PART 37

297 76 39
                                    


يونگي به محض شنيدن صداي زنگ از حموم بيرون پريد و به طرف در رفت. غذارو تحويل گرفت و روي ميز وسط هال گذاشت و درحالي كه موهاي بلند و خيسش رو از جلوي چشمش كنار ميزد جيمين رو صدا زد.

جيمين به ارومي از جاش بلند شد و به طرف هال رفت. حال جسميش به لطف يونگي بهتر شده بود و امشب به پيشنهاد يونگي از رستوران مورد علاقشون غذا سفارش داده بودن تا بهبودي جيمين رو جشن بگيرن. هرچند بطور مستقيم هيچ حرفي راجب جشن نزده بودند ولي مشخص بود كه يونگي سعي در عوض كردن روحيه ي جيمين داره.
جيمين وارد هال شد و كنار يونگي ايستاد و ظرف هاي غذارو يكي يكي باز كرد و روي ميز چيد. به سختي تمركزش رو روي چيدن ميز جمع كرده بود و تلاش ميكرد نگاهش به بدن برهنه ي يونگي نخوره. يونگي نسبت به قبل عضله اي تر شده بود، پوست سفيدش با تتوهاي روي دستش تضاد زيبايي داشت و جذابيتش با موهاي بلند مشكيش چند برابر شده بود.
جيمين نفس عميقي كشيد و سعي كرد چهره ي بي تفاوتي به خودش بگيره و رو به يونگي گفت:
+تا تو لباسات رو بپوشي من ميز رو ميچينم.

يونگي سري به نشونه ي تاييد تكون داد و درحالي كه پشتش رو به جيمين ميكرد گفت:
-پس زحمتش با تو. چند دقيقه ديگه ميام.

جيمين با نگاهش يونگي رو تا دم اتاقش بدرقه كرد. و وقتي از رفتن يونگي مطمئن شد، بغض به گلوش چنگ زد. ديدن زخماي كمر يونگي، مثل تيغ قلب جيمين رو بريد. دلش ميخواست دست تك تك افرادي كه به خودشون اجازه دادن يونگي رو لمس كنن قطع كنه. يونگي فقط مال خودش بود، هيچكس حق لمس كردن و اسيب رسوندن به چيزي كه مال جيمين بود رو نداشت. دستي به صورتش كشيد و با حرص اخرين ظرف رو روي ميز گذاشت و به طرف اشپزخونه رفت تا بطري هاي ابجو رو از تو يخچال برداره. بايد يه غلطي ميكرد ولي نميدونست چي! حتي نميدونست از كجا بايد شروع كنه.
مراقبت هاي اين چند روز يونگي قلب لعنتيش رو بي قرارتر از هميشه كرده بود. دلش براي تك تك لحظه هاي با يونگي بودن پر ميكشيد. بايد هرجوري كه شده بود اوضاع رو عوض ميكرد وگرنه ديگه نميتونست دووم بياره.
با شنيدن صداي يونگي از افكارش خارج شد و لبخندي زد و كنار يونگي روي كاناپه نشست. در حالي كه در بطري هاي ابجو رو باز ميكرد گفت:

+ سريال جديده رو ببينيم؟ امروز قسمت اخرش هم اومد. فردا تعطيله ميتونيم تا صبح تمومش كنيم.

يونگي ناخنكي به غذا زد و سري به نشونه ي تاييد تكون داد.
-هووم بذارش. تا وقتي كه ابجومون تموم نشه من بيدارم.

و خنده ي ارومي كرد و كمي از ابجوش رو نوشيد. جيمين بدون حرف اضافه اي سريال رو پلي كرد و هردو در حالي كه غذا ميخوردن، غرق تلويزيون شدن.


جيمين با حرص فحشي زير لب داد و نگاهي به يونگي كرد.
+واقعا چطور ميتوني اينقدر اروم باشي؟ تو دلت نميخواد خفش كني؟

Unexpected Love |Yoonmin|Where stories live. Discover now