💓55. اعتماد💭

1K 117 26
                                    

Jin pov:

قبل از رفتن مادر جونگکوک، بهش توضیح دادم که خطر رفع شده، اما با یه سری مراقبت و مصرف دارو، وضعش بهتر میشه. مادر خوش برخورد و مهربونی داشت، برخلاف ننه‌ی فولاد زره‌ی خودم که اگه خبر مرگم هم بهش میرسید، بازم واکنشی نشون نمیداد.

*****

_به چی فکر میکنی عزیزم؟

نگاهمو سمت نامجون انداختم که با دوتا ماگ توی دستش، رو به روم ایستاده بود. صندلی مقابلمو بیرون کشید و گفت: ذهنت خیلی درگیره نه؟!
_مثل ذهن خودت!

با لبخند مهربونی پرسید: چی اذیتت میکنه؟!
_اینکه مامانم اگه بمیرم هم براش مهم نیست، تو چی اذیتت میکنه؟
_اینکه هرچی بیشتر جلو میرم، بیشتر میفهمم که قراره نرسم.

جواب دادم: خب... همه رفتنا به رسیدن ختم نمیشن...ولی اگه نری هم به جایی نمیرسی!
ماگی که سمتم گرفته بود رو برداشتم و به خودم نزدیک‌تر کردم؛ بوی خوب چای لیمویی، توی بینیم پیچید.
پرسیدم: وزیر زشتتون جاسوسه؟!

_بدتر از اون... همه جاسوسن! اما یه سری افسر رده بالاتر قدیمی هستن که بهشون اعتماد دارم، بازنشسته‌های ارتشن و هنوز بین مافوق‌هامون قدرت دارن، با یه سری کد مخفی بهشون علامت دادم که از شرایط مطلع بشن...

_پس دیگه هیچکس قابل اعتماد نیست!
_از اول هم نبودند!

****

Chan pov:

درحالیکه بلیط‌های سینما رو چک میکردم، با لبخند فیلم مورد نظرمو انتخاب کردم.
_هوسوکا... دوست داری امشب بریم سینما؟

درحالیکه کمرشو نرمش میداد و پرسید: چی؟! بلیط گرفتی؟

_اوهوم...
روپوششو از تنش بیرون آورد و خودشو پرت کرد روی تخت.
_چان! هنوز هیچی نشده، من نیاز دارم که باز بریم مرخصی!!!

خنده‌ای کردم و گفتم: فیلمش عاشقانه‌اس! نمیدونم دوست داری یا نه؟ شاید خستگیت کم شد.
یهو گفت: جدی؟! ایول! باشه بریم! میترسم اینجا بمونم باز جین هیونگ حمّالی بریزه رو سرم!!!

****

Taehyung pov:

من کمی برای جونگکوک سوپ پخته بودم؛ با توجه به داروهایی که مصرف می‌کرد و شرایط جسمیش، باید حتما تقویت می‌شد.
قرار شد من بیشتر به جونگکوک برسم و تا چند روز به جز مواقع ضروری توی بیمارستان شیفت نداشته باشم.

_تهیونگا؟ برام آب میاری عزیزم؟
و با شنیدن صداش، فورا با یه لیوان آب به سمتش رفتم.
_کوک... زخمت درد نمیکنه؟ راحتی؟

_ته...میدونی از صبح چندبار اینارو پرسیدی؟! من خوبم عشقم... اولین بار نیست که زخمی میشم!
کنارش که نشستم، منو به پهلوی سالمش تکیه داد.

🫂Encounter✨️KookVTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang