●36

3.9K 779 1.7K
                                    

Harry pov:

-:زین؟چیشد؟

زین:هیچی.هیچی نمیتونم پیدا کنم که بگه روحا در چه صورت میتونن یکیو تسخیر کنن. توی اینترنت فقط چرت و پرت نوشته. اه چرا همون موقع ک تسخیر شده بود به من نگفتین؟؟؟

رایان:الان نگران اینی که چرا بهت نگفتنننن؟؟؟زندگی من نابود شدهههه.از بین این همه ادم چرا منو تسخیر کرددد؟؟
نمیتونست نایلو تسخیر کنه زندگی اونو بفاک بده؟

لویی:اه بسه دیگه مغزم درد گرفت.و حدس بزنین چی من اصلا مغز ندارم هاهاهاها جوک روحیییی

نایل:جرررررررررر

پوکر نگاشون کردم لویی وارونه روی مبل افتاده بود و پاهاشو از پشتی مبل اویزون کرده بود و نایلم پایین مبل نشسته بود و هنوزم به خاطر تعریفای لویی از اتفاقات دانشگاه میخندید 

رایان:دوس پسر من معلوم نیس توی چه وضعیتیه اونوقت شما الان دارین میخندینننن؟؟؟

لیام:خفه بمیر چشم نداری خنده های قشنگ داداشمو ببینی؟

زین لپتاپو گذاشت روی مبل و گفت:اه اعصابم خورد شد. من میرم....میرم بار چند تا دختر ببینم اروم شم .
و قبل از اینکه کسی چیزی بگه کتشو از روی مبل برداشت و رفت

لیام:اه اینم که معلوم نیس از ظهر تاحالا چشه عجیب غریب شده. ولش کنین .داداش... لولو؟؟؟ داداشم کووو؟؟؟

Zayn pov:

از مغازه لباس مردونه اومدم بیرون و سمت در پاساژ رفتم. اه چرا هیچ کدومشون هیچ چیز بدرد بخوری ندارن من براش بخرممم؟؟؟حالا خوبه اونا یه مشغله فکری دارن و دنبال من نمیان اگه میفهمیدن تا یه ماه میخواسن سر به سرم بذارن.

لویی:دنبال چی میگردی؟؟

-:یااااا پیغمبررررررررررررررر

با داد بلندی که زدم همه مردم سمتم برگشتن و با شک نگام کردن که یه نفر بلند جیغ زد :داعششششششششششش  حمله کردنننننننن

همه مردم با جیغ و داد فراد کردن و قاطی پاطی شدن و آژیرای پاساژ فعال شد

وات؟ یه نگاه به دور و ورم کردم که همه مردم در حال جیغ زدن فرار کردن بودن به جز یه یارو عرب ریشو که پشت سرم خشک شده بود

-:هی یارو تقصیر توعه فکر کردن من داعشممم

یارو:چییی؟تو یهو داد زدی تقصیر من چیه؟؟

بین صداهای جیغ به سختی صداشو میشنیدم و خواستم بپرم رو سرش کتکش بزنم که یکی از پشت دستمو بین جمعیت کشید

-:لویییی همش تقصیر توعهههه

برگشت و بهم یه چشمک زد: نمیتونی بگی توهم هیجان نداری و آدرلانینت زیاد نشده چون حسش میکنم .

12 (l.s)(z.m) -Complete-Where stories live. Discover now