن یه ماشین جدید و ورود سه نفر دیگه نشده
قدم نصفه و نیمه ای به جلو برداشت و اجازه داد چشمایی که انگار دلتنگ بودن به خوبی کریس رو انالیز کنن
خواست حرفی بزنه اما بیرون اومدن چانیول از یکی از در های اهنی سبز رنگ باعث شد ساکت بشه و قدمی که جلو رفته  بود رو دوباره به عقب برگرده
بکهیون کمی جلو تر رفت و نی هان پشت سرش اما سوهو ترجیح داد سرجای خودش بمونه و به خیره شدنش به زمین ادامه بده
اما نگاه بکهیون با اشتیاق روی چانیولی که لباس های قبلیش رو عوض کرده و لباس های جدید پوشیده بود چرخید
لباسی که بکهیون فکر نمیکرد وجود داشته باشه , ترکیب و طرح فوق العاده ش چشمای بکهیون رو گرفته بود و وادارش میکرد که با چانیول حرف بزنه و یه دست از این لباس رو ازش بگیره
ترکیبه مشکی و طوسی رنگش به چشم میشست ؛ شلوار مشکی که روی زانوش یه خط بزرگ و عریض طوسی رنگ داشت
هر شش جیبش با رنگ طوسی بود
بالاتر کمربند طوسی داشت و به پیراهنش میرسید
پیراهن مشکی رنگش که دو طرف روی پهلوهاش طوسی بود
دور ارنجاش و دو بند روی سرشونه هاش طوسی کار شده بود
اما چانیول استین هاش رو به بالا تا زده و ساق های دستش که رگ هاش به خوبی بیرون زده بودن رو به نمایش گذاشته بود
پوتین های مشکی رنگ با بندای خاکستری تیره خوب ترکیب شده بود
جلیقه ی مشکی رنگی که ضد گلوله بود اما نازک تر از هر جلیقه ی دیگه ای ,که بکهیون این ها رو تنها برای یه سری از نیروها میشناخت و حالا تن چانیول بود
و البته تن نیروهای یه سر مشکی پوش چانیول
ورود و استایل چانیول باعث تعجب همه به جز اون افراد انگشت شمار شد
و این بکهیون بود که داشت توی دلش جذابیتش رو تحسین میکرد
چانیول : خب اول از همه ال ام گروپ !
بکهیون نگاهش رو , روی نفراتی که مقابل چانیول بودن چرخوند
چانیول : چند نفرین ؟
یوجین : 8 نفر ! دو نفر برای ماموریت از سئول خارج هستن که صبح بهمون ملحق میشن ما بقی هم تا چندساعت دیگه میرسن
چانیول با اخمی که روی صورتش جا گرفته بود نگاهشون کرد
چانیول : دو هفته وقت داریم !
بکهیون انتظار هم همه داشت اما ساکت و صامت بودنشون برعکس انتظار بود
انگار درست فهمیده بود ؛ این گروه خیلی خاص بود و این رو رفتاراشون تایید میکرد
چانیول : میدونم کمه اما شما تجربه ی امادگی توی 2 روز هم دارین! از همین الان تمرین های 15 ساعته شروع میشن تا زمانی که امادگیتون تایید بشه!
با حرفای چانیول جوهر افکارش در مورد این گروه پر رنگ تر شد
نگاهشُ به تیمِ دیگه ای که سمتِ راستش بودن , داد
افرادی که قرار بود به عنوان نیروی کمکی ازشون استفاده کنه
تنها در صورتی که لازم به وجودشون بود و برای همین لزومت باید اموزش میدیدن
چانیول : و شماها , طی دو روز تمریناتی بهتون داده میشه و باید همشون رو به بهترین نحو انجام بدین ؛ باید ببینم کدومتون تحمل ...
ابروهاشو بالا داد : و البته لیاقت داره !
بکهیون نگاهی به چانیول کرد , صورت جدی و اخم نشسته بین ابروهاش رو دوست داشت
امیدوار بود بتونه این تمرینات رو ببینه ؛ بیشتر میتونست با شخصیت چانیول اشنا بشه!
________________________
چشماش با دیدنِ منظره ی مقابلش تا اخرین حدِ ممکن گشاد شد
سوهو شوکه زمزمه کرد : اینا چیکار میکنن ؟
بکهیون سر تکون داد : باور کن نمیدونم !
تمومِ 17 نفری که میدونست افرادِ چانیول هستن داشتن تمرین میکردن
و خودش به همراه سوهو و نی هان از پنجره ی اتاقی که بهشون تحویل داده شده بود تماشا میکردن
8 نفری که از قبل بودن و 9 نفری که دو ساعت بعدش توی پایگاه ردیف و گوش به حرفای چانیول داده بودن
چانیول توی یکی از اتاقا برده بودتشون و برای نیم ساعت با گروهش حرف زده بود
هیچکس جز خودش و تیمش توی اتاق نبود
از فکر چانیول بیرون اومد و دوباره خیره شد به ال ام گروپی که در حال تمرین بود
17 نفر نوبت به نوبت طناب ضخیم مشکی رنگی که از بالای ساختمون به پایین افتاده شده بود رو میگرفتن و با سرعت پایین میپریدن
با رسیدنشون به پایین سریع طناب رو ول میکردن و سمت کیسه بوکسایی که هرکدوم با میله به زمین وصل شده بودن میدوییدن
ضربه های محکمشون رو بی هیچ رحمی محکم به کیسه ها میکوبیدن 
از اونجا لاستیک های قرمز رنگی گذاشته شده بود که باید با دقت و سرعت داخل هرکدوم میپریدن و بدون از دست دادن تعادل این مسیر رو طی میکردن
بعد از اون سراغِ طناب های سنگینی که به دیوار وصل شده بودن میرفتن
باید هرکدوم 20 موجِ بلند به طناب ها میدادن و زمانی که طناب ها به دیوار برخورد میکرد و باعث برگشت موج میشد باید کنترلش میکردن و دوباره همون فشار جدید رو برای ایجاد موج دوباره وارد میکردن
و بعد میرسیدن به پارک چانیول
فرمانده ای که حریف تمرینی شده بود و باید وادارشون میکرد با دردِ بازو مشت بزنن و گرنه خودشون کتک میخوردن و تا جون از تنشون نمیرفت از زیر دست و پای چانیول رها نمیشدن
لگد و مشتای چانیول بی رحمانه به شکم , پا و همه جای بدنشون میخورد اگر نمیتونستن دفاع یا حمله کنن , چانیول هیچ رحمی بهشون نمیکرد
و بعدش باید روی توپ های بادیه محکم میرفتن و تمرکز میکردن تا نیفتن وگرنه باید از پا آویزون میشدن
و چانیول اصلا هیچ رحمی نداشت بهشون 
و در اخرین مرحله باید توی استخر پر از یخ میپریدن و 10 دقیقه دووم میاوردن
بکهیون نفس عمیقی کشید
نمیدونست چجوری این تمرین ها رو انجام میدن اما از استقامتی که داشتن مطمئن بود این تیم مدت های زیادیه که دارن تمرین میکنن و بهش عادت کردن
مرحله ی دوم تمرینشون با 10 دقیقه استراحت شامل جنگ دو نفره و متقابل بود
وقتی مرحله ی دوم شروع شد چانیول دو به دو گروه رو تقسیم کرد و با نظارت یوجین و ینفر دیگه خواست تا تمرین کنن
و خودش برگشت و سمتِ تکاورای ویژه ای که کناری وایستاده بودن و با بهت نظارگر تمرین ال ام بودن رفت
حتی چهره ی کریس هم از این همه سختی تمرین در هم شده بود
بکهیون سریع سمت پنجره ای که به تکاورا نزدیک تر بود رفت و بازش کرد
چانیول : خب , شماها !
بکهیون لبه ی پنجره تکیه داد و کمی به بیرون خم شد و اجازه داد ذهنش رو حرفای چانیول تمرکز کنه
همشون که تمرین افراد چانیول رو دیده بودن کمی استرس داشتن و این کامل از چهره هاشون مشخص بود و بکهیون به خوبی درکشون میکرد
اما چانیول با قیافه ی جدی و صورتی که به خوبی نشون میداد در حال نقشه کشیدنه بهشون خیره شد
بعد از چندثانیه نفسی کشید و به حرف اومد
چانیول : دور پایگاه میدویید !
همشون با صدای بلند خندیدن و پچ پچ کردن ؛ انگار این براشون کاری نداشت و کار هر روزشون بود
اما همین هم باعث نشد اخمای چانیول باز تر یا فشرده تر بشه با همون حالت بهشون خیره موند
کریس به حرف اومد : این کارِ هر روزمونه !
چانیول پلکی زد : میدونم
سمت کیسه های مشکی رنگی که روی هم افتاده بودن رفت
و بکهیون فهمید که چه نقشه ای توی سر پارک چانیول جولون میده و خداروشکر جزوه تکاورا نیست چون نه دوئه خوبی داشت و نه تحمل اون کیسه ها رو
چانیول : دوییدن کار هرروزتونه اما ...
یک تای ابروش رو بالا داد : نه با کیسه های شنِ 100 کیلویی !
چشمای کریس در ثانیه گشاد شد و صدای بهت زدش توی محوطه پیچید
کریس : چی ؟
و در کنار بکهیون , سوهو بود که " چی؟ " رو همراه با کریس بلند ادا کرد
سوهو : چی ؟
نگاهشُ به بکهیون داد : گفت 100 کیلو؟
بکهیون سر تکون داد : اره
و نگاهشُ به چانیول داد و خیره موند به پسری که بی هیچ دلسوزی مصمم روی حرفش ایستاده بود
چانیول : چیه ؟ سخته ؟
کریس : انتظار داری ما با یه کیسه صد کیلویی بدوییم ؟
چانیول سر تکون داد : انتظار نه , دارم دستور میدم !
نگاهشو بین بقیه چرخوند : البته میدونم خیلیاتون عرضه ش رو ندارید ولی بذارید یه  امتحانی بکنیم
نیشخندی زد : ببینم کجای راه جونتون در میاد
دستاشو پشت کمرش توی هم قفل کرد : یالا , بجنبین
کریس نفس عصبی کشید و سمت کیسه های روی هم افتاده رفت
یکی رو گرفت و با انداختنش رو کمر شروع به دوییدن کرد
توی دلش چندین فُش ناموسی و خانوادگی نثار چانیول کرد و با سرعت اروم برای خسته نشدن در حالی که کمرش از فشار کیسه ها درد گرفته بود مسیرش رو ادامه داد
چانیول در حالی که پاهاش به عرض شونش باز بود دستاشو توی جیبای شلوارش برد و خیره نگاهشون کرد که تک تک کیسه ها رو روی شونه هاشون مینداختن و میدوییدن
با رسیدن صف دخترا جلو رفت و مانعشون شد
به کیسه های طرف دیگه اشاره کرد : شما با 50 کیلویی شروع میکنید
تبسمی روی لب های بکهیون نشست
پارک چانیول احترام زیادی برای خانم ها قائل بود
کیسه ها رو با دستاش بلند میکرد و روی کمر دخترا میذاشت و بعد از اینکه دخترا مطمئنش میکردن اجازه میداد حرکت کنن
بکهیون نفسی کشید
چانیول وجه و چهره ای دیگه داشت و بکهیون از این مطمئن بود و تا وقتی ازش سر در نمیاورد بیخیال نمیشد
____________________
از پله ها دوتا یکی پایین میرفت و حواسش دنبال گوشیه توی دستش بود
گوشی ای که  چند ساعت قبل بهش داده شد تا تنها برای این پرونده ازش استفاده کنه و گوشیه خودش رو برای مدتی کنار بذاره
ایکونِ ایمیل بالای صفحه باعث شد چشماش ریز بشه
صفحه رو پایین کشید و بازش کرد
اطلاعاتی براش ارسال شده بود که مطمئن بود محرمانست
مربوط به مذاکره ای میشد که چانیول داشت خیلی سخت براش تلاش میکرد و مطمئن بود این اطلاعات با دستور خود چانیول براش یا براشون ارسال شده
بکهیون : پارک چانیول کاش بگ ....
قبل از اینکه حرفش تموم بشه دستی روی دهنش نشست و با گرفتن کمرش عقب کشیدش
توی یکی از اتاقا کشیده شد و بعدش صدای چفت شدن در گوشش رو پر کرد
برگشت و با دیدن چانیولی که مقابلش بود پوکر نگاهش کرد
دست مردونه و بزرگه چانیول رو از روی دهنش عقب زد
بکهیون : چیکار میکنی پارک چانیول ؟
چانیول سر تکون داد و کمر بکهیون رو به دری که قفلش کرده بود چسبوند
چانیول : انرژی میخوام بیون بکهیون , منم ادمما
بکهیون چشماشُ گرد کرد : واقعا ؟
دوتا دستای بکهیون رو گرفت و بالای سرش روی در قفل کرد
در حالی که نگاهش رو توی صورت بکهیون میچرخوند و تیکه تیکه از اجزای بوسیدنی صورتش رو از نظر میگذروند لب زد
چانیول : واقعا
و سر جلو برد و لب های بکهیون رو توی دهنش کشید و شروع کرد بوسیدن لب هاش
محکم و عطش وار , اونقدکه بکهیون رو مجبور به همراهی کرد , اجباری که هوس و لذت بکهیون رو روشن کرد تا همراهیش کنه
دستش پشت کمر بکهیون رفت و روی گودی و کمر و باسنش دست کشیده و فشاری با انگشتاش بهشون وارد کرد که باعث شد بکهیون قوسی به کمرش بده تا دست بکشه
بکهیون : جاش نیست پارک !
چانیول کمی عقب کشید و به چشمای بکهیون که رو به خماری میرفت نگاه کرد
این چشمای لعنت شده خیلی وسوسه ش میکردن
وسوسه میکردنش تا بکهیون رو مجبور به زانو زدن بکنه
زیپ شلوارش رو پایین بکشه تا بکهیون با اون دهن خوشمزش در حالی که با چشمای خمارش نگاهش میکرد پسر کوچولوش رو به بازی بگیره
چانیول : دلم میخواد همینجا برت گردونم و یه حسی به خودم و خودت بدم ولی خودتم میدونی یکم دیرانزالی تو وجود هر مرد برای کسی که واقعا میخوادش هست ما هم که وقت نداریم بخاطر همین قرار نیست به خاطر حرفت دست مالیت نکنم بیون
ابروهای بکهیون بالا رفت و چشمای خمارش رو بیشتر به رخ کشید
بکهیون : مرتیکه ی منحرف
چانیول اروم خندید : من پیش تو خیلی منحرف میشم
بکهیون به حالت مسخره کردن چانیول سر تکون داد و با لحن تمسخر امیز به حرف اومد
بکهیون : اره منم باعث میشدم بزنی بالا و بری بقیه رو بکنی
چانیول بلند خندید : توئه لعنتی
و دوباره سرش رو جلو برد و لب های ظریفش رو توی دهن کشید
اما این بکهیون بود که بهت زده به دیوار رو به روش خیره بود و صدای خنده ی چانیول توی گوشش پژواک میشد
" اولین بار بود ؟ نبود ؟ "
" خندید "
" باورم نمیشه "
" واقعا خندید , شنیدم صدای خنده ش رو "
_____________________
با اومدن یوجین سر تکون داد و سمت بکهیون برگشت
چانیول : خب تیم جرم شناسی هم میتونه اینجا باشه هم میتونه پایگاه خود ان سی ای کار کنه
بکهیون در حالی که هنوز خمار اون بوسه و لمس ها و صدالبته صدای خنده ی چانیول بود دست توی موهاش کشید و چشم بست
نفسی کشید که حالش رو برای چانیول مشخص کرد
چانیول نیشخند زد
بکهیون : اجازه داریم اینجا باشیم؟
چانیول در حالی خیره نگاهش میکرد لب باز کرد : اجازش رو همون موقع جلسه دادم!
بکهیون سر تکون داد
کریس سرش رو کج کرد : من الان متوجه نشدم , یعنی الان تو رئیس پایگاهی ؟
چانیول نگاهش کرد : بودم و هستم ولی هیچکس نمیدونست و نمیدونه !
کریس ابروهاش رو بالا داد و دستاش رو به پهلوهاش زد : باورم نمیشه
نی هان با ابروهای بالا رفته زمزمه کرد : منم !
بکهیون خیره ی چانیول شد : باید توی هردو تا پرونده باشی درسته ؟
چانیول سر تکون داد : توی هر دوتا پرونده باشیم ! هممون هستیم !
دستاش رو توی جیبش برد : اما پرونده ی مفقود شدن بچه ها دسته توئه و تموم ماها کمکت میکنیم , تیم من هم هستن برای کمک
سرش رو کج کرد : اما پرونده ی مذاکره و تمام جزئیات و اتفاقاتش به عهده ی منه و شماها کمکم میکنید !
سوهو دست به سینه شد : مسلما افرادت نمیتونن توی پایگاه ان سی ای اموزش ببین و تمرین کنن
چانیول سرش رو کج و چشماشو درشت کرد : انگار
بکهیون شونش رو بالا داد : پس بهترین کار اینه که هممون همینجا باشیم !
چانیول سر تکون داد : درسته !
نی هان در حالی که دست روی موهای بسته شدش میکشید به حرف اومد
نی هان : سیستمای پایگاه
چانیول انتظار این سوال رو از مسئول اطلاعات پایگاه داشت برای همین به سرعت جوابش رو داد 
چانیول : اینجا سیستمای پیشرفته داریم که برای ال ام گروپه , اونا در اختیارتونن
نی هان ابروهاش رو بالا داد : به سیستمای پایگاه دسترسی دارین ؟
چانیول سرش رو کج کرد و خیره شد به چشمای قهوه ای روشن نی هان
چانیول : به سیستمای کل کشور دسترسی داریم ولی با رمز شما سیستمای مربوطه براتون میاد
چشمای بکهیون بسته شد تا از تعجبش جلوگیری کنه
درست فکر کرده بود ؛ این گروه و اختیاراتشون بیشتر از چیزی که فکر میکرد قدرتمند بود
چیزی که شاید هیچکدومشون باور نمیکردن و به ذهنشون نمیرسید
چانیول سمتش چرخید : گوشیت
بکهیون مردد نگاهش کرد و خیره شد بهش تا بفهمه برای چی گوشیش رو میخواد
چانیول دست سمتش دراز کرد : بده کار دارم !
بکهیون باشه ی ارومی گفت و گوشیش رو توی دستای چانیول گذاشت
چانیول سمت میز رفت : کدومتون میتونه به خانوادش بگه عملیاته ولی اونا باید به همه بگن خونست ؟
بکهیون لباش رو تر کرد : من
چانیول نگاهش کرد و منتظر ادامه ی حرفش موند
بکهیون : رفتن ژاپن , میتونم بهشون بگم که من خونم و اونا هم به بقیه همین رو میگن ؛ البته اگر کسی بپرسه !
چانیول سر تکون داد : خوبه
صندلیه جلوی میز رو عقب کشید و نشست
گوشیه بکهیون رو به سیستم وصل کرد و نگاهش رو به مانیتور خاموش داد
دکمه ی روشن شدنه سیستم رو زد و چند ثانیه بعد با صدای آرومی تعداد زیادی لامپ روشن شد و بعدش سیستما و چراغای قسمت جلویی اتاق
سوهو با چشمای درخشانش نگاهش رو توی اتاق چرخوند : واووو
نی هان با چشمای متعجب میز ها و صندلی ها و تعداد زیادکامپیوترای پیشرفته رو نگاه کرد
حتی توی ان سی ای هم همچین تجهیزات پیشرفته و فوق العاده ای نبود
کریس ابروهاش رو بالا داد : تاحالا اینجا رو ندیدم
چانیول نگاهی بهش کرد : در واقع اجازه ی ورود نداری به اینجا !
و روشُ برگردوند
لحنش که بی هیچ تمسخری بود باعث شد کریس بدون گارد گرفتن به گوش دادن ادامه بده
چانیول : تنها یه سری از افراد اجازه ی ورود به بعضی از جاهای پایگاه رو دارن ! این اتاق جزوه جاهایی هست که امنیت شدید داره و کسایی که وارد این اتاق میشن محدودن
سرش رو تکون داد : در واقع جز ال ام شما الان جزوه همون محدود ها هستین که اجازه ی ورود به اتاق رو گرفتین
سیستم روشن شد و چانیول از جاش بلند شد که باعث شد سر بکهیون همراهش بالا بیاد و با چشم دنبالش کنه
چند پله ای که اتاق رو به دو بخش تقسیم میکرد پایین رفت
صندلی یکی از میز ها که سیستم اصلی  و وسط اتاق بود رو انتخاب کرد و نشست
گوشیه بکهیون رو به سیستم وصل کرد
انگشتاش رو , روی کیبورد حرکت داد و چندثانیه بعد تمامه اطلاعات بکهیون و همینطور لوکیشنه فعلیش روی صفحه نمایشگر بزرگی که به دیوار رو به رو وصل شده بود , ظاهر شد
بکهیون متعجب جلو رفت : اینا ... کله زندگیه منه !
چانیول سر تکون داد و سمت بکهیون نگاهی انداخت
اما چشما و مردمکایی که روی صفحه مانیتور دو دو میزد باعث شد چشماش ریز بشه
" نگرانه ؟ "
" چیزی هست که من نباید بفهمم ؟ "
نگاه از بکهیون گرفت تا متوجه ش نکنه
با اخمی که حالا روی صورتش نشسته بود خیره شد به صفحه
دوباره انگشتاش رو کیبورد حرکت کرد
نی هان : نمیدونستم 7 ماهه بدنیا اومدی بکهیون !
بکهیون سریع صاف وایستاد : فکر کردی الکی باهوشم پس ؟
سوهو نگاهش کرد : دو ماه دیگه صبر میکردی به من میرسیدی تازه !
نی هان : 9 ماه کامل بدنیا اومدی ؟
سوهو سر تکون داد
نی هان : من 8 ماه و یک هفتم بود دنیا اومدم
کریس دست به سینه شد : قبل از اینکه چانیول اطلاعاتتون رو بریزه رو اب خودتون دارید میریزید !
سوهو خیره نگاهش کرد : باید باهم صادق باشیم
کریس نیشخند زد و به چشمای سوهو خیره شد : چه صداقته دقیقه 90 تاثیرگذاری! ولی دیگه بدرد خودتون میخوره
همه جز نی هان متوجه ی منظور کریس شدن
نی هان : مهم صداقتمونه !
چانیول : خب
و با فشار دادن دکمه ی اخر نقطه ی قرمز رنگه لوکیشنه بکهیون از روی نقشه محو شد
نی هان : عع بکهیون کوش ؟
چانیول گوشی رو از سیستم جدا و سمته بکهیون گرفت
به چشماش خیره شد تا حرفش رو بزنه و البته از چشماش کمی حالت هاش و واکنش هاش رو بفهمه
چانیول : دو ساعت دیگه با خانوادت تماس بگیر و بگو برای استراحت میری ججو , یه چند روزی که مشخص نیست چند وقت هست , اخر سرم یجوری بگو بفهمن ماموریتی ولی کسی نباید چیزی بفهمه
بکهیون سر تکون داد
و نگاه از چانیول گرفت و گوشیه خودش رو توی جیبش گذاشت
چانیول : لوکیشنت فردا توی ججو روشن میشه و هرکسی چکت کنه تو , توی ججو دیده میشی !
سرشُ کج کرد : و البته اگه کسی پیگیریت کنه میتونیم ردش رو بزنیم
بکهیون لباش رو تر کرد : اوکیه
چانیول دستشُ سمتِ سوهو دراز کرد: گوشیت
بی حرف گوشیش رو توی دستای چانیول گذاشت
چانیول : شب به همتون گوشیای جدید که مطعلق به سازمانن داده میشه
یوجین : با اون تلفن ها نمیتونید با کسی تماس بگیرید جز خودتون ! جز برای سازمان و ما ردیابی نمیشن
نی هان سمتِ یوجین برگشت : بس که ساکت بودی یادم رفت تو اتاقی
یوجین لبخندِ محوی زد
چانیول : اون اینطوریه ,عادت کنید به اینکه گاهی مثلِ روح باشه !
یوجین اخمی کرد : نه اینکه خودت نیستی !
چانیول نیم نگاهی بهش کرد : من هر وقت بخوام اینطوری میکنم
یوجین : منم همیشه میخوام که اینطوری میکنم
چانیول نیشخندی زد : ولی هنوز مونده به پای من برسی
یوجین چشم چرخوند : میدونم
بکهیون نگاهش رو به چانیول داد : به من چندساعت پیش موبایل جدید رو دادی
چانیول نگاه کوتاهی بهش انداخت
چانیول : تلفن من و تو با بقیه فرق میکنه و بعنوان فرمانده ثبته و در هر زمان سریع تلفن بهت داده میشه , ولی برای بقیه باید اماده بشه
اهانی گفت و با نگاه گرفتن از چانیول مشغول بازی با گوشی توی دستش شد
_________________
واردِ حیاطِ بزرگِ پایگاه شد و به آسمونِ بالا سرش نگاه کرد. خارج بودن از شهر و درختکاری هایی که چه توی پایگاه بود چه اطرافش و دورترش باعث شده بود هوا سردتر باشه و همه مجبور به استفاده از کاپشن باشن و خودشون رو برای محافظت از این سوز سرما بپوشونن 
سمتِ سربازی که در حالِ گشت بود رفت
بکهیون : ببخشید
سرباز سمتش برگشت و احترامِ نظامی گذاشت و بکهیون متوجه شد همون پسریه که موقع ورود به پایگاه دیدتش
همون چشمای ابی کره ای که مدل چشمای بادومیش خوب خودش رو به رخ میکشید
بکهیون سر تکون داد : راحت باش ؛ میدونی افسر پارک کجاست ؟
سرباز پلکی زد : افسر پارک همراهِ افرادشون توی محوطه ی خصوصی , تمرین تیراندازی دارن !
بکهیون نگاهشُ چرخوند : کجا میشه ؟
پسر چشم ابی نگاهی به سمتی انداخت که بکهیون احتمال میداد سمت محوطه ی اشاره شدش باشه 
نگاهش رو به بکهیون داد : میبرمتون , مسیر طولانیه و
به جیپِ ارتشیه پارک شده اشاره کرد : باید با ماشین بریم
بکهیون سر تکون داد و پشت پسر چشم ابی قدم برداشت اما صدای سوهو باعث شد وایسته و سمتش برگرده
از در مشکی رنگه ساختمون بیرون میومد و دستاش رو توی بغل میگرفت تا خودش رو کمی بیشتر مقابل این سوزه سرما حفظ کنه
صورتش سرخ بود و بکهیون فکر میکرد اگر از ساختمون بیرون میاد پس چرا باید صورتش سرخ باشه و هی بینیش رو بالا بکشه
نگاهش بالا روی ساختمون کشیده شد
باز دیدن پنجره ی اتاق سوهو فکر توی سرش جرقه زد
جلوی پنجره بوده !
مدتی بود که متوجه ی ذهن و دل مشغولیه سوهو شده بود و میفهمید ذهن و تمرکزش رو جایی حوالیه کریس و ابراز علاقه ش و حتی رفتنش , گم کرده
سوهو : کجا میری ؟
بکهیون نفسشُ بیرون داد : چانیول و افرادش دارن تمرین میکنن میرم اونجا , یه سر بزنم ببینم چیکار میکن
سوهو لباشُ تر کرد و مردد بود بین گفتن یا نگفتن
بکهیون برگشت و سمتِ ماشین رفت
بیون بکهیون بود و چهره خونی و ذهن خونیش
انگار سوهو کاملا به این موضوع واقف بود که همیشه جلوی بکهیون خودش رو مردد نشون میداد تا دستش رو بگیره
اینبار هم به خوبی فهمیده بود سوهو مردده برای پرسیدن از مردی که میگفت علاقه ای بهش نداره ولی بکهیون با اطمینان میگفت
" زر میزنه بعدا میفهمه چقدر بهش علاقه داره "
بکهیون : احتمال میدم کریس هم باشه
سوار جیپ شد و نگاهشو اول روی هیکل سوهو و بعدش روی چشماش چرخوند تا بهش بفهمونه حرفش تنها پرسش یا پیشنهاد نیست
دستوریه که برای دیدن کریس ببرتش
بکهیون : چرا باهامون نمیای ؟
حرفش باعث شد سوهو تردید رو کنار بذاره
سر تکون بده و به سرعت پشت سرش سوار جیپ بشه
حتی سرد بودن و باد تندی که روی جیپ توی صورتش ممکن بود توی صورتش بخوره منصرفش نکرد
پسر چشم ابی که پشته رول نشسته بود جیپ رو روشن کرد
چراغای نور افکن و پر نورش روشن شدن و به خوبی بخشه زیادی از راه و پایگاه رو روشن کردن
راه افتاد که انگار با حرکت چرخاش مغز سوهو هم بکار افتاد
" کریس
چرا باید اینطوری میشد
چرا کریس نموند بیشتر؟ چرا بیشتر نگفت ؟ مگه نمیگفت عاشقه؟ مگه نمیگن عاشقا برای عشقشون جونشون رو میدن پس چرا کریس دست کشید ازم ؟ "
انگار یکی توی سرش داد کشید و با پا محکم به مغزش کوبید
" مگه خودت ردش نکردی ؟ مگه خودت نگفتی که بره ؟ مگه نگفتی میخوای با کیوهیون ازدواج کنی ؟
مگه خودت کسی نبودی که ردش کنی و با حرفات اذیتش کردی ؟ "
سر پایین انداخت
" سعی کردم بفهمم ولی نشد ؟ چیکار میکردم ؟
وقتی نمیتونستم با خودم کنار بیام با اون کنار میومدم ؟ "
مسیرِ زیادی رو طی کردند تا به محفظه ای که با دیوارای بتنی جدا شده بودن رسیدن
پسر چشم ابی به بکهیون نگاه کرد : همینجاست قربان
سر تکون داد و نگاهش رو چرخوند
این جا رو دیده بود , زمانی که با نیلسون از محوطه ی مهمات سمت ساختمون میومدن
پرسیده بود اینجا چی هست و نیلسون گفته بود بعدا اشنا میشه
و حالا انگار همون زمان اشنایی بود
دست به بالای چیپ گرفت و یک پاش رو بیرون اورد : ممنونم
پیاده شد و پشت سرش سوهو از جیپ بیرون پرید
سمت قسمتی که در با رنگ زرد با علامت قرمزش توی چشم بود رفتن
باز بودن در باعث شد ابروهاش بالا بره
سوهو : بازه
بکهیون سر تکون داد : غریبه ای تو پایگاه نیست که بخاطرش در رو ببندن
و جلو رفت و دست برای هل دادن در بالا و سمت در برد
اما قبل از اینکه دستش به در برسه کسی از پشت کاپشنش رو گرفت و محکم عقب کشیدش
چند قدم بی تعادل عقب رفت و بعدش توی بغل شخصی افتاد
نفسای گرمش رو کنار گوشش حس کرد و صدای بم و مردونه ای که برای گوشش بیش از حد اشنا بود
چانیول : اگه دوست نداری بمیری عقب بمون عزیزم
و بکهیون فکر کرد اگر جای " عزیزم " چانیول کلمه ی فحشی جایگذاری میکرد خیلی قابل تحمل تر بود
برگشت و نگاهش کرد
قد بلندش و موهایی که بالا زده بود به خوبی مشخص بود
بکهیون : اینجا چیکار میکنی ؟
چانیول چشماشُ ریز کرد : اینجا نبودم که الان ابکش شدی بودی پسرجون
چشم ریز کرد " پسر جون؟ "
" چرا یهو عین پیرمردا حرف زد واقعا؟ "
بکهیون خیره نگاهش کرد : چرا؟
چانیول : چون اون تو دقیقا میدونه جنگه ! دوتا تیم درست عینه دوتا ارتش دارن بهم شلیک میکنن !
سوهو با تعجب نگاهی به سمت در نیمه باز انداخت و برگشت سمت چانیول
زمزمه کرد : تیر واقعی !
