لیام : ببین ... چیزی که کاملا مشخصه اینه که اجازه نمیدم لولو ازم جداشه ...لولو پیش من میمونه شمام مشکل خودتونو خودتون حل می کنین.
نایل : خوب مشکل اینجاس که مشکل ما مشکل داداشیته !!!رایان اومد نزدیک تر : لولو به داداشی بوگو نمیتونو از هری دور بوشی ...بوگو !!
لیام : تو میشه خفه شی ؟؟
رایان : من فقط سعی دارم-تام : رایان اون موقع که زدم رو دهنت چیزیت نشد ؟؟
رایان : (((:
لیام : ....
لویی : ....
نایل : ....
زین : .....
- : .....یهو لبخند پت و پهن رایان محو شد و چهرش تو هم رفت : عاخ عاخ تام چرا یاداوری کردی هانی ؟؟ چرا هنوزم درد می کنه
همونجور که دست تامو میکشید سمت آشپزخونه لیامو مخاطب قرار داد : تو فریزر یخ دارین دیگه ؟؟ فک کنم تام باید رو لبام یخ بذاره که تا فردا صبح باد نکننلویی : ...... لیام ... لیام به من توجه کن ببین ... من نمیتونم از کسی که احضارم کرده دور بشم ..
لیام : اون ریشوئه رو از کجا پیدا کردین ناموسا ؟؟
زین : منم ریش دارما !!!
لیام شاکی گفت : خوب خودمم ریش دارم !!!زین : خوب پس چرا از کلمه ی قبیح ریشو استفاده می کنیییی ؟؟
لپ زینو کشیدم و زدم زیر خنده : اوخییی بهت برخورد ؟؟!!
لویی : لیلی گوش کردی چی گفتم ؟؟
لیام : هان ؟؟ جان ؟؟ نه نه ببخشید
نایل : لیلی صداش نکردی اخه گوشای پسرم فقط به لیلی حساسهلویی چشماشو تو حدقه چرخوند و بی توجه دوباره سمت لیام برگشت : ببین مخلص کلام .... من دوس دارم با تو باشم ولی مجبورم با هری ام باشم
-: ....... یکم بد بیان کردی ولی اوکی
لیام : اوکی .... اوکی باشه مشکلی نیس هری یا هر خر دیگه ای میتونه بیاد اینجا بمونه !!!- : جاااان ؟؟؟!!
زین : بله ؟؟
نایل : چی شده ؟؟ چی شد ؟؟ به منم بگینصدای رایان از یه فاصله ی دور از پشت کیسه ی یخ به گوشمون خورد : عاره ایده ی خوبیه هری منم .... من هری ام .
با دست اروم زد پشت کمر تام و ادامه داد : اینم هری کوچکه ما با هم اینجا میمونیم پیش قناری شما برین.
و بلافاصله بعد از تموم شدن حرفش دوباره توی اشپزخونه گم شدن
-:اره اره حالا که فکرشو میکنم میبینم اون هریه اون گوگولیه هم هریِ کوچکه خب ما دیگه رفع زحمت کنیم
نایل دستشو روی شونه لیام گذاشت و گفت:داداش فقط یادت باشه ملافه ی تخت اونارو بدون اینکه بهش نگاه کنی بنداز دور.... زیر بالشت هارو هم بگرد...اصن اگ من جات بودم کل تختو اتش میزدم.
لیام:واس چی؟
زین:هیچی هیچی. اونا اصلا قرار نیست کار بدی بکنن. و الانم که دونفری رفتن تو اشپز خونه هم قرار نیس یه بلوجاب معصومانه از هم بگیرن و شب هم قرار نیس تو خونه تو تولید مثل کنن...اونا خیلی مثبت و معصومن فقط ممکنه عمه من بیاد کامشو بریزه روی ملافه تخت اونا پس به خاطر همین بهتره فردا ملافه رو بندازی دور.
ESTÁS LEYENDO
12 (l.s)(z.m) -Complete-
Fanfic۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی...