[ ریدرای جدید به فیک اضافه شدن...
خیلی خیلی خیلیییی خوش امد میگم و خوشحالم که به جمعِ ما اضافه شدن...♡
و اینکه از حمایت هاتون به شدت انرژی میگیرم...
این چیزی نیست که الکی بیام و بگم...دارم جدی میگم...کامنت هاتون و ووت هایی که به پارت ها میدین...به قدری روی روحیه ی من اثر میزاره که هیجان زده میشم تا پارت بعد و اوکی کنم...
مرسی از حمایت های قشنگتون...و اخر پارت باز باهاتون حرف دارم حتما بخونین.
دیدن کاور یادتون نره...
بوس بوس *_*]...
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
...
لگدی نثارِ تنِ آش و لاشش کرد...
-پاشو تن لشتو جمع کن از تو خونه ی من...صورتش و توهم فرو برد و برای دور کردن اون صدای نحس ،دستاش و تو هوا تکون داد...
-برو...ولم کن میخوام بخوابم...لیسا اهی کشید و رو تک مبلِ روبروی تخت نشست...
به پسری نگاه کرد که از دیشب تختش و اِشغال کرده بود و هیچ جوره بلند نمیشد بره خونه ی خودش...-جیون اگه مامان بابام بیان ببیننت به مسیح به خاک سیاه مینشونمت...
-نمیانننن...چرا باید کله صبح بیان خونه ی تک دخترِ غرغروشون.-محض اطلاع شما به ۱۱ و نیم ظهر میگین کله ی صبح؟
-برو بابا.گفت و پتورو روی سرش کشید.
خودش و روی مبل انداخت و با تکیه دادن سرش به سقف نگاه کرد.
-جیون.-...
-جیونننننن...
-بگووووو.
مکث کرد...
بعد لحظه ای فکر کردن..فکرش و به زبون اورد.
-اون پیامی که دیشب برات اومده بود...ناشناسه شمارش و هنوز داری؟جیون سریع پتورو کنار زد و با چشمای پف کرده و خواب الودش به لیسا نگاه کرد.
-دنبال شَر میگردی؟
-باید بفهمیم کی اون پیام و فرستاده.-یه روانیهِ احمق...حالا ولش کن.
-نمیشه...من دیشب تا صبح نتونستم بخاطرش بخوابم چطور میگی ولش کن؟جیون با کلافگی رو تخت نشست و انگشت اشارش و طرف لیسا گرفت.
-لیسا...ما نمیدونیم تو زندگی تهیونگ چه خبره...و اون ادمِ روانی که اون پیام و دیشب فرستاد واقعا کیه...پس لطفا چیزی بهش نگو.-باید بدونه...این درباره ی تهیونگه.
-نه...اون تازه داره کنار جونگکوک طعم یه رابطه ی خوب و میفهمه...پس ولش کن.چهره ی لیسا در ثانیه ناراحت شد و چشماش و از جیون دزدید.
-لیسا...من...منظورم...
-درسته...رابطه های قبلیه تهیونگ همش...بچه بازی بوده.جیون کلافه دستی بین موهاش کشید و اونارو بالا زد.
-اینارو ولش...پیامِ دیشب و هنوز داری؟
YOU ARE READING
My Sin
RomanceVkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواسته هاتو براورده کنم... ... دو نفر... از دو خانواده ی متفاوت... پشت نقاب سادگیشون یه شیطان پرورش داد...