●20

3.9K 764 865
                                    

به زور لویی که دست و پا میزد و سر و صدا میکرد رو بغل کرد و گف:میدونسم نمردی لولو میدونسم تو قوی تر از این حرفایی اونا بهم دروغ گفتن که تو مردی.

لویی:گاومیش لندهور بهت گفتم مث داداشم لولو صدام-
رایان:اون واقعا مرده

قیافه پسره پوکر شد و جوری بهمون نگاه کرد انگار چند تادیوونه جلوشن و گف:شوخی جالبی نبود.ممنون که لولو رو تا اینجا رسوندین دیگه میتونین رفع زحمت کنین.

زین:محض اطلاعت اون شوخی نکرد و اگ ما بخوایم بریم لویی رو هم میبریم الکی واسه احضارش ننشستم کل بقره رو حفظ کنم که تو به همین راحتی ببریش بچ.

اخماشو کرد توهم و با قیافه عصبی ترسناکی به ما نگاه کرد و از لای دندون غرید:هیچکس ...داداش منو... ازم دور نمیکنه ...دیگه نمیذارم....

پشمام فر خورده بود اونجوری که اون با عصبانیت نشون میداد به نظر میومد هر لحظه ممکنه با دیلدو خار دار سی سانتی به ۵۶ روش سامورایی به فاکمون بده پس گفتم: باشه اصن نخواستیم برای-

لویی:منظورت از داداش چیه؟
لویی درحالی که تقلا میکرد از بین بازوهای اون پسره بیاد بیرون ولی هربار اون محکم تر بغلش میکرد ادامه داد:این نمیتونه درست باشه...

و روی انگشتای پاش ایستاد و توی چشمای اون پسر گندهه زل زد و فضا جوری احساساتی شده بود که حس میکردم الان از در و دیوار رنگین کمون میپاچه بیرون .
که یه آن یه جسم قرمز سریع از کنار صورتم رد شد و مستقیم خورد پس کله اون پسر گندهه

نایل:یا امام زاده پیتزا

هممون برگشتیم عقب نگاه کردیم و پیرمردی که اون گوجه رو پرت کرده بود  گف:فگوتای کثیف میخواین واسه دوستاتون پورن زنده  اجرا کنین برین تو خونه. نه وسط خیابون

اون پسر گندهه یه چشم غره وحشتناک به پیرمرده رف که باعث شد پیرمرده مث اسبی که تیر خورده فرار کنه و رو به پسر توی بغلش که هنوزم هنگ و گیج بود گفت:بهشون اهمیت نده لولو بیا بریم داخل . این همه سال کجا بودی چرا زود تر به دیدنم نیومدی.

لویی دهنشو باز کرد اما قبل از اینکه چیزی بگه اون پسره کشوندش توی خونه و درو هل داد تا بسته شه اما لحظه آخر رایان پاشو گذاشت لای در و گفت:هوووووش مرتیکه کیرم دهنت نشنیدی اون خفاش*به زین اشاره کرد * گف اونی که داداش صداش میکنی مال ماس و ما خودمون احضارش کردیم؟؟ تاوقتی که واسه من یه حرمسرا نسازه نمیذارم برههههه

اون پسره بدون اینکه اهمیت بده انگشت وسطشو گرفت بالا و رفت تو خونه

-:خب قسمت نبود بیاین بیخیالش شیم. کی پایس بریم بار آبجو بزنیم؟

تام: اون آقاهه نگاهاش خیلی وحشتناک بود میترسم آقای لویی رو اذیت کنه...

رایان:بفرما حالا که تام میگه هممون باید بریم تو
و درو کامل باز کرد و خودشو تام و زین و نایل رفتن تو. منم دیدم تنها موندم با یه مشت غرغر نامفهوم رفتم تو.

12 (l.s)(z.m) -Complete-Where stories live. Discover now