●3

5.4K 1K 179
                                    

بعد از اینکه با کلی بستنی و شکلات و قول پیتزا از نایل معذرت خواهی کردم کف زمین نشستیم تا زین نقششه فوق هوشمندانشو بگه . تام:(زین؟نقشت واقعا جواب میده؟؟)
زین:(شک نکن!هممون کامل میشیم...میدونی چرا؟چون قراره جای نمره تورو یه هفته بدیم به جکسون چون با این کونی که تو دا---اوخ رایان دردت چیه؟)
و قسمت قرمز شده شکمش حاصل لگد رایانو مالید
رایان همینجور ک با غرور به تام ک با چشمای قلبی نگاش میکرد نگاه کرد و گفت:(دیگه جرعت نکن دوست پسرمو اذیت کنی کونی)
زین:(ب من گفتی کونی؟؟ حالا ک اینجور شد دیگه نقشمو نمیگم)
با صدایی ک از خشم بم شده بود جویده جویده گفتم:(زین-جواد-مالیک بهتر نیست کاری نکنی ک شلوارمو بکشم پایین و روی همین تخت خشک خشک به فاکت بدم؟)رایان:(منم باهاش موافقم)
زین:(باشه باشه میگم شما لطف کنین شلوارتونو محکم نگه دارین تا بگم)
کوله پشتیشو برداشت و از توی زیپش یه صفحه گردی که روش شکلای عجیب غریب کشیده بود رو در اورد و چهارتا تسبیح گذاشت روش و عین بز زل زد به ما
نایل:(زین قضیه اینا چیه؟نگو اومدی مارو ب اسلام دعوت کنی)
زین:(نه بابا میخوایم روح احضار کنیم) پوکر زل زدم بهشون ک رایان با مسخرگی گفت:(هارهارهار خندیدیم. کی میخوای این شوخیای مسخرتو تموم کنی؟)
-(راست میگه من دانشگاه رفتم فقط ب این نمره لعنتی بستگی داره )
زین:(اما من شوخی نکردم)
با حالت واتدفاک زل زدم توی چشماش که یکم خودشو جمع و حور کرد و ادامه داد(تو یه سایت خوندم اگه همه دستور عملشو کامل انجام بدیم جواب میده. همه کساییک کامنت گذاشته بودن جواب گرفتن.اگه بتونیم یه روح سفید رو احضار کنیم هر کاری بخوایم میکنه)
نایل:(روح سفید؟مگه روح صورتی هم داریم؟)
تام:(قبلا راجعش خوندم . روح ها رو توی چند دسته تقسیم میکنن روح های مهربون مثل روح های پدر روحانی سفید سفیدن و به بقیه کمک میکنن و خیلی مهربونن ولی هرچی روحه تیره تر باشه بدجنس تره مثل روحی ک وارد آنابل شده بود.باور کن من نمیخوام هیچ روحی ببینم حتی اگ اون سفید باشه . رایاااااا پاشو بریم خونه.)
زین:(نگو ک به انابل باور داری. اون فقط یه داستان مسخرس ک ادما از خودشون در اوردن)
نایل:(راستش منم باور دارم و به هیچ وجه نمیخوام با روح ها یه جا باشم)
هری:(جدا به روح و جن و این مزخرفات باور دارین؟نکنه شباهم با چراغ روشن میخوابین ک ی وقت هیولاهای توی کمد نیان بیرون؟!!!)
زین:(کاماااااان گایز.حق باهریه قرار نیس ک بخورتتون)
نایل:(ازکجا میدونی؟اگه بلایی سرم اومد تو اون هفتصد و ببست و چهار رستورانی ک نشون کردم برم میری؟)
به حرف نایل اهمیت ندادم و در جواب زین گفتم:(زین فکر کنم حرف اولمو متوجه نشدی پس بذار شمرده شمرده بگم من. به. روح. اعتقاد. ندارم. و. این. کار. وقت. تلف. کن . رو . انجام . ن.م.ی.د.م . مفهومه؟)
رایان:(راستش منم با زین موافقم . همیشه دوس داشتم خوابیدن با روحو تجربه کنم)
تام:(هان؟)
رایان:(منظورم اینکه جای بخاری ازش استفاده کنم بغلش کنم و بخوابم.)
تام:(در هرصورت نه من انجام میدم نه میذارم تو انجام بدی اخرین چیزی ک میخوام یه دوست پسر تسخیر شده توسط یه روح پلیده.)
زین:(تاممممی تو که دوس نداری هری اخراج بشه.داری) زین با قیافه خر شرک به تام زل زده بود. برای خر کردن تام لازم نیس خیلی خودتو اذیت کنی همین ک یه نگاه مظلوم بهش بندازی فوری قبول میکنه و همین اتفاق هم افتاد.اول یکم با لبای آویزون ب زین نگاه کرد بعد خطاب ب رایان گفت:(به شرطی که امشب وقت خواب بقلم کنی)رایانم ازخداخواسته با چشماییک نقشه شوم ازش میبارید گفت:(هرچی تو بخوای پرنسس)و با یه چشمک جملشو تموم کرد و با پوزخند به قرمز شدن تام زل زد . باورم نمیشه تام بعد از بیشتر از ده ماه قرار گذاشتن با رایان هنوز به خاطر لاس زدناش قرمز میشه .
نایل(اهم اهم ببخشید ک لحظات رومانتیکتونو بهم میزنم اما من هنوز سر حرفم هستم.اینکارتون خیلی ترسناکه و بیخوده) زین با نیشخند گوشه لبش گفت(حتی اگه یه پیتزا پپرونی با فیله گوساله مهمونت کنم؟)
نایل(یکم ترسناک و بیخوده...)
زین(سه تا پیتزا و یه سیب زمینی؟)
نایل (اصلا کی گفته ترسناکه.مرد باید شجاع باشه بزنه تو دل خطر . بیا داداشمونو احضار کن ببین چند مرده حلاجه ک من نفس کش میطلبم)
زین:(جونم روحیه. خب، هری؟؟)

12 (l.s)(z.m) -Complete-Where stories live. Discover now