چانیول سر تکون داد : تیرِ واقعی , جز تیر واقعی هیچ چیز دیگه ارزش تمرین نداره
و مشتش رو محکم روی دکمه ی گرد و قرمز رنگِ کنار در کوبید
صدای آژیر مانندی بلند شد ؛ بکهیون و سوهو متوجه شدن داخل محوطه ی پوشیده نور های قرمز رنگ تابیده شد که از در نیمه باز مشخص بود
چانیول با پا در رو هل داد : حالا میشه رفت تو
و خودش جلوتر از بکهیون و سوهو وارد شد
برقای محوطه روشن شده بودن و ساخت یه میدونه جنگی به خوبی مشخص بود
نگاه همه سمتشون برگشت
چانیول در حالی که چیزی رو توی جیب پشتش میذاشت نگاهش رو به یوجین داد
چانیول : یوجین , تمرین انفرادی انجام میدیم
یوجین سر تکون داد : باشه
و سمتِ جایی که برای بکهیون و سوهو دید کافی نداشت رفت
چند ثانیه بعد تمومه دیوارای دفاعی وسط زمین که با کیسه درست شده بود پایین رفتن و ته زمین مسجمه های هدف بالا اومدن
سوهو نگاهشو چرخوند و کریس رو بینِ افرادی که به سمته اینورِ زمین میومدن دید
" پس جزوه تیم اون سمت بودی
تمرینی که مال ال امه و توام توش هستی ؟
خیلی جالبه
فکر میکردم باید همراه تیمت اینجا باشه نه با ال ام
یعنی چانیول گفته بیای با ال ام گروپ تمرین کنی ؟ "
بکهیون انگار ذهنش رو خونده بود یا سوال خودش هم بود کاری کنجکاویش برطرف بشه و سوالش رو پرسید
بکهیون : فقط کریس از تکاوران اینجاست
و نگاهش رو , روی کریس که با سر پایین کنار یوجین ایستاده بود , چرخوند
خجالت ؟ نه !
مطمئن بود کریس خجالت نمیکشه
تنها دلیل پایین بودن سرش بودن سوهو بود و کریس داشت با اینکار از دیدنش طفره میرفت
حتی اگه جا داشت یقه ی بکهیون رو میگرفت و با داد میگفت " چرا سوهو رو با خودت اوردی اینجا ؟ "
اما نه جاش بود و نه بکهیون رو مقصر میدونست
و نه میدونست راغب کننده ی سوهو برای اومدن واقعا همون بکهیونه
چانیول با چاقویی که توی جیبش در اورد در نوشیدنی شیشه ای رو باز کرد و چند قلوپ مزه کرد
و بعد نگاهش اول روی سوهو و بعد روی کریس خیره موند
چانیول : بینِ تکاورا بهتر از بقیه ست , مقاومت بدنیش خیلی خوبه !
گوشه ی لبش رو جمع کرد : هم توی دو با کیسه اول شد و هم تونست بخشی از تمرینای ال ام گروپ رو با بچه ها بره
و سوهو فکر کرد کریس چقد خوب تونسته کاری کنه که به این زودی توی ال ام بیاد
نگاه یکی در میونش رو از کریس گرفت تا معذب ترش نکنه
نگاهش رو به چانیول داد و سوالی که مدتها بود ذهنش رو مشغول کرده بود به زبون اورد
آروم زمزمه کرد: ال ام گروپ ؛ مخففِ چیه؟
چانیول سمتِ میزی که کنارِ دیوار بود قدم برداشت
چانیول : مخففِ  lucid monster group
ابروهای سوهو و بکهیون بالا رفت
و کم کم لبخندی روی لب های سوهو نشست : اسمِ ... باحالیه!
چانیول نیشخندی زد و با سری که پایین اعلام کرد : میدونم!
و یکی از تفنگای دور بردی که مشکی رنگ اما حکاکیِ برجسته روش داشت رو برداشت
با سرعت خشاب رو جا انداخت , ضامنش رو کشید و تفنگ رو توی حالتِ فعال قرار داد
بکهیون نگاهش رو , روی تفنگای چیده شده روی میز چرخوند
انواعِ تفنگ های دور برد و نزدیک برد روی میز ردیف بود
تفنگ های تک تیرانداز و کلت
چانیول پهلوی تفنگ رو به سمت بالا سمتِ سوهو و بکهیون گرفت
خیره شد به چشماشون : میدونین این کدوم مدله ؟
بکهیون و سوهو سر تکون دادن
بکهیون زمزمه کرد : اِی ایی ک 971
چانیول سر تکون داد : درسته
دست سمت ضامنش برد و لب باز کرد تا چیزی بگه اما صدای قدمی پشت در باعث حرفش رو بخوره
صدای در باعث شد مطمئن بشه و همه برگردن
سربازی داخل اومد و پشتِ سرش 19 نفر از تکاوران
احترامِ نظامی به چانیول گذاشت : خواسته بودین این 19 نفر رو بیارم
و با سر به 19 نفری که پشتش ایستاده بودن اشاره کرد
چانیول سر تکون داد : درسته , میتونی بری ! به بقیه هم بگو برن ؛ فقط کسایی که شیفت دارن بمونن
سر تکون داد و با گفتن " چشم " برگشت و از محوطه بیرون زد
نگاهش رو , روی 19 نفری که توی دو ردیف عرضی وایستاده بودن , چرخوند
چانیول : لیدرِ شما از امروز به بعد نیلسونه
پسری جلو اومد و کنارِ چانیول وایستاد و با تکون اروم سرش اعلام کرد کسی جز نیلسون  نیست
پسری که قدش تماما هم اندازه ی قد چانیول بود و اندامی مثل اندام چانیول داشت
چانیول : کریس هم با شما اموزش میبینه , از امروز من میگم و نیلسون بهتون اموزش میده و بعدش فقط 10 نفر از بینِ تمومه شما میخوام
نگاهشُ روی تک تکِ تکاورا چرخوند
چانیول : ده نفری که واقعا خوب باشن ! همونطوری که شما 20 نفر از بین اون 50 نفر انتخاب شدید
خیره نگاهشون کرد : سوالی هست ؟
هیچ جوابی دریافت نکرد و همین باعث شد برگرده و مقابلِ هدف های برپا شده ی ته محوطه وایسته
چانیول : این یه اِی ایی ک 971 که اصولا استفاده کردین تو تمریناتون و باهاش اشنایین! 
سرشُ سمتشون چرخوند : درسته؟
همشون سر تکون دادن
چانیول : باهاش آشنایی دارین , توی مواردِ بیشتری از این مدل استفاده میکنیم
دست ازادش رو , روی شونه ای که تکیه گاه اسلحه بود گذاشت
چانیول : چون شدت لگدی که داره به نسبت کمتره و قدرتِ خوبیم داره که باعث میشه راحت تر هدف گیری کنید
تفنگ رو , روی میز گذاشت و تفنگِ دیگه ای برداشت
وقتی بالا بردش و توی دید قرارش داد تونست برق رو چشمای همه شون حتی بکهیون و سوهو ببینه
چانیول : برت ام 82
نیشخندی زدم : مطمئنم تک تکتون با این مدل اشناییِ خوبی دارید و میدونید چه تفنگی مقابلتونه !
چانیول سرِ تفنگُ بالا برد و قنداقه ی تفنگ رو , روی شونه ش گذاشت
چانیول : کلِ ال ام گروپ به پیشرفته ترین مدلِ این تفنگ مجهزن !
برگشت رو به هدف و دستش رو زیر بخش خالی از میز گذاشت و بعد صدای تقی اومد و اون تیکه بالا کشیده شد
و زمانی که به حد دلخواه چان رسید انگار زیر قفل شد و چانیول  پایه های تفنگ رو , روی میز گذاشت
قنداقه ی تفنگ رو جایی بینِ شونه ش گذاشت و از داخلِ دوربین به هدف نگاه کرد
و توی 5 ثانیه هر 5 هدفِ مقابلش رو زد
چشمای بکهیون درشت وگرد تر از زمانی که متعجب میشد در اومد و نگاهش روی هدفای سوراخ شده دو دو میزد 
چانیول صاف وایستاد و اجازه داد اسلحش روی میز تکیه کنه
چانیول : اینکه میگم پیشرفته ترین مدل منظورم اینه که
دوباره تفنگ رو به سمتِ بالا گرفت
چانیول : ال ام گروپ دستی توی سازه ی این نوع تفنگ بردن و پیشرفته از هر مدل تفنگِ دیگه ای که توی دنیا هست درش اوردن!
چشمای همه فوکوس رو چانیول بود و سر تا پاشون گوش شده بود برای شنیدنِ حرفاش
چانیول : به 10 نفری که انتخاب میکنم مدل اصلیِ این تفنگ داده میشه
با دست به هدف اشاره کرد : مطمئنن میدونید که باید خیلی سریع باشید , درست مثلِ چیزی که الان نشونتون دادم
یوجین دست به سینه سرش رو کج کرد : اینقدر سریع نمیتونید ولی به هر حال باید سریع باشید
نیلسونه کمی چونش رو بالا داد : در واقع باید خیلی سریع باشید , فکر نکنید راحته!
زبونشُ گوشه ی لبش کشید : تنها کسی که توی ال ام میتونه با این تفنگ هر ثانیه یه هدف رو بزنه تنها افسر پارکه!
چانیول سر پایین انداخت و صدای پچ پچ های آرومی اومد
نیلسون دستاشُ پشتِ کمرش توی هم قفل کرد
نیلسون : با تفنگی که شما آموزش میبیند یعنی همون اِی ایی ک 971 باید توی هر 2 ثانیه یا 3 ثانیه هدف رو بزنید!
تفنگی که چانیول سمتش گرفته بود رو توی دستش گرفت
نیلسون : گاهی باید هدفِ ثابتتون رو نگا کنید و توی ذهنتون ثبتش کنید و بعدش
تفنگ رو سمتِ هدفای ثابتِ ته محوطه گرفت و شلیک کرد که به نقطه ی مرکزی خورد
نیلسون : بدونِ اینکه نگاهش کنید بزنیدش
بکهیون لبخندِ محوی زد و سر پایین انداخت
هرچی بیشتر میگذشت بیشتر از این گروهِ ال ام خوشش میومد
توی ذهنش شروع به تحسین این گروه و افرادش کرد
مطمئنن یک شبه به این حد از موفقیت و امادگی نرسیدن که اینجا به راحتی نشونش بدن ؛ حتی پزش رو بدن و با غرور کارشون رو ادامه بدن
برای رسیدن به این موفقیت سختیه زیادی کشیده بودن
توی افکارش بود حواسش به چانیولی که خیره نگاهش میکرد نبود
چانیول با قدمای بلند سمتِ بکهیون رفت و متوجه بود حواسش نیست
در واقعِ جابجا شد تا جای خودش رو به نیلسون بده تا بتونه به راحتی با 19 نفری که حالا با کریس 20 تفر شده بودن , اموزش بده
کنارِ بکهیون و طوری ایستاد که حالتِ دستِ راستش مشخص نباشه
دست پایین برد و آروم دستشُ روی باسنِ بکهیون کشید
بکهیون شوکه سر برگردوند و نگاهش کرد
چانیول خنده ای محو و سریعی کرد
چانیول : اینطوری با اون چشمای پاپیت که گرد شده نگاهم نکن همه میفهمن!
