لبخندش عمیق تر شد و برگه ها رو از دستم گرفت : آروم تر بچه جون .... ریلکس !!!

صندلیشو بهم نزدیک تر کرد و ادامه داد : تو یه راه حل جدید واسه این سوال رفتی ، راه حلی که خودمم حتی به ذهنم نرسیده بود !!! میدونی ینی چی ؟؟

-: ی-ینی چی ؟؟
ینی تو هم باهوشی ، هم خلاق !!

از روی میز یه ظرف برداشت و گرفت جلوم : دونات ؟؟
حالا که از استرسم کم شده بود لبخندی زدم و دستمو تو هوا تکون دادم : نه ممنون

تونی : میخوام چن تا برگه ی سوال بهت بدم ... و تو سعی کنی که هر کدومو با دو تا راه حل جدا حل کنی ، این کارو برام می کنی ؟؟!!

واو خدای من ، خدای من خدای من اون بهم باور داره ، برای اون با بقیه فرق دارم چون داره این سوالا رو میده به من ، فقط من !!!

- : بله بله آقای استارک مطمئن باشین نا امیدتون نمی کنم !!

بلند خندید : مگه ماموریت جاسوسی سفارتخونه ی آلمانو بهت دادم که انقدر هیجان زده ای ؟؟!!

و تو یه لحظه وقتی به خودم اومدم روم خم شده بود . اگه تو یه دنیای کارتونی بودیم اون لحظه از همه جام رنگین کمون میزد بیرون ... یه لحظه هم معطل نکردم بی احترامی میشد اگه متقابلا بغلش نمی کردم پس دستامو دور کمرش حلقه کردمو سرمو رو شونه اش گذاشتم .

تونی : تام !!! من که بغلت نکردم دارم برگه های سوالو از پشت سرت برمیدارم ....

-: اوه ... اوه معذرت میخوام منظوری نداشتم ، متاسفم
ازش فاصله گرفتم و سعی کردم تو چشاش نگاه نکنم ولی از گوشه ی چشم میدیدم که هنوز یه لبخند پت و پهن رو صورتشه . برگه ها رو تو یه دستم گذاشت و یه دوناتم تو اون یکی دستم چپوند و بهم چشمک زد : میبینمت بچه جون ، برو یکم تو حیاط که وقت استراحتتو ازت نگیرم .

-: ممنونم آقای استارک . شما- شما خیلی آقای خوبی هستین !!!
عینکشو رو صورتش جا به جا کرد و دستاشو به طرفین باز کرد : من تونی استارکم . توقع دیگه ای که نداشتی ؟؟

لبخندی زدم و از دفتر زدم بیرون : رایان ؟؟!!

رایان : عه ، چی شد ؟؟ خوب پیش رفت ؟؟
با ذوق خندیدم و خودمو تو بغل رایان پرت کردم : خییییییلییییی رایایی آقای استارک گفت که من خلاق و باهوشمممم

رایان سعی کرد اروم از خودش جدام کنه و با زمزمه اسممو تکرار می کرد : تام تام ... تام الان تو دانشگاهیم خواهش می کنم یادت که نرفته ؟؟ مدیر نباید مارو تو یه همچین حالتی ببینه !!

-: اوه خدای من حق با توئه ، معذرت می خوام ببخشید . همینطور به خاطر کتت ............که دوناتی شده

رایان : فدای سرت دوناتتو بخور تا بیشتر از این نصیب لباس بقیه نشده ، بعدشم برو سر کلاست الان شروع میشه

12 (l.s)(z.m) -Complete-Where stories live. Discover now