PART 43

368 98 72
                                    


يونگي دست به سينه نشست و با لحن محكمي گفت:

-نظرم عوض نميشه.

مرد نفس عميقي كشيد و با صداي ملايمي گفت:

~ولي اينجور براي هممون بهتره!

-تا زماني كه موضوع راجب خودم بود برام مهم نبود، ولي اين بار...

مردي سري به نشونه ي تاسف تكون داد و گفت:
~متوجه منظورتون ميشم ولي بهتون قول ميدم كه ديگه بهتون نزديك نميشه.

يونگي سرشو به نشونه ي مخالفت تكون داد و پوزخند زد:
-همون كه گفتم! نظرم عوض نميشه.

قبل از اينكه مرد فرصت حرف زدن پيدا كنه جيمين گفت:

+راجبش فكر ميكنيم و بهتون اطلاع ميديم.

يونگي با اخم به طرف جيمين برگشت و گفت:
-من فكرامو كردم و قرار نيست نظرم عوض بشه!

جيمين چشم غره اي به يونگي رفت و به مرد نگاه كرد. مرد از جاش بلند شد و درحالي كه دكمه ي كتش رو ميبست گفت:
~منتظر خبرتون هستم.

كارتش رو روي ميز گذاشت و به طرف در رفت. به محض خروج مرد، يونگي با عصبانيت از جاش بلند شد و گفت:
-براي چي بهش گفتي فكر ميكنيم؟؟ من گفتم كه نظرم عوض نميشه.

جيمين نفس عميقي كشيد و با صداي ارومي گفت:
+اگر باهاشون راه نياي ميتونن ازت شكايت كنن يونگي!
با اون بلايي كه سرش اوردي حداقل يك ماه بايد تو بيمارستان بمونه.

يونگي درحالي كه پوست لبش رو ميكند گفت:
-تو چي؟؟؟ اينكه داشت به تو اسيب ميزد مهم نيست؟؟؟

جيمين لبخند مليحي زد و از جاش بلند شد و كنار يونگي ايستاد، دستش رو روي بازوي يونگي گذاشت و با لحن ملايمي گفت:
+ميبيني كه من حالم خوبه و اتفاقي برام نيفتاده.

جيمين مكثي كرد و با دودلي ادامه داد:

+با اون پول ميتوني تمام بدهكاريات رو بدي، از شر جه يونگ هم راحت ميشي.

يونگي با چشماي قرمز به جيمين خيره شد و با صداي خشداري گفت:
-پول رو بگيرم و از اسيبي كه بهت زد چشم پوشي كنم؟
ميدوني اگر ديرتر ميرسيدم چه بلايي سرت ميورد؟؟ هووم؟
ميدوني؟؟
ميخواست بهت تجاوز كنه!

جيمين اخمي كرد و گفت:
+اولا كه عرضه ي اين كار رو نداشت و دوما كه زود رسيدي و اون اتفاق نيفتاد.

جيمين با كلافگي دستي به موهاش كشيد و ادامه داد:
+بيا منطقي فكر كنيم
با اون پول ميتوني كل بدهي خانوادت رو بدي،
از شر اين شغل و آدماي مزخرفش راحت بشي،
جه يونگ هم ديگه مزاحمت نميشه.
بخاطر بلايي هم كه سرش اوردي قرار نيست ازت شكايت كنن و بيخيال قضيه ميشن! ديگه چي ميخواي؟

Unexpected Love |Yoonmin|Where stories live. Discover now