بکهیون سعی کرد حالتِ صورتش رو عادی کنه اما از پس لحن حرص دارش برنیومد
بکهیون : داری چه غلطی میکنی؟
چانیول متعجب نگاهش کرد : چیکار میکنم ؟ واقعا همچین سوالی میپرسی؟
بکهیون عصبی نگاهش کرد : اره میپرسم
چانیول اروم سر تکون داد : من و تو رابطه داریم بیون و این عادیِ من کونتُ لمس کنم
بکهیون اخم کرد : ولی این دلیل نمیشه بین این همه ادم دستت رو , روی کون من بشی و عین نگاهم کنی و لبخند بزنی
چانیول خیره نگاهش کرد : هرکار بخوام میکنم , حتی اگه لازم باشه بیرونشون میکنم تا شلوار تو رو بکشم پایین و تا خود صبح
توی صورت بکهیون خم شد و اروم زمزمه کرد : به فاعکت بدم
بکهیون از بینِ دندونای چفت شدش غرید : کاش خفه بمیری عوضی
و برگشت و به اموزشای نیلسون نگاه کرد
__________________
انگشتش رو , روی کلید برق فشار داد و روشنش کرد
سنگ کوچیکی که توی دستش بود رو محکم و چندبار به چهارچوبه اهنیه در کوبید که صداش با ولوم قابل توجهی توی اتاق پیچید
چانیول : پاشین پاشین پاشین
صدای بلندش و صدای برخورد سنگ به چهارچوب و در باعث شد سربازا ترسیده از جاشون بلند بشن
نگاهشون یه دور روی هم چرخید و بعد سمت صدایی که بیدارشون میکرد چرخیدن
البته فقط 20 نفری که کریس جزوشون بود و تیمِ ان سی ای ناگهانی از خواب پریده و توی هپروت بودن
گروهِ ال ام جوری مرتب ایستادن که انگار خواب نبودن
چانیول : زیاد خوابیدین
نگاهِ تکاورا و گروهِ ان سی ای روی ساعت برگشت
و با دیدن ساعت صورتشون جمع شد و زیر لب غرغر کردن اما این بین تنها سوهو بود که صداش دراومد
کریس : لعنت ما فقط دو ساعته خوابیدم
چانیول ابروهاشُ بالا داد : من گفتم فقط میذارم یک ساعت و 59 دقیقه استراحت کنید
چشماشُ درشت کرد : یک دیقه هم بیشتر شد
کریس اخمی کرد و صورتش رو برگردوند
به حساب اینکه میتونه هنوز مثل دوران پایگاه ان سی ای باهاش برخورد کنه به حرف اومد
کریس : تف تو روحت
چشمای چانیول ریز و چشمای بقیه درشت شد
چانیول : کریس وو , برو ده دور , دورِ کلِ محوطه تمرینی رو بدو
کریس با چشمای گرد شده نگاهش کرد : چی ؟
چانیول سرشُ کج کرد : همین که گفتم , ده دور
کریس اخمی کرد و فُشی زیرِ لب داد
چانیول ابروهاشو بالا داد : بیست دور , یالا
کریس عصبی نگاهش کرد
چانیول نگاهشُ به سوهو داد  : سوهو باهاش برو و بشمر که چقدر میدوئه
کریس نفسِ حرصی و عصبی کشید و از کنارش رد شد و بیرون زد
زمانی که سوهو با سرِ زیر افتاده از کنارش رد شد بازوش رو گرفت
کمی سمتش خم شد تا هم قدش باشه
چانیول : 5 دور بدوئه کافیه , بدنش توان برای دور بیشتر رو نداره
اخمِ روی صورتِ سوهو محو و لبخندی روی لباش نشست
کریس میتونست 5 دور بدوئه و اذیت نمیشد
سر تکون داد و از کنارش رد شد 
با قدمای بلند بیرون زد و سمت راهروی خروجی روونه شد
چانیول گفته بود بیشتر از 5 دور نمیتونه یعنی اینکه فهمیده بود این تمرین ها چه فشاری به کریس اورده
با رفتنشون چانیول نگاهشُ از راهرو گرفت و به افرادِ ایستاده نگاه کرد
چانیول : خب
نگاهی به ساعت کرد
ساعت از 4 صبح گذشته بود
نگاهشو به افراد تکاور داد و چشمای خسته و صورت زرد شدشون رو در نظر گرفت
دیروز به اندازه ی کافی تمرین کرده بودن و میتونست امروز بهشون ارفاق کنه
چانیول : امروز استراحتید !
بهت توی چشمای همه جز بچه های گروهِ خودش نشست
چانیول : میتونید هرکاری بکنید , ولی دوباره از فردا صبح تمریناتون شروع میشه
و برگشت و سمتِ خروجی رفت و با صدای بلند اعلام کرد
چانیول : افسر بیون با من بیا
و از اتاق بیرون زد و توی پیچِ راهروی به طبقه بالا گم شد
بکهیون با نگاهی به بقیه که سمتِ تختاشون میرفتن از اتاق بیرون زد
پله های دوتا یکی بالا رفت که چانیول رو جلوی درِ یه اتاق دید
چانیول با سر به داخل اتاق اشاره کرد : بیا
خمارِ خواب بود هنوز پس به قدماش سرعت داد تا حرفِ چانیول رو بشنوه و برگرده و بخوابه
خسته تر از اونی بود که هرکسی فکر میکرد و امیدوار بود چانیول خواسته ی غیرمعقول نداشته باشه که تنها به خاطر خوابش مجبور به دادن رضایت باشه
واردِ اتاق شد که چانیول درُ بست
یه اتاق خواب بود , ساده ولی راحت مثلِ اتاقِ پایین
و بینِ اون اتاق که برای 100 نفر بود و مخصوصِ سربازا , با این اتاقی که برای یک نفر بود و مخصوصِ افسرِ ویژه , هیچ تفاوتی به چشم نمیومد
بکهیون : خب
نگاهشُ از اتاق گرفت و به چانیول نگاه کرد
اما دیدنِ چانیول که در حالِ در اوردنِ لباسش بود باعث شد کمی تو حرف زدن مکث کنه
بکهیون : کارت ... چی بود؟
چانیول پیراهن و تیشرتش رو در اورد و با بالا تنه ی لخت مقابلِ بکهیون ایستاد
دستاش رو به دو طرف باز کرد : بخوابیم
چشمای بکهیون گرد شد : چی؟
چانیول با سر به تخت اشاره کرد : گفتم بیای پیشم چون میخواستم اینجا بخوابی
و اروم روی تختش دراز کشید
بکهیون مات و خیره نگاهش کرد : واقعا ؟
چانیول چشم باز کرد و نگاهش کرد : من نخوابیدم بک , الان دقیقا شده 48 ساعت که من نخوابیدم پس لطفا بکهیون , بیا اینجا دراز بکش تا هردومون راحت بخوابیم
بکهیون مردد نگاهش کرد
عیبی نداشت اگر کنارِ چانیول میخوابید , مثلِ همون شب که روی کاناپه کنارش خوابیده بود
اما شوکه شدنش بخاطرِ کارِ چانیول بود
توی پایگاه و اینکه چانیول گفته بود میخواد کنارش بخوابه  باعث شده بود شوکه بشه
قبل از اینکه چانیول دوباره به حرف بیاد سمتِ تخت رفت
درست مثلِ چانیول تیشرتش رو در اورد و روی زمینِ موکت شده انداخت و دراز کشید
چانیول به کمر دراز کشیده بود
پرده ها کشیده و اتاق تاریک بود
آروم برگشت و سرش رو , روی شونه ی بکهیون گذاشت
چانیول : اذیت نمیشی ؟
بکهیون : نه
و دست روی بازوی چانیول که روی سینه ش قرار گرفته بود گذاشت
بکهیون : راحتم
چانیول هومی کرد و چشم بست
با چشمای باز خیره به سقف بود ؛ بدنِ چانیول گرم بود
دو سه شبی با نارا خوابیده بود , حتی رابطه هم داشتن
ولی بدنِ نارا اینقدر گرم نبود
حس میکرد این هیکل گنده و حتی این بازو که روی قفسه ی سینه ش سینگینی میکنه خیلی بهتر از اون بدنِ ظریفی بود که توی بغل میگرفت
خیلی بهتر و لعنت شده تر
حسی که این بدن داشت قابل قیاس با رابطه های قبلش نبود
چه نارا و چه قبل تر از نارا!
________________
وقتی از راهرو رد میشد جلوی اشپزخونه استپ کرد
نگاهی به بیرون انداخت و داخل اشپزخونه رفت , از یخچال آبمیوه خنکی برداشت
بیرون زد و سمتِ محوطه خالی و تاریک رفت
کریس با دیدنش شروع به دوییدن کرد و نفسای عمیق و البته عصبی میکشید
یکی یجایی از سرش حق میداد به چانیول که 20 دور , دور محوطه بدوونتش
چانیول همکار ان سی ای نبود
اون الان فرمانده پایگاه بود و احترامش واجب بود حتی اگر دوست بودن
درست مثل یوجین و نیلسون که در عین صمیمیت جلوی بقیه به فرماندشون احترام میذاشتن 
اما مثل همیشه وقتی عصبی میشد منطق رو کنار میذاشت , الان هم منطق رو کنار گذاشته بود  و توی سرش چانیول رو محکوم میکرد و به فش میکشید
نگاه سوهو روش ثابت بود و این رو به خوبی حس میکرد
آبمیوه رو توی دستش میچرخوند و دوره های کاملِ دوئه کریس رو میشمرد
" اشتباه بود؟
نمیدونم چیکار کنم
دلم میخواد باهات حرف بزنم کریس وو
ولی نمیتونم
نمیتونم چون خیلی بد باهات حرف زدم
نمیتونم چون میترسم توهم همون مدلی باهام حرف بزنی
تو که مثلِ من نیستی نه ؟ با اونطوری حرف زدن که دلمُ نمیشکونی ؟ "
سر تکون داد و لبخندِ غمگینی زد
مغزش از صدا و افکار پر و در حال انفجار بود
" تو با حرف نزدنت دل میشکونی
با نادیده گرفتنم میکشونیم
چیکار کنم کریس ؟
چجوری باعث بشم منُ بفهمی؟
هیچکدومتون منُ نمیفهمید , نمیدونید !
من چیکار کنم؟ "
وقتی به خودش اومد که کریس در حالِ شروع کردنِ دورِ هفتم بود
سریع قدم تند کرد سمتش
سوهو : چند دور شد؟
کریس نگاهش نکرد اما بی جواب نذاشتش : این میشه دورِ هفتم
سوهو : بسه
اینبار نگاهِ کریس سمتش برگشت و چشم ریز کرد 
کریس : چرا ؟ میخوای فداکاری کنی بقیه ش رو تو بدویی؟
سوهو خیره به چشماش نگاه کرد که باعث شد کریس سر برگردونه و خودش سر پایین بندازه
سوهو : چان گفت 5 دور بدویی کافیه
ابروهای کریس بالا رفت و نیشخندی زد : لطف کرد ولی من میخوام بدوام
و بی توجه به سوهو دوباره شروع به دوییدن کرد
سوهو سر تکون داد
سوهو : از این ابمیوه بخور , فشارت نیوفته!
