🛁41. شکستن قوانین⛓️

1.6K 116 54
                                    

Taehyung pov:

سرشو توی گردنم فرو کرد و گفت: بوی افترشیو منو میدی!
_اوه...چون اون دفعه اجازه دادی یکم ازش استفاده کردم‌، مال خودم تموم شده هنوز نخریدم.
درحالیکه لب‌هاش روی پوست گردنم حرکت میکرد، جواب داد: همیشه از مال من استفاده کن.
متعجب پرسیدم: چرا؟
_چون اینطوری بوی منو میدی...خوشم میاد ازش...از تو.
و انگشتشو روی گونه‌ام کشید و چونه‌امو بین انگشتاش گیر انداخت و بوسه ی آرومی روی لبم گذاشت.
_پایگاه مانور داریم...بیشتر از این بچسبم بهت، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم.
و یه بوسه دیگه روی لبم گذاشت.
_جونگکوکا... امروز زخمی آوردن بخاطر اون مانور‌، مگه نباید فقط تمرین باشه؟! من نگرانت میشم...
و نگاهمو از چشم‌های سیاهش گرفتم و به پایین زل زدم.
سرشو خم کرد و بوسه بعدیشو گوشه لبم گذاشت.
روی لبم زمزمه کرد: اتفاقی نمیوفته عزیز دلم... تا تو به کارات توی بیمارستان برسی، منم برمیگردم تا باهم فیلم ببینیم. خب؟ برات شام میپزم.
و این بار من لب‌هامو به لب کوچیکش متصل کردم و محکم بوسیدمش. زبونش دور زبونم کشید و دستشو آروم روی شلوارم گذاشت.
_تهیونگا...سختش نکن...
باسنمو کمی فشار داد و از هم فاصله داد.
_آه...جونگکو...
_تهیونگا....اذیت نکن!
_من یا تو؟
کمرمو نوازش کرد و پیشونیمو بوسید.
_وقتی برگردم حالیت میکنم دکتر کیم.
و انگشتشو از قصد وسط شلوارم گذاشت و سوراخمو فشار داد.
_آخخ...نکن! بدجنس!
و نیشخندی زد و لبمو گاز گرفت.

*****

بعد از اینکه از حموم بیرون اومد و موهاشو خشک کرد، به طرفم اومد و پرسید: داری چی میخونی؟
_یه داستان درباره یه پسر بدشانس...

با حوله دور کمرش، روی تخت خودشو انداخت و سرشو روی پاهام گذاشت؛ درحالیکه انگشتاشو بین انگشتام گره میزد، گفت: برام تعریف کن.
و با چشم‌های مشکیِ مست‌کننده‌اش بهم خیره موند.

گفتم: یه پسرِ برده زیبا به اسم اسپروس، که به زور با شاه روم، نِرو ازدواج میکنه، شاه قبلا زن باردار خودشو کتک زده بوده که باعث شد بمیره، اما چون اسپروس خیلی شبیه زنش بوده، پس زوری باهاش ازدواج میکنه و اونو اخته میکنه...

_چه بی‌رحم.
سری تکون دادم و گفتم: و بعد طی جنگ‌ها شاه سقوط میکنه و رقیب‌هاش میخوان که اسپروس رو به چنگ بیارن، یکیشون اسپروس رو باخودش میبره، ولی سه ماه بعد، اون هم توسط دشمن‌های دیگه نابود میشه، در نهایت اون دشمنی که قدرت رو به دست میاره و از گذشته نسبت به شاه نِرو کینه داشته، تصمیم میگیره اسپروس رو به چنگ بیاره!

درحالیکه دست دیگه‌اشو روی گونه‌ام می‌کشید، پرسید: چرا کینه داشته؟
_چون شاه نِرو، زورکی زنشو ازش گرفته بود، طلاقش داده بود و بعد هم که باهاش اجباری ازدواج کرد و ازش حامله بود، بهش لگد زد و باعث مرگ اون و بچه‌اش شد.

🫂Encounter✨️KookVUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum