شرط ووت برای پارت بعد.....
اوپس شرط نداریم چون پارت بعدی وجود نداره
این پارت اخره
به شروع پایان خوش اومدین👻👻
- : خوب ببینین کاری که میکنین اینه همونجا اون گوشه ی کلاس بدون صدا میشینین ، تاکید می کنم ... بدون صداااا !!!
ثور و لویی سرشونو تند تند به نشونه ی تایید تکون دادن .
اروم زدم به بازوی تام : تام یه دقه سرتو از کتاب دربیار بیرون مثلا قراره تظاهر کنی که دارم با تو حرف میزنم که حرف زدنم با دو تا روح انقد ضایع نباشه
تام : عا-عاره عاره
و بعد بلند زد زیر خنده و با صدای بلند تر ادامه داد : واااای هری تو خیلی بامزه ای یه جوک دیگه بگو دارم گوش میدم
و کتاب روانشناسی ازدواجو که رایان بهش داده بودو ورق زد و دوباره مشغول خوندنش شد ، اخرش سر به بیابون میذارم ....
ثور : هریییی خوب میگیم لوکی واسه بازدیدی چیزی اومده میتونه ساکت بشینه اون گوشه توروخدا توروخدا لوکی ام از فردا بیاریم
همونجور که روم به سمت تام بود جواب ثور رو دادم : نهههه وات د فاک ثور تو اصن دانشگاه رفتی ؟؟ میدونی راجع به چی داری حرف میزنی ؟؟
ثور : خوب بیاد استاد تاریخ ادبیاتتون بشه ، عاشق شکسپیره !!! لطفا لطفا لطفا بدون اون حوصلم سر میره
چشامو تو حدقه چرخوندم و ظرف هویجا و بطری ای که توش مشروب ریخته بودمو اروم گذاشتم کنار صندلیم : اینم چیزایی که خواسته بودین فقط دردسر درست نکنین
لویی : شک نکن
تام : هری یکم اوضاع داره عجیب میشه اینجا به عنوان مثال برای درک همسر به پریود بودنش اشاره کرده و- و من فک نمیکنم که-
- : تام لازم نیس همه ی قسمتاشو بخونی میدونی که ....
ثور سرشو از پشت شونه های تام خم کرد رو کتاب : چی میخونی دو ساعته ؟؟ ارگاسم چیست و چگونه همسر خود را-
تام : اره هری مثلا همین ... چرا باید تا کردن کاغذ به یه شکل خاص رو تو همچین کتابی آموزش بده ؟؟
- : ...... تام اون اریگامیه
با وارد شدن استاد فیلیپس صاف سر جام نشستم و جزوه امو دراوردم .
به عقب نگاهی انداختم و ثور و لویی رو دیدم که گوشه ی کلاس به دیوار تکیه زدن و رو زمین نشستن و ثور به ترتیب رو پاهای خودشو لویی میزنه و یه چیزی زیر لب میخونه .... دارن اتل متل بازی میکنن ؟؟؟!!
سوفیا : استایلز به جلوت نگا کن نمیذاری تمرکز کنم
-: مشکل فاکیت چیه ؟؟ میخوای رو حضور غیاب تمرکز کنی ؟؟
YOU ARE READING
12 (l.s)(z.m) -Complete-
Fanfiction۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی...
