-: بله تام؟

تام رو به لیام برگشت : ببخشید آقای داداش آقای لویی میشه من یه ذره زین رو ببرم

و صداشو پایین تر اورد جوری که انگار کسی میخواست بشنوه و دستشو کنار دهنش گذاشت و گفت:اخه میخوام یه رازی رو بهش بگم

لیام : خوب همینجا بگو غریبه نیس که

ریز خندیدم و با آرنج زدم به پهلوش : اذیتش نکن دیگه برو منم میام

لبام شونه هاشو بالا انداخت و پشتشو بهمون کرد : جدی گفتم به هر حال ولی باشه هروقت کارت تموم شد بیا بار من اونجا منتظرت میمونم .

- : بار ؟؟؟

لیام : آره دیگه همون اتاقکی که اونجاس همه چپیدن توش دارن تا خرخره میخورن ... حس بازی پرید اصنشم

اه .... گنده ی یبس

تام دستمو کشید و از دانشجو هایی که همون دور و بر بودن دور تر شدیم و پشت یکی از درختا توی اخرین نقطه باغ وایسادیم

تام : زینی حس میکنم رایایی دیگه دوسم نداره

بله ؟؟؟ راز مهمش این بود؟؟؟

- : جانم ؟؟ چی شده الان ؟؟

تام بعد از یه نفس گرفتن ادامه داد : الان موقع رقصیدن بهم گفت هروقت بتونیم بریم خونه خودمون برام هر روز غذایی که میخوامو میپزه . ن-نه اینکه ناراحت باشما ... نه ... فقط .... رایایی دفعه قبل که غذا درست کرده بود .... بعدش بدون اَبرو خیلی ترسناک شده بود

-: فاک شوخی می کنی ؟؟؟

پس به خاطر این بود ؟؟؟ مرتیکه جلب به ما گفت در حمایت از کودکان قحطی زده افریقا ابروهاشو زده ...

- : خب الان چی شده ... چرا حالا فکر میکنی دوست نداره؟ توی دنیای رایان که همه قد یه دستمال توالت هم براش ارزش ندارن تو براش مثل دستمال نانو با جذب بالایی اونم نه معمولیش ازون گروناش

تام: چی ؟؟

-: هیچی میخواستم بگم دوست داره ... یکم فن بیانم خرابه

تام: واقعا دوسم داره؟؟؟!!

- : شک نکن .... تازه همین امروز ظهرم بود که داشت ذوق عطر و بوت رو میکرد میدونی از اونجایی که زیاد ذوق زده هم نمیشه ....از اون لحاظ

تام با ذوق دستاشو زد بهم و گفت: همش به خاطر اون شامپو جدیده با طعم توت فرنگیه!!خیلی دوسش دارم

- : طمع؟؟

تام:عامممم .... ب-بو ...منظورم بو بود

-:.....

تام : خ-خب اره یه ذره هم مزه توت فرنگی میداد... خب حالا اونو ولش کن

با انگشتش اشاره کرد برم جلو‌. گوشمو جلو بردم که با صدای خیلی ارومی گفت: زینی تو چکار کردی که آقای داداش آقای لویی-

12 (l.s)(z.m) -Complete-Donde viven las historias. Descúbrelo ahora