To Love a Sadist {ziam}

Od Heyfaezh

230K 20.1K 2.9K

من بردش بودم و بازیچه اش حیوون خونگیش بیبیش اسباب بازیش و همسرش .... من فک میکنم شم... Viac

_.1._
_.2._
_.3._
_.4._
_.5._
_.6._
_.7._
_.8._
_.9._
_.10._
_.11._
_.12._
_.13._
_.14._
_.15._
_.17._
_.18._
_.19._
_.20._
_.21._
_.22._
_.23._
_.24._
_.25._
_.26._
_.27._
_.28._
_.29._
_.30._
_.31._
_.32._
_.33._
_.last chapter._

_.16._

7.3K 551 52
Od Heyfaezh

زین اونشب به طور ناجوری لیامو لمس نکرد فقط گزاشت تا با آرامش رو سینش بخوابه .

زین هنوز احساس گناه میکرد . هربار که لیام ناله میکرد بیشتر خودشو به زین میچسبوند .

یکم بعد از اینکه لیام خوابش برد زینم خوابید .

* " بس-بسه " لیام جیغ زد وقتی یکی با چهره ناشناس زدش .

گریه های هیستریک و خارج از کنترل میکرد, هیچ انرژی نداشت تا جلو اون شخص وایسه .

" لط-بسه . داری بم صدمه میزنی "

مرد تمومش نکرد . به کتک زدن ادامه داد, موهاشو از عقب کشید و گردنش معلوم شد .

" اوویی ! اوه مای گاد ! بسه