کنارِ دیوار گذاشتش و سمتِ ساختمون رفت
اون مسئول 5 دور بود نه بیشتر پس دیگه دلیلی برای وایستادن وجود نداشت و همین باعث شد پاهای سنگینش رو سمت ساختمون بکشه
سوهو : میدونم نمیشه , انگار دیگه هیچوقت نمیشه
به اتاق و سمتِ رختکن رفت
وقتی وارد شد تند لباسش رو در اورد ؛ همه خواب بودن و تاریکی روی اتاق حکمفرما بود
سمتِ اتاقکای دوش رفت
اهرم رو کمی سمتِ اب گرم کج کرد و بالا بردش
اب با فشارِ زیادی روی سرش فرود اومد
برگشت و دستشُ به دیوار شیشه ای اتاقک تکیه داد
نفسشُ با حرص بیرون داد و ذهنش تصویرِ چشمای کریس رو جلوی چشماش اورد
سرش رو پایین برد و اجازه داد فشار اب گرمِ دوش توی گردن و کمرش بخوره
ذهنِ کلافه ش باعث شد دستشُ بالا ببره و توی موهاش بکشه
سوهو : لعنت بهت کریس وو
موهاشُ توی چنگش نگه داشت : من چجوری باید میفهمیدم تو به من حس داری؟
نفسِ پر حسرتی کشید : مگه چند نفر عاشقم شده بودن که تجربه داشته باشم و بفهممت ؟
چشم بست و سرش رو بالا برد که اب توی صورتش خورد
سوهو : مگه چقد تجربه داشتم تو احساسات که بفهممت و ولت نکنم ؟ مگه کسی بود اینارو بهم حتی اگر شده کم ولی بهم یاد بده ؟
سر تکون داد و چشماش رو , روی هم فشار داد
سوهو : نمیدونم کریس , دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم
چشم باز کرد و به شیشه ی بخار زده نگاه کرد
_________________
خم شد و بطریِ ابمیوه رو برداشت
نگاهش روی مسیری که سوهو رفته بود چرخید
نفسِ عمیقی کشید و سرش رو پایین انداخت
عضوِ گروه ضربت بودن , جزوه تکاورای ویژه بودن همون ارزوی بچگیش بود اما الان مثلِ اونموقع ها شوق نداشت
حتی وقتی یهویی حرفِ چان به یوجین رو شنیده بود
" ممکنه بخوام کریس رو بیارم تو ال ام " باعث نشده بود از اینکه ممکن بود جزوه این گروه بشه خوشحال باشه
در واقع وقتی واردِ دانشگاه و ان سی ای شد و یه پسر قد کوتاه و بامزه و در عین حال جذاب رو دید حس کرد تموم دنیاش حولِ محور ان سی ای میچرخه
اما حالا اینجا بود
نگاهشُ توی محوطه و پایگاه چرخوند
توی گروه ضربت و در حال اموزش برای عضو شدن توی گروه اصلی ضربتی که چانیول تشکیلش داده بود
میدونست داره فرار میکنه اما مطمئن نبود از چی
اگر اینجا بود یعنی داشت فرار میکرد
از ان سی ای یا از پسری که توی اون گروه بود و ردش کرده بود
یا از دختری که به تازگی واردِ زندگیش شده بود تا بتونه پسری که قلبش رو گرفته فراموش کنه
نمیدونست فرارش از چیه
تنها چیزی که میدونست و ازش اطمینان داشت فرار کردن بود
باید فرار میکرد تا بتونه دووم بیاره
دونه ی سفید رنگی که از جلوی چشمش رد شد و به زمین برخورد کرد باعث شد سر بالا ببره
دون های برف اروم روی صورتش فرود اومدن و نقشی از لبخند رو , روی لب هاش کشیدن
________________________
وقتی بیدار شد که توی تخت تنها بود اما گرمای پتو تشک هنوز دوست داشتنی و بغل کردنی بود
بلند شد و نگاهی به ساعت کرد
10 صبح بود
کشی به بدنش داد و سمتِ حموم رفت
دوشی گرفت و لباسِ مشکی رنگی که فرمِ متعلق به پایگاه بود از پوشید
در واقع خودش همچین لباس فرمی برای خودش , سوهو و نی هان خواسته بود و حالا چانیول اون رو براش گذاشته بود
پس بی هیچ علامت سوالی توی ذهنش پوشیدش
فیت بدنش بودن باعث شد نیشخندی بزنه
بکهیون : پارک چانیول , چشمای منحرفت یجا بدرد خورد!
جلوی ایینه ی قدی کنار میز ایستاد و به خودش نگاه کرد
کمی شبیه فرم چان بود ولی فرم ال ام بود
از چانیول فرم خودش رو خواسته بود و چانیول گفته بود میگه براش حاضر کنن
ارمِ ال ام گروه روی سینه ی سمتِ چپش باعث شد لبخندی بزنه
دست روی ارم کشید و به خودش خیره شد
جمع کن خودتو بیون , یادت نره چه قراری با خودت داشتی!
قرار بود تو زندگیت به پارک چانیول بها ندی!
حواست رو جمع کن
برگشت و سمت در اتاق رفت
بکهیون: حواسم هست که نباید به پارک چانیول بها بدم و حواسم هست که
لباش رو تر کرد : کار اصلیم چیه!
________
وقتی وارد حیاط شد نور افتاب توی چشم میزد اما زمینه سفید پوش باعث شد پوکر بشه
تنها چندساعت خواب بود و حالا زمین سفید بود و دونه های برف به سرعت پایین میریختن
سرش رو به سمت اسمون بالا گرفت
زمستون خودش رو زودتر به اینجا رسوند بود تا سئول
دونه های درشت برف روی صورت و پلکاش میریختن و باعث میشد دیدش کمی تار بشه
ابروهاش رو بالا داد : برف ؟ چقدر زود !
دستشُ توی جیب کاپشن بادیه مشکی رنگش برد و چرخید
با دیدنِ کریس سمتش رفت و نیشخندی زد
بکهیون : هی
خندید : 20 دور رو تازه تموم کردی ؟
مطمئن بود که اینطور نیست چون زمان زیادی گذشته بود از زمانی که کریس برای دو به محوطه اومده بود
نگاه کریس نشسته روی کاپوت جیپ برگشت سمتش
کلاه و دستکش جدید بود و به بکهیون نشون میداد به اتاق سری زده و بعد به اینجا اومده
کریس : نه خیلی وقته
بکهیون ابروهاشُ بالا داد : چه سریع
تنها هدفش سر به سر گذاشتن کریس اما کسی که با حرف کریس سوپرایز شد خودش بود
کریس : به سوهو گفته بود 5 دور کافیه
چشماش کمی درشت شد : چانیول؟
شاید هنوز تو دنیای خواب بود و داشت رویاهای مسخره میدید
و حالا مسخره ترین رویای تموم عمرش رو در حال دیدن بود
اینکه چانیول گفته بود جای 20 دور , 5 دور بدوئه!
کریس نگاهی به قیافه ی متعجب بکهیون انداخت : خودمم تعجب کردم!
و کلاهش رو پایین تر کشید تا روی گوشاش پوشیده بشه
بکهیون نفسی کشید و سر تکون داد
یاد اتاق مختص به بقیه افراد افتاد که فقط تک و توک افراد یگان رو داشت اما هیچ یک از افراد ال ام توی اتاق نبود
حتی سوهو هم توی اتاق نبود
سمت کریس برگشت
بکهیون : بچه های ال ام نبودن توی اتاق
کریس سر بالا برد و به پشتِ ساختمون که از اونجا مشخص بود اشاره کرد
کریس : رفتن سمتِ دریاچه , با چانیول
چشمای بکهیون ریز شد : دریاچه ؟
کریس سر تکون داد
با لحن مشکوک زمزمه کرد : برای چی ؟ مگه نگفت امروز استراحته
کریس نگاهش کرد : نمیدونم , اینا استراحت حالیشون نیست که !
دروغ بود اگر میگفت خودش هم کنجکاو نیست
تنها نگاهِ بکهیون باعث شد بفهمه فکرشون یکیه
از روی کاپوت پایین پرید و با نشستنش پشته رول و نشستنه بکهیون ماشین رو روشن کنه و سمتِ دریاچه رفت
¬¬¬¬ هردوشون با چشمای گرد و دهنی که باز مونده بود به چانیول و گروهش نگاه میکردن و هر لحظه بیشتر توی بهت غرق میشدن
دریاچه ی طبیعی که وسط جنگل بود و اینطور که مشخص بود عمق شدیدی هم داشت
اب صاف دریاچه یخ زده بود و برف اطرافش رو پوشونده بود ؛ شاید تا زانو برف زمین رو پوشونده و سنگینش کرده بود !
اما چانیول و افرادش بخشی از یخِ دریاچه رو شکونده و بی توجه به برفی که توش قدم میذاشتن و سردیه هوا تمرین میکردن !
اولین دور مبارزه ی دو نفره با بالای تنه ی لخت و توی برف بود ؛ یه مبارزه ی دو نفره !
پسرا کاملا با بالای تنه ی لخت و دخترا تنها با نیم تنه ی مشکی رنگی تمرین میکردن و بالا تنه های ورزیدشون رو رخ میکشیدن
بعد از اینکه حمله شون به حریف تمرینی ها تموم میشد توی اب میپریدن !
زیر اب و زیر پوششِ یخ که بکهیون از همین فاصله قطر سفت و زیادش رو میدید , میموندن و بعد از چند دقیقه بیرون میومدن و با حریفای تعیین شده مبارزه میکردن !
هر دور دو نفر جدید جای حریف تمرینی میموندن و حریف تمرینای قبلی همراه بقیه برای شروع تمرین از دور اول میرفتن ؛ اما حریف تمرینایی که میموندن تا اومدن بقیه برای یه مبارزه کوتاه شنا میرفتن !
انگار قسمتی از برفا روی هم انباشه کرده بودن و با فشار زیادی که بهش داده بود سفت و محکم شده بود و اون قسمت برای شنا رفتن انتخاب شده بود
چانیول هر دورهمراه بقیه مبارزه و داخل اب میرفت و با تعیین شده های یک طرفِ برای هر دور مبارزه میکرد
کریس : خونشون , یخ نزده ؟
بکهیون سر تکون داد : نمیدونم !
