🍂《part 12》

5K 716 260
                                    

(ستاره کوچولو +کاور)

...

□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□

...

( دوهفته بعد...)

...

نگاهش و خنثی روی لیسا گردوند...
با لبخند بزرگی از جلوی ایینه اومد کنار و بهش نزدیک شد...
چرخی به کمرش دادو دور خودش چرخید...

-چطورهههه؟
اه ‌کلافه ای کشید و تکیه داد...
-تورو بخدا...این چه لباسیه؟

لیسا اخم کرد: یااا مگه چه مشکلی داره؟...خیلی خوشگله که.
-این دوتیکه پارچه رو منم بلدم سر هم کنم و به هم بدوزمشون...کل پارچش اندازه باکستره منه.

مجله ای رو از رو میز برداشت و پرت کرد طرفش...
-ببند دهنتو...اونقدراهم بزرگ نیستی.
جیون نیشخند زد: مگه تو دیدی که میگی بزرگ نیستم؟

لیسا چشم هاش گشاد شد: تو ...
جیون باز با همون خباثت ادامه داد: ایگوووو...نگو تو خواب دیدم میزدی!!

لیسا جیغ کشید: عوضییییییی...
و دنبالش کرد که جیون با خنده از رو مبل بلند شد و پناه برد پشت مبل...
-الان مغازه دار میاد پرتت میکنه بیرون لیسا.

-میکشمتتتتت جیون میکشمتتتت...بعدم مغازه دار دوست صمیمیمه...پس مث ادم بیا اینجا من یه فَس بزنمت.

جیون لباش و اویزون کرد: دستت سنگینه برو اونور...حالا من یه چیزی گفتم.
-غلط کردی یه چیزی گفتیییی...بیا اینور جیوننننن.
-خیله خب تو دیدم نزدی حالا چرا هار شدی.

لیسا دندوناش و روی هم فشرد.
-به خدا موهات و دونه دونه میکشم بیرون.
جیون اهی نمایشی کشید: دلت میاد مگه؟...موهای به این خوشگلی دارم من :)

لیسا پشت چشمی براش نشون داد...
یهو زنگ گوشی جیون باعث شد اون دو دست از دعواشون بردارن و سکوت کنن.

جیون گوشیش و از رو مبل برداشت و به اسم رو صفحه نگاه کرد...
(تهیونگِ اعظم)

سریع جواب داد: الو سرورم؟
-ببند جیون مسخره بازی درنیار...کجایی؟

لحن و صدای عصبی و جدی تهیونگ چیزی نبود که بشه باهاش شوخی کرد...
پس صداش و صاف کرد و اونم جدی گفت: با لیسا اومدیم مرکز خرید.

-اونجا چه غلطی میکنین؟...زود بیاین گاراژ...زوددد.
-اما اونجا ک...
صدای بوق تو گوشی نشون میداد تماس و قطع کرده.

اهی کشید و به لیسا نگاه کرد.
-باورم نمیشه برای مهمونی که ده روز دیگست اومدی لباس بخری.

لیسا موهاش و عقب هدایت کرد: کی بود؟ تهیونگ؟
-اره...گفت بریم گاراژ خیلیم عصبی بود.
-اوه.

-زود درش بیار بریم.
-اوکی الان میام.
و زود برگشت پشت پرده ی مشکی تا لباساش و با لباس خودش عوض کنه.

My SinWhere stories live. Discover now