●48

4.4K 655 2K
                                    

هویجای بی شخصیت درسته که شرط گذاشتیم اما دلیل نمیشه که هنوز یه روز نشده پرش کنین🙄💉

اینم پارت برای شما

راسی
صابونتونو اماده کنین.....💦

اینم سزای کامنت نگذار هاست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اینم سزای کامنت نگذار هاست..... پس کامنت گذاری را پیشه کنید باشد که رستگار شوید
هویج مقدس(ع)

نفس عمیقی کشیدمو برای چن ثانیه دکمه ی زنگو نگه داشتم . قرار بود باز لو رو ببینم !!!! چی هیجان انگیز تر از این ؟؟

خونمو با وسایلش همونجور گذاشتم موند که بعدا بیام یه فکری به حالش بکنم.... البته اگه نایل و زین تا اون موقع به اشغال دونی تبدیلش نکرده باشن ، حالا که قراره بمونم خونه ی تونی یکم راهم از دانشگاه دورتر میشه ولی ارزششو داره ...کاملا داره !!

از اونجایی که لویی بیشتر از ده متر نمیتونه از احضار کننده هاش دور بشه تونی قبول کرد که منم باهاشون بمونم البته به شرطی که قول بدیم رو میز کارش سکس نکنیم ... در که باز شد از فکر بیرون اومدم و وارد خونه شدم .

لوکی : سورپراااااایز !!!

- : تو اینجا چی کار می کنی ؟؟

همون لحظه ثور با دو تا ساندویچ بزرگ تو دستش از آشپزخونه اومد بیرون : عه اومدی ؟؟ فک کردم یکی دو ساعت دیگه میرسی ساندویچ برات درست نکردم ببخشید ...

-: لویی کجاس ؟؟ بردینش؟؟ خواهش می کنم ... چی کارش کردین؟؟

لوکی و ثور نگاهی به هم انداختن و لوکی اومد جلوم وایساد : متاسفم هری ...

ثور : هری ...

-: نه نه ینی چی ؟؟؟ ینی چی واسه چی متاسفی ؟؟

ثور : ما هر کاری از دستمون برمیومد انجام دادیم که تونی رو منصرف کنیم هری ...

- : خدای من ...

ثور : ولی قانع نشد و لویی رو مجبور کرد کف ازمایشگاهشو براش طی بکشه الانم همونجاس .

همزمان با اینکه هر دوشون بلند زدن زیر خنده نفس راحتی کشیدم و در حالی که صورتمو با دستام پوشونده بودم شروع کردم خندیدن : خدایا شما دو تا خییییلی دیوثین قلبم داشت از دهنم میزد بیرون

12 (l.s)(z.m) -Complete-Where stories live. Discover now