نگاهش روی چانیول که از اب بیرون میومد چرخید
بکهیون : نمیمیرن ؟
کریس با بهت زمزمه کرد : نمیدونم
بکهیون با دهنی باز نگاهشون کرد : نمی ... نیمفهمم , نمیفهمم چجوری ... چجوری میتونن طاقت بیارن
کریس خواست حرفی بزنه اما صدای چانیول باعث شد دهنش رو ببنده و تنها چشمای بهت زده ش رو نشون بده
چانیول : چیشده اومدین اینجا ؟
و در حالی که موهای خیسش رو بالا میزد سمتشون رفت 
بکهیون خیره شد به مردی که با بالا تنه خیس، لباسای خیس ، موهای نم دار و قدمای بلند سمتشون میومد
نفسایی که از بدن داغش بیرون میومدن بدون اتلاف وقت توی هوا بخار میشدن و چند ثانیه بعدش محو اما نفسای تند چانیول اجازه نمیداد ؛ به محض بخار شدن این نفس , بعدی رو بیرون میفرستاد
نگاه بکهیون با دقت روی چانیول چرخید , برعکس خودش که انگار کل ستونای بدنش میلرزیدن چانیول خیلی اروم بود انگار!
با صدای کریس از افکارش دست کشید و به زمان حال برگشت
کریس : ما اومدیم تمرینای شما رو ببینیم
چانیول سر تکون داد : متوجه شدم که اومدین ولی باید دورم کامل 20 تا میشد تا بتونم بیام پیشتون
بکهیون اب دهنش رو قورت داد و دوباره از تصور تمرینا بدنش لرزید
بکهیون : همیشه , اینطوری تمرین میکنید؟
چانیول صاف وایستاد و دستاشُ به پهلوهاش زد ؛ نگاهشُ روی بکهیون چرخوند
چانیول : چجوری ؟
بکهیون: همینقدر ... سخت
چانیول خنده ی آرومی کرد و با تیکه دادن کل بدنش روی پای راستش درجه ی پای چپش رو کمی تغییر داد و دست به سینه شد
چانیول : اینا جزوه تمرینای همیشگی و ....
سرشُ کمی کج کرد : ساده ی ماست
چشمای کریس و بکهیون به حدی گشاد شد که چانیول به مرز گفتن " الان چشاتون در میاد  " هم رسید اما به زبون نیاوردش و تنها ابروهاشو بالا داد
" اینقدر تعجب کردی بیون بکهیون ؟! "
____________________
واردِ اتاق شد و تیشرت راحتی که پوشیده بود رو صاف کرد
تنها برای معرفی خودش و موقع تمرین ها لباسی که خیلی مورد علاقه ی بکهیون بود رو میپوشید و همچین زمانایی همشون لباس راحتی به تن داشتن
حتی بیون بکهیون , سوهو , کریس و نی هان تازه وارد از این مدل پیروی کرده بودن و بیون بکهیون شلوارک عنابی رنگش رو با یه تیشرت به پا کرده بود
چانیول : خدایی یخ نمیکنی با این شلوارک ؟
بکهیون نگاهش کرد : مگه شما رفتین خودتون گاییدین یخ کردین که حالا به شلوارک من گیر میدی !
چانیول خونسرد نگاهش کرد : اونجا فرق میکرد , اجبار باعث میشه اون سرما رو اونقد حس نکنی! بعدشم من گیر ندادم پرسیدم !
بکهیون چشماشو ریز کرد : جا داره بگم سیستم گرمایی اینجا هم باعث میشه من یخ نکنم !
و با بردن دستاش توی جیب شلوارکش از چانیول فاصله گرفت
چانیول با نگاه دنبالش کرد " احمق "
سمت بچه های نشسته میز و سیستم برگشت ؛ دستاش رو به پهلوهاش زد
چانیول : خب چی داریم ؟
یوجین سمتش برگشت و سر به نفی تکون داد : هیچی
نگاهی به ساعت بسته شده دور مچ پهنش انداخت
چانیول : دو ساعت دیگه , وقتی هوا تاریک تر شد برای تحقیق میریم
بکهیون فاصله ی بینشون رو با قدمای بلند طی کرد و کنارش وایستاد
بکهیون : وقتی تاریک شد؟
چانیول دست به سینه سر تکون داد
چانیول : فعلا نباید دیده بشیم و توی این زمان هم نمیتونیم از این پرونده دست بکشیم ؛ دوتا پرونده باید همراه هم انجام بشن و روی روال پیش برن!
بکهیون با چشمای ریز شده خیره شد به صورت بی حس و ناخوانای چانیول
بکهیون : میشه یه توضیح به من بدی چانیول؟
شونشُ بالا داد : خیلی یهویی من با کله گنده های این کشور ملاقات کردم , خیلی یهویی دوتا پرونده اومد رو دوشمون, خیلی یهویی به خودم میام میبینم اینجام...و...  ابروهاشُ بالا داد : خیلی یهویی تر میفهمم تو این کشور یه گروه مخفی هست که فقط برای ریسکی ترین کارها و خطرناک ترین کارها خودشون رو نشون میدن و از قضا لیدرشون و رئیس اون بخش ...
صداش رو پایین اورد و چشماش رو ریز کرد : مردیِ که من باهاش قرار میذارم؟
چانیول نیشخندی زد : اگه تو نمیدونی چی به چیه بیون بکهیون پس یعنی هیچکدوم از ادمای تو این اتاق حتی نمیدونن دوتا پرونده دستشونه !
اخمای بکهیون توی هم کشیده شد ؛ نمیدونستن ؟
از کنار بکهیون رد شد و سمت بخش دیگه که با سه تا پله از اتاق جدا میشد رفت
اتاقی که روز قبل اینجا اورده بودشون و لوکیشنشون رو دستکاری کرده بود و حرف هایی زده بود!
دستاشو بهم کوبید و روی هم حرکتشون داد : چند دقیقه بیخیال کارتون بشید و به من نگاه کنید
صدا و جمله ی چانیول باعث شد بعضیا صندلیاشون رو برگردونن و بعضیا که ایستاده بودن سمتش برگردن
دستاشُ کمی باز و چشماش رو ریز کرد : اول اینکه ال ام گروپ برای دو کار اینجاست , دو پرونده
نگاهی به بکهیون کرد و دستاشو توی جیب شلوارش برد
نگاهشُ سمتِ افرادش برگردوند : یک پرونده ی مذاکره که توی کره قراره باشه و ما وظیفه ی مراقبت و برگزاریه این جلسه رو داریم ! محافظت از سه نماینده ای که میان اینجا به عهده ی ماست ! تموم ثانیه ای که توی کره هستن مسئولیت حفظ جونشون رو دوشه ماست
کمی مکث و لباش رو تر کرد : و پرونده ی دوم , پرونده ی دزدیِ بچه ها که از نزدیک به دو سال پیش شروع شده تا حالا ! یکسال و خورده ای پیش در واقع
نگاهش رو , روی تک تک افراد توی اتاق به سرعت چرخوند 
چانیول : باید خیلی بی سر و صدا دنبالِ این پرونده ها باشیم
ابروهاشو بالا داد : بدون اینکه کسی بفهمه هردو پرونده باید خوب پیش برن ! متوجه اید؟ باید خوب پیش برن!
نگاهی به یوجین کرد : پرونده ی اول رو بیار
یوجین سر تکون داد و سمتِ سیستم رفت
چانیول : در ضمن , توی پرونده بچه های دزدیده شده بکهیون رئیسه ! دستور از بکهیون میگیرید !
بکهیون نگاهی به چانیول کرد ؛ یادش نمیومد به چانیول گفته باشه که باید اعلام کنه اما چانیول کامل داشت نشونش میداد توی این پایگاهی که تازه دو روزه شناخته
چانیول دست به سینه شد و نگاهی به بکهیون کرد : یه سری توضیحات و اطلاعات راجب پرونده رو باید بهت بگم تا بدونی چی به چیه
بکهیون سر به تایید تکون داد و چانیول برگشت سمت بقیه
چانیول : احتمال میدیم پرونده ی بچه ها مربوط باشه به پرونده ی مذاکره ها , باید پیگیری کنیم !
بکهیون خیره شد بهش : چرا باید این دوتا پرونده بهم ربط داشته باشن ؟
چانیول نگاهشُ سمت بکهیون برگردوند
ابروهاشُ بالا داد : فقط یه احتماله ! علتِ احتمالم الان میفهمی
و برگشت سمتِ پرده پروژکتور روشن شده و وصل شده به سیستم
عکسِ بچه های گم شده روی صفحه ردیف شد 
تاریخی پایینِ عکسا زده شده بود , روز مفقود شدن اولین فرد
صفحه به دو دسته قسمت شد و عکس دیگه ای کنار بقیه عکسا افتاد ؛ عکسی که برای بکهیون , سوهو , کریس و نی هان تعجب برانگیز بود !
چانیول : اینم روزی که ابوذر بکاری رو گرفتیم
چشماش رو ریز کرد : دو روز بعد از دستگیریِ ابوذر اولین فرد ناپدید شده
و با سر به دختر توی عکس اشاره کرد
یوجین : توی فیلم صریحا اعلام شده بود دستگیریِ ابوذر کار نیروهای امنیتی و مخفیه کره هستش
سوهو سر تکون داد : هیچوقت این رو ندیدم
نیلسون : چون هیچ وقت برای عموم یا حتی برای ما بقیه نیروها پخش نشد , فقط برای دولتای کشورا ارسال شد تا اطمینان کنن و سندی باشه براشون !
یوجین دست به سینه شد : به هرحال نمیشه همه چیز رو برای مردم بازگو کرد
چانیول : و اینکه نمیشد همچین فیلمی رو پخش کنیم ؛ هویتمون به خطر میفتاد
چشمای نی هان ریز شد : شما ... گرفتینش ؟
چانیول نگاهی بهش کرد و بعد سمت عکس برگشت
یوجین : سمت راستیِ چانیوله و سمت چپی تی اونه
و با چشم به دختری که کنارِ نیلسون وایستاده بود اشاره کرد
تی اون : یه ماموریتِ دو نفره بود
نی هان : واووو ... عجب خفنید
و اروم خندید
چانیول نگاهی بهش کرد و سر تکون داد
کریس : بعدش چیکارش کردید ؟
نیلسون دست به سینه شد : مسئول اعدامش چانیول بود ! همون شب کشته شد
بکهیون ابروهاشو بالا داد ؛ یکی از موفقیت های چانیول بود که باعث شد دلش رو فشرده کنه و حس افتخارش به مرد ایستاده جلوش بیشتر بشه
چانیول : احتمال میدیم بخاطرِ  ابوذر این اتفاق افتاده باشه
نیلسون خیره به چانیول زمزمه کرد : شاید دارن اینکارُ میکنن تا ما خودمون رو نشون بدیم
چانیول سرش رو به ارومی تکون داد و زبونش رو , روی لب هاش کشید
سوهو کمی سرش رو کج کرد : یعنی ... هدفشون شمایید؟
چانیول دستاشُ پشت کمرش قفل کرد
چانیول : احتمال میدیم , ممکنه که هدفشون ما باشیم و با این روش دارن به نوعی بهمون اخطار میدن
سوهو : یعنی میگی ... ممکنه ...
نی هان : اونا رو فقط دزدیدن تا شما خودتون رو نشون بدین؟
نیلسون سر تکون داد , هیچکدوم نمیدونستن ؛ شاید هدف خودشون بودن!
سوهو با نگاهی به بکهیون و چانیول زمزمه کرد : ممکنه زنده باشن ؟ چون جنازه ی هیچکدوم به دستمون نرسیده !
چانیول لباشُ تر کرد : همچین احتمالی نمیدیم
سر هر سه نفرشون سمت چانیول برگشت
بکهیون : زنده نیستن ؟
چانیول سر تکون داد و دست توی جیب هاش برد
چانیول : شاید یک درصد !
سوهو پوفی کرد : پس چرا جنازه هاشون پیدا نشده ؟
چانیول : اونموقع قتلِ زنجیره ی عادی به حساب میومد , ما جنازه ی ابوذر رو ضبط کردیم , شاید اونا هم میخوان همین اخطارُ بهمون بدن
بکهیون دست به موهاش کشید
مغزش انگار ورم کرده بود و توی جمجمه جا نمیشد ، مگه میشد بخاطر یه احمقه روانی این همه جوون از دست برن ؟
نی هان : ولی اخه کسایی که گم شدن سنِ کمی دارن!
چانیول : درسته ؛ چون بیشتر باعث جلب توجه ی ما میشن
بکهیون : اگه شما رو بخوان چی؟
چانیول سرش رو کج کرد : پس بیاید چیزی که میخوان رو بهشون بدیم
و با رد شدن از کنارِ بکهیون پایین رفت
بکهیون مبهوت نگاهش کرد
متوجه ی منظورِ چانیول نشد
منظور از چیزی که میخوان مطمئنن ال ام بود
اما براورده کردن این خواسته یعنی , نابود شدن ال ام ؟ یعنی کشته شدن تک تکشون تنها بخاطر کشتن یه ادم حرومزاده که هزاران نفر رو کشته ؟
برگشت سمت چانیول : یعنی چی ؟ یعنی چیزی که اونا میخوان ال امه یا ... تو؟
چانیول خیره نگاهش کرد : من !
بکهیون خنده ی عصبی کرد : و اگر بخوان تو خودت رو تقدیمشون میکنی؟
چانیول : روزی که ال ام تشکیل شد و من شدم لیدر این گروه بهمون گفته شد وظیفمون محافظت از این کشور و مردمشه ! و حالا این موضوع هم موضوع محافظت از اون بچه هاست
نیلسون : اون ها مردم این کشورهستن و ما برای محافظت از اونا اینجاییم!
چانیول خیره شد به چشماش : و من وظیفه ی محافظت از این تیم رو هم دارم پس اگر قرار باشه با گرفتن جون من این تیم و بچه های دیگه تو امنیت باشن من همین الان اینکارُ میکنم !
بکهیون در حالی که نفساش کند در حال تبادل بود نگاهش رو از چانیول گرفت
ثانیه ای ذهنش باعث شد جسم غرق در خون چانیول جلوی چشماش نقش بگیره
نفسش برای ثانیه ای قطع شد و درست زمانی که یکی توی سرش اسمش رو داد زد به خودش اومد و نگاهش روی چانیول چرخید
چانیول بیخیال حال بکهیون و حرفایی که زده بود سمت گروهش برگشت , دستاشو بهم کوبید
چانیول : اطلاعاتِ لازم ارسال شده روی سرور , وقت نداریم پس بجنبین و سعی کنید اطلاعاتی که لازممون هست رو پیدا کنید !
سمتِ سوهو , نی هان و بکهیون برگشت و به میز و صندلیای اضافه شده اشاره کرد
چانیول : برای شماست
برگشت و سمتِ خروجی رفت : نیلسون و کریس بیاین
نیلسون چشمکی به سه نفرشون زد : موفق باشید
سه تا پله رو یکی کرد و پشت سرِ چانیول از اتاق بیرون زد و بعد کریس با نگاهی تنهاشون گذاشت
و بکهیون مات برده با افکارش پشت میز نشست و با خیره شدن به صفحه فکر کرد اونا واقعا کشتن چانیول قصدشونه؟
_____________________
چانیول : خب
نگاهشُ روی 10 نفری که مقابلش بودن چرخوند
چانیول : شما 10 نفر برای گروهی که گفته بودم انتخاب شدین
دستاشُ پشتِ کمرش توی هم گره کرد
یکی از پسرای جوون تر با چشمای ریز شده نگاهشُ به چانیول دوخت
اروم لب باز کرد : یعنی جزوه ال ام گروپ شدیم ؟
چانیول با نیشخند نگاهش کرد
" جوونای امروز اینقدر احمق شدن ! چجوری ؟ باید بگم تغذیه ی همشون چک بشه و پروتئین کافی بهشون بدن تا مغزشون رشد کنه "
چانیول : فکر کردی با دوتا تمرین میتونید جزوه ال ام بشید؟
دو قدم به جلو برداشت و سرشُ بالا برد ؛ نگاهی که بهشون داشت , نگاه یه مافوق از بالا به زیر دستای کم کار و بی عرضه ش بود
چانیول : جزوه ال ام شدن اینقدر اسون نیست
اخمی بینِ ابروهاش نشست : ال امی که میبینید با بیشتر از 10 سال تمرین های سخت شده ال ام ! شما کلِ این 12 روزِ باقی مونده رو هم تمرین کنید نمیتونید حتی بگید برای یک روزم توسطِ ال ام اموزش دیدین
چشماشُ گرد کرد : یک چون این اموزشا اصلا با اموزشای اصلیِ ال ام برابری نمیکنه و دوم اینکه ....
تهدید وار نگاهشون کرد : اصلا ال ام گروپی وجود نداره !
همشون جدی نگاهش کردن
چانیول : از امروز تا 12 روز دیگه طیِ 24 ساعت , 20 ساعت تمرین دارید و 4 ساعت میخوابید
همشون با بهت نگاهِ چانیول کردن ؛ سوالشون این بود که زنده میمونن یا نه؟
اما کریس بی حس تنها سوالِ گروهش رو پرسید : 20 ساعت یک سر؟
چانیول نگاهی بهش کرد : در واقع میشه گفت 17 ساعت! یک ساعت برای صبحانتون , یک ساعت برای ناهارتون و یک ساعت برای شامتون وقت دارید و 17 ساعت باقی مونده رو تمرین میکنید
کریس سر تکون داد و صاف وایستاد
چانیول : در روز ممکنه مربیتون عوض بشه , بینِ بچه های ال ام هرکدوم بتونه برای تمرینتون میاد
همشون تنها خیره موندن به چانیول
چانیول : تمومِ تمرینا روی قدرت و سرعتتون هست , باید همش رو به خوبی پشت سر بذارید
ابروهاشُ بالا داد : فهمیدید ؟
همشون بله ی بلندی گفتن و زمزمه ی " خوبه " ی چانیول بینِ صداشون گم شد
__________________
ووبین با صدای بلند تقریبا داد زد :  پیدا کردم
سریع نگاهشُ از برگه ای که توی دستای نی هان بود گرفت و سمتِ ووبین رفت
چانیول : خب ؟
ووبین فیلم رو باز کرد و به چانیول نگاهی کرد
ووبین : ایناهاش
با گذاشتن دستش پشت صندلیِ ووبین خم شد تا تصویر رو کامل ببینه
چانیول : زوم کن ببینم چیه
روی تصویر زوم کرد و چانیول نگاهی به اطرافِ فرد توی فیلم انداخت
ووبین : چیزِ مشکوکی نیست اصلا
با رسیدن تاکسی و سوار شدن فرد مورد نظر چانیول واکنش نشون داد
چانیول : نگه دار و روی پلاکش زوم کن
ووبین کاری که گفته بود رو انجام داد و با زدن دکمه های روی کیبورد تصویر پلاک رو کامل واضح کرد
چانیول : بده روی مانیتور اصلی
و صاف وایستاد و به پرده پروژکتور خیره شد
تاکسی و پلاکش واضح شد , انگشتای پهنش رو , روی چونه ش کشید
سوهو : ممکنه راننده تاکسی همون قاتل باشه ؟
بکهیون نگاهی به سوهو کرد ؛ حس میکرد کریس باعث شده این پسر عقلش رو از دست بده که اینقد احمق شده و نفهم بازی در میاره
بکهیون : فکر نکنم اینقدر احمق باشه ؛ سوهو!
دست به سینه شد و به پشتیه صندلیش تکیه داد
بکهیون : مطمئنن میدونه چک میشه پس نمیاد با چیزی که معلوم میکنه کی هست دزدی و قتلش رو انجام بده
سوهو " راست میگی " رو به ارومی زمزمه کرد و خودش رو , روی صندلیش پهن کرد
چانیول : ووبین مسیرهای رفتنش و بعد اخرین جایی که متوقف شده چک کن و ببین چیزی هست که مشکوک باشه
سمتِ تی اون برگشت و نگاهش کرد : بگرد دنبال اخرین جایی که اون پسر دیده شده ؛ دومین مقتول ! مطمئنن یجایی لوکیشنِ گوشیش همون اطراف خونه ناپدید شده
تی اون سر تکون داد و با صاف نشستن و خیره شدن به مانیتور مقابلش و حرکت دادن انگشتاش روی کیبورد مشغولِ بررسی شد
چانیول سمت نی هان برگشت : شماره پلاکِ تاکسی رو بردار و در موردش تحقیق کن
نی هان سر تکون داد و با یادداشت کردنِ پلاک روی صندلیش نشست
سمتِ بکهیون برگشت و خیره نگاهش کرد ؛ به لحظه ای که به بکهیون گفت حتی اگر لازم باشه جونش رو میده فکر کرد
چشمای بکهیون اون لحظه انگار غم گرفته بود و این از چشمای چانیول دور نمونده بود ؛ احساسات بکهیون گاهی از چشماش خونده میشد
با دیدن نگاه منتظر بکهیون تکونی به خودش داد
چانیول : در موردِ ابوذر چیزی پیدا کردی ؟
بکهیون سر تکون داد و برگه های روی میزش رو برداشت
بکهیون : متولدِ سوریه , از پنج سالگی بینِ چندتا پرورشگاه و خانواده چرخیده تا 18 سالگیش که دیگه اومده بیرون از پرورشگاه و تنها زندگی کرده
شونه ش رو بالا داد : و خب
چانیول حرف رو ادامه داد : بعدش جذبِ یه حذب شده و سرکرده یکی از گروهکای بزرگ و خب ...
بکهیون : کشته شده !
چانیول سر تکون داد : اره
لباشُ جمع کرد و انگشتاشُ روی پیشونیش کشید
چانیول : اما این ...
بکهیون : انگار هیچی ازش نداریم
چانیول نگاهش کرد : اره
بکهیون : پس فقط باید روی پرونده تمرکز کنیم , هیچ چیز دیگه فعلا توی دستمون نیست !
چانیول سر تکون داد و با گفتنِ " چیزی پیدا کردید خبرم کنید "  از اتاق بیرون زد

• Criminal Minds 🩸Where stories live. Discover now