💋4. بوسه نیمه تمام💋

3.2K 267 56
                                    

Taehyung pov:

از خستگی بدنمو حس نمیکردم.
زیر دوش آب گرم سعی کردم به هیچی فکر نکنم... اما سرم روی گردنم سنگینی میکرد. بعد از حموم فقط خودمو روی تخت پرت کردم؛ چشمام به طور خودکار بسته شد.
هرچند ذهنم تصمیم گرفت چند دقیقه بعد دروازه‌های خواب رو باز کنه؛ رویای عجیبی منو در برگرفت؛ من توی آغوش گرمی جمع شده بودم، ولی وقتی کم کم عقب رفتم، چهره جئون جونگکوک رو دیدم... موهای مشکیش که بالا زده بود و نگاهی که روی من ثابت مونده بود بود... نمیتونستم توی خواب زمان رو احساس کنم، همه چیز انگار متوقف شده بود؛ و اون خم شد تا منو ببوسه اما یهو از خواب پریدم.
نفس نفس میزدم و چشمامو دور و برم چرخوندم.
_این چی بود دیگه؟!
حس کردم یکم سرم درده،... نفس عمیقی کشیدم و به ساعت نگاه کردم. چند ساعتی از ظهر گذشته بود.
اتاقمو مرتب کردم و به طرف بیمارستان راه افتادم.
خبری از هوپ نبود پس حدس زدم هنوز خواب باشه، ولی خبری از جین هیونگ هم نبود!!

توی اتاق جیمین سرک کشیدم.
_اوه... اومدین؟ از بس خوابیدم خسته شدم‌!
_حالا حالاها باید به شرایطت عادت کنی، سه روز دیگه مرخص میشی، خوشبختانه زخمت عفونتی نداشته و داری خوب میشی.
_اوهوم... درد زیادی هم ندارم.
_اما جیمینا میشه بپرسم چه اتفاقی افتاد؟ من مطمئنم اونا کسی که تازه دوماهه منتقل شده رو جای خطرناکی نمی‌برن!

_راستش حق باتوئه هیونگ‌... ولی من واقعا از اینکه همه اش کارای کوچیک بهم میدادن خسته شده بودم... من میخواستم خلافکارا رو گیر بندازم، واسه همینم پلیس شدم‌، اما از وقتی اومدم اینجا و بخشی از نظامیا شدم، چون ضعیفم همه اش منو از عملیات‌ها کنار میزنن!

_اما خودتم می‌دونی که حق با اونا بوده!
_آره...کاش نمی‌رفتم...دردسر بقیه رو هم بیشتر کردم! جین هیونگ گفت که رییسم وضعش بهتره و اگه مشکلی نباشه اونم خوب میشه... ولی میدونم وقتی برگرده حسابی دعوام میکنه.

_حقته!
جین هیونگ حین خمیازه کشیدن ادامه داد: بچه تو نباید دزدکی میرفتی باهاشون! کاپیتانت گفت که بی اجازه توی صندوق عقب ماشین قایم شده بودی!

متعجب گفتم: چی؟! اگه خفه میشدی چی؟!!!
جیمین با چهره‌ای متاسف و خجالت زده گفت: خب... منم میخواستم باهاشون برم...

_از دست این بچه!
کیم نامجون رو به روی ما ایستاده بود و درحالیکه دکمه‌های پیرهنشو میبست گفت.

_هیونگ من بچه نیستم!
_اگه نبودی الان روی اون تخت هم نبودی!
و رو به جین هیونگ ادامه داد: لطفا مراقبش باشید... من باید به یه سری کارا برسم‌...

جین هیونگ چشماشو چرخوند و گفت: حالا انگار چه کاری ام داره! آپولو هوا میکنین؟ اگه زخمت عفونت کرد یا هرچی گردن خودته ها! نری پیش اون چاقالوهای اخموی مافوقت، چغلیمو کنی و وسط بیابون دادگاه صحرایی تشکیل بدین برام! من حوصله ندارم! هرچی سرت اومد حقته!
و مشغول عوض کردن پانسمان جیمین شد.
کیم نامجون لبخندی زد و گفت: ممنون از نگرانیت دکتر‌...
و با ما خداحافظی کرد و رفت.

🫂Encounter✨️KookVWhere stories live. Discover now