《پارت یازدهم》

165 34 29
                                    

- با ابرو اشاره می کنه امضا کنم.

یه نگاه عصبی بهش می اندازم و قرار داد رو برمی دارم و برگه ی موردنظر رو پیدا می کنم و اون جاهایی که احتیاج به امضا داره رو امضا می کنم.
تهیونگ هم خوشحال از پیروزی خودش، بالاخره گوشی رو قطع می کنه و با نیشخند نگام می کنه!
با عصبانیت بهش زل می زنم که بی تفاوت به نگاه عصبی من از جاش بلند می شه و به طرف من میاد. قرارداد رو از من می گیره و نگاهی بهش می اندازه.

زمزمه وار می گه:
- خوبه!
می خوام چیزی بگم که با کلافگی می گه:
- کمتر چرندیات تحویل من بده! به جای این که بهم بگی نامردی و پستی و از این حرفا؛ درست و حسابی کار کن تا آخر ماه پولت رو بگیری!
با حرص از جام بلند می شم و می گم:
- الان باید چی کار کنم؟
تهیونگ:
- از اون جایی که این شرکت تازه تاسیسه و هنوز به همه ی کاراش سر و سامون ندادم، یه هفته ی اول رو تو اتاق خودم بمون تا اتاقت آماده بشه!

با تعجب نگاش می کنم که می گه:
- چیه؟!
برای دو سه روز، یکی از دوستام رو آورده بودم که اون هم همین جا می موند. فعلا جای خالی ندارم. اتاقت هم هنوز آماده نیست!

به جز حرص خوردن کاری از دستم برنمیاد.
به میزی که گوشه ی اتاقشه اشاره می کنه و می گه:
- فعلا اون جا به کارات سر و سامون بده تا ببینم چی می شه!
با حرص به سمت همون میز حرکت می کنم و به آرومی کیفمو گوشه ی میز می ذارم.
کامپیوتر رو روشن می کنم و چند تا متنی که احتیاج به ترجمه داره و از قبل روی میز گذاشته شده رو
برمی دارم.
تعدادشون خیلی زیاده! به آرومی می پرسم:
- کی باید تحویلشون بدم؟
همون جور که داره پشت میزش می شینه می گه:
- امروز عصر!
با دهن باز بهش خیره می شم که با پوزخند می گه:
- وقتی بی دلیل نمیای یا با بهونه های الکی دیر سر کار حاضر می شی آخر و عاقبتت همین می شه!

با ناراحتی نگامو ازش می گیرم و بدون این که جوابشو بدم مشغول کارم می شم. نمی دونم چقدر گذشته، فقط می دونم بدجور احساس گرسنگی می کنم!
کارم هم هنوز تموم نشده. سرمو بالا میارم و نگاهی به اطراف می اندازم.
تهیونگ روی مبل دو نفره لم داده و به سقف زل زده! دهنم از تعجب باز مونده!
انگار سنگینی نگاه منو روی خودش احساس می کنه چون نگاشو از سقف می گیره و به من نگاه می کنه.
با جدیت می گه:
- چیه؟
زیرلب می گم:
- هیچی!

دوباره مشغول کارم می شم. این جا به همه چیز شباهت داره به جز شرکت!
مترجم توی اتاق رئیس شرکت کار می کنه!
رئیس شرکت به جای کار کردن رو مبل لم داده!
محیط کار رو با خونه اشتباه گرفته!
سرمو تکون می دم و سعی می کنم از فکر تهیونگ و رفتارای عجیب و غریبش بیرون بیام.

Don't Leave Me[ترکم نکن]Where stories live. Discover now