PART 7

623 120 33
                                    




طبق معمول میخواست حرص و خشمش رو با سکس خالی کنه.

دختر مو بلوند روبه روش رو به قفسه‌ی پشتش هول داد و به سمت لباش حمله کرد...

همینطور که دستش رو روی باسن دختر حرکت میداد، پایین تنش رو به پایین تنه‌ی دختر فشار داد و گازی از لبش گرفت. با شنیدن صدای ناله‌ی دختر پوزخندی از روی رضایت زد ، با شنیدن صدای قدمای کسی دختره سریع فرار کرد و جیمین سرش رو با حرص به طرف صدا برگردوند و با دیدن چندتا از بچه ها فحشی زیر لب داد و چشم غره‌ای بهشون رفت.

نفسش رو با حرص بیرون داد و به طرف در خروجی حرکت کرد که با دیدن یونگی پشت یکی از میزها خشکش زد و آب دهنش رو به سختی قورت داد.

تمام صحنه های خوابش جلوی چشماش زنده شده بودن و باعث قرمز شدن گونه و گوش‌هاش شده بودن.

با قدمای بلند به طرف یونگی رفت و روی صندلی رو به روش نشست. نمیتونست تو چشمای یونگی نگاه کنه و این موضوع داشت باعث عصبانیتش میشد.

اخمی کرد و به یونگی خیره شد. یونگی غرق دنیای خودش بود و کله‌اش تو لپ‌تاپش بود.

جیمین هیچ ایده‌ای نداشت که چرا اومده نشسته کنار یونگی ولی پاهاش به این سمت اوردنش، این بی توجهی یونگی باعث عصبی تر شدنش شد و محکم پاش رو به ساق پای یونگی زد که باعث جمع شدن قیافه‌ی یونگی از درد شد و اون موقع بود که بالاخره توجه یونگی بهش جلب شد.

یونگی با گوشای قرمز به طرف مقابلش نگاه کرد و با دیدن جیمین چشماش گرد شد.

بعد از مکث چند دقیقه‌ای گفت:

-تو اینجا چیکار میکنی؟

جیمین نمیدونست باید جواب این سوال رو چی بده و هول کرده بود. سعی کرد حفظ ظاهر کنه و یهو از دهنش در رفت و گفت:

+گشنمه!

یونگی با تعجب به جیمین خیره شد. نمیدونست باید چیکار کنه و چه واکنشی نشون بده، برای همین با شک گفت:

-خب برو سلف و یه چیزی بخور...

جیمین دندوناش رو روی هم فشار داد و با حرص ضربه‌ای دیگه به پای یونگی زد. یونگی لبش رو محکم گاز گرفت تا صداش در نیاد و با حرص گفت:

-چتهه؟ چرا هی میزنی؟

جیمین بازم نمیدونست چه جوابی باید بده چون این کارش صرفا جهت خالی کردن حرصش به خاطر خواب دیشبش بود.

برای همین با حرص از جاش بلند شد و به طرف در خروجی رفت و یونگی با تعجب رفتنش رو دنبال کرد.

Unexpected Love |Yoonmin|Where stories live. Discover now