--------------
ماشینو نگه داشت و کریس کمی به جلو خم شد و به ساختمون نگاه کرد
کریس : خونه ش اینه؟
به پیامی که نی هان براش فرستاده بود نگاهی کرد : این آدرس که میگه آره همینجاست!
حینی که در رو باز میکرد نگاهی به چانیول کرد : پس بریم ببینیم ماجرا چیه!
چانیول با نفس عمیقی همراهش پیاده شد ، ماشین رو قفل کرد و همراهش سمت در بزرگ حیاط رفت
خونه ای که نشون میداد سال های زیادی از زمان ساختش میگذره ، از پشت در چوبیش هم میشد کوچیک بودنش رو تشخیص داد
کریس : یه چیزی ... یادم رفت بپرسم! با بکهیون حرف زدی؟!
برگشت سمت پسری که با لبخند احمقانه نگاهش میکرد
چانیول : تو کلا جلو دهنتو نمیتونی بگیری نه؟!
پوفی کشید : باور کن یهویی شد ؛ اصلا یادم رفت کسی که دارم باهاش حرف میزنم بکهیونه!
چانیول با اخم براندازش کرد و نگاه گرفت
کریس : حالا باهاش حرف زدی؟!
چانیول : حرف زدم ولی حرف زدن فایده ای به حالش داره؟!
نگاهشُ به کریس داد : اون نگاهش با نگاه من به رابطمون فرق میکرد ؛ حق داشت ناراحت باشه ، حتی الانم نخواد ریختمو ببینه حق داره!
کریس پوفی کشید : قصد نداشتم خرابش کنم
چانیول : اتفاقا خوب شد بهش گفتی!
زنگ نصب شده کنار در چوبی رو فشرد : باید میدونست ، حداقلش الان مخفی کاری ندارم!
کریس : یعنی میخوای ادا
صدای مردی از پشت آیفون باعث شد ساکت بشه
چانیول : سلام ، میشه چند لحظه بیاید دم در؟!
مرد که انگار سن بالاییم داشت " باشه " ای گفت و آیفون رو گذاشت
کریس : این که ... بهش نمیخوره!
چانیول عقب رفت و نگاه کلی به خونه کرد : از روی صداش نمیشه قضاوت کرد ؛ شاید قدرت بدنی خوبی داره ولی
دوباره کنار کریس ایستاد : اگر اینقدر احمق باشه که لو بده خودشو باید بفهمیم همدست داره پس!
کریس شونه ش رو بالا داد : شاید فقط میخواد رد گم کنه!
در باز شد و مرد میانسالی که مشخص بود راه کمی داره تا پیری توی قاب در پیدا شد
چانیول : فکر نکنم!
جلو رفت و احترامی به مرد گذاشت ؛ کارت شناساییش رو در آورد و نشونش داد
چانیول : یه چندتا سوال ازتون داشتیم اگر مشکلی نیست!
مرد سر تکون داد : نه ... مشکلی نیست فقط ... راجب پسرمه؟!
کریس : پسرتون؟!
مرد سر تکون داد : بله! اتفاقی براش افتاده؟!
چانیول : پسرتون کجا زندگی میکنه؟
نگاهی به دو پسر مقابلش کرد : ژاپن!
چانیول : نه مربوط به خودتونه !
مرد کنار رفت : بفرمایید داخل!
هردو پشت سر مرد داخل خونه رفتن و نگاهشون روی وسایل چرخید
مرد : بفرمایید بشینید
چانیول سر تکون داد : خیلی مزاحمتون نمیشیم ، یه چندتا سوال داریم فقط!
مرد : چیزی میخورین براتون بیارم؟!
کریس با لبخند تشکر کرد : ممنونم ، در حین انجام وظیفه نمیتونیم چیزی بخوریم!
مرد میانسال با لبخند سر تکون  داد: متوجهم
با دست به کاناپه های قدیمی اما تمیزه ش اشاره کرد : بشینید لطفا!
هردو سر تکون دادن و کنار هم نشستن
چانیول : متاسفم که این وقت روز مزاحمتون شدیم احتمالا حسابی خسته اید و داشتید استراحت میکردید بخاطر شب!
مرد نگاهش کرد و لبخند زد : عیبی نداره پسرم ، من این چند روز حسابی استراحت کردم
کریس : شما یه تاکسی به پلاک 367D دارین درسته؟!
سر تکون داد و تایید کرد : بله درسته دارم
چانیول : همیشه تاکسی دست خودتونه؟!
مرد سر تکون داد : بله ولی گاهی دست پسرم کوچیکترمه!
چانیول اخمی کرد : پسرتون خونه هستن؟! با شما زندگی میکنه؟
مرد : بله با من زندگی میکنه ولی فعلا ... رفته پیش دوستاش
صدای در باعث شد همشون برگردن و به پسر جوونی که داخل خونه اومده بود نگاه کنن
مرد دست روی زانوهاش گذاشت و بلند شد : این پسرمه
سمت پسر برگشت : این آقایون پلیس هستن اومدن که
حرفش تموم نشده بود که پسرش با سرعت برگشت و با باز کردن در پا به فرار گذاشت
چانیول : لعنتی
با سرعت از جاش بلند شد و با قدمای بلند و دو مانند دنبال پسر دویید
کریس نگاهی به مرد مات برده کرد : بمونید همینجا لطفا
و بلند شد و دنبال چانیول و اون پسر رفت
پسر ترسیده نگاهی به پشتش کرد و وقتی دید چانیول نزدیکشه و دنبالش میدوئه قدماش رو تند تر کرده
ترسیده بود ، پاهاش میلرزید و درد گرفته بود اما میدونست نمیتونه وایسته
از خیابون اصلی توئه فرعی پیچید و درست زمانی که پشت سرشُ نگاه کرد محکم به یه نفر برخورد و روی زمین افتاد
کریس نیشخندی زد : ندیدی دارم میام؟!
چانیول با دو بهشون رسید و بالا سر پسر وایستاد
چانیول : چه مرگته فرار میکنی؟!
زانوشُ روی گردنش گذاشت تا کنترلش کنه
دوتا دستش رو گرفت و با دستبندی که توی جیبش بود دستاش رو بست
نگاهش روی دستای لرزون پسر چرخید : هیولا دیدی اینقدر ترسیدی؟
صاف ایستاد و پشت یقه ش رو گرفت و مجبورش کرد تا بلند بشه
چانیول : بلند شو ببینم دردت چیه که عینِ هو موش فرار کردی!
بازوش رو گرفت و سمت خونه هلش داد ؛ با رسیدن به ماشین در رو باز کرد
چانیول : بشین
کریس سمت پدر ترسیده رفت
کریس : پسرتون کارش چیه؟!
مرد سر تکون داد : شغلی نداره!
کریس : لطفا شماهم همراهمون بیاین!
مرد سر تکون داد ؛ داخل خونه رفت و با برداشتن وسایل شخیصیش همراه کریس شد
کریس در کنار راننده رو باز کرد : لطفا بشینید جلو!
مرد بی حرف قبول کرد و با نشستنش ، چانیول پشت فرمون و کریس کنار پسر ترسیده نشست



┏━━━━━✧•༺❈༻•✧━━━━━┓
اثر انگشت ما، از قلب هایی که لمسشان کرده ایم
هیچوقت پاک نمی شود

-چارلز بوکوفسکی
┗━━━━━✧•༺❈༻•✧━━━━━┛

No copy
Writer: @Castle_Demon
Channel: @ChanBaekisMine

• Criminal Minds 🩸Where stories live. Discover now