لویی:(ببخشید که مزاحم گروپ سکستون میشم ولی اومدم بگم من روی پیشنهادتون فکر کردم... قبوله.)
نایل:(پشمااااااام.)
-:(یعنی چی قبوله؟اگه فکر کردی من میام بهت می تبافافا)به خاطر قرار گرفتن دست رایان روی دهنم اخر جملم نامفهوم شد.رایان-:(خب لویی پنتی چه رنگی دوس داری بدیم هری واست بپوشه؟)
زین:(حتی اگه بخوای میتونیم لباس پرستاری یا استریپری برش کنیم.)
تام:(یا لباس پرنسسی)هرچقد سعی میکردم مخالفت کنم به خاطر دست رایان روی دهنم صدام در نمیومد و اونا هم همینطور پیشنهادای بیشرمانه میدادن... حتی تصورشم باعث میشد داغ شم.
لویی:(اصلا کی گفته من هری رو میخوام؟)
رایان:(شت از اولش میدونسم تو باتمی... بیا خودم شوگر ددیت میشم.)
زین:(خفه شو رایان معلومه که اون از من خوشش اومده. اصن مگه میشه کسی قیافه جذاب و سکسیمو ببینه و بهم جذب نشه؟ مگه نه لوجووون)
لویی با قیافه پوکر تمام جواب داد:(نه●_●)
زین:(چییییییییی)
رایان:(اگه تو فکر تامی فکرشو نکن اون فقط مال منه.)نایل:(منکه میدونسم منو میخوای. قبوله فقط به شرطی که هر شب واسم پیتزا بخری.)
لویی:(چرا فکر کردین من شما هارو میخوام؟)
و قتی دید هممون در حالت منتظر بهش زل زدیم ادامه داد: (اینطور که به نظر میرسه انگار خیلی مشتاقین که بهم چیزیو که دوس دارم بدین منم فکرامو کردم ... *یه گاز به هویجی که از تو یخچال کش رفته میزنه * دیدم یه چیزی هس که دوس دارم )
* سکوت مطلق *
نایل : (نمی خوای بگی اون چیه ؟؟)
لویی : (منتظر بودین بگم ؟؟ * زمزمه * خوب نپرسیدین ...)
* یه گاز دیگه میزنه *( لیلی !!)هممون با حالت گیج و اسکلانه ای بهش زل زدیم
لویی :( لیلی تاملینسون !!)
به خاطر راحت شدن خیالم ازینکه تو فکر کردن من نیس دست رایانو کنار زدم یه نفس راحت کشیدمو گفتم:(اسکلا میخواسین منو به زور بدین به یه استریت.)
زین : (این لی لی تاملینسونی که گفتی خوانندس ؟؟)
رایان محکم زد پس کله زین و گفت : (بازیگره اسکل)تام که لباش از ناراحتی آویزون شده بود گفت: (خیلی خوبه که همه ی سلبریتیا رو میشناسین ... در حالی که اسم این خانومه برای من اصلا آشنا نیس)
لویی با عصبانیت ته هویجشو پرت کرد بین زین و رایان که داشتن سسشر می گفتن : (برادرمه بوزینه ها)
بعد یهو قیافش عوض شد سریع پاشد رفت سمت پشت مبل زینینا دنبال ته هویجش ... با یه صدای غمگین گفت :( عه حیف بود اون ... کجاس ؟؟)
YOU ARE READING
12 (l.s)(z.m) -Complete-
Fanfiction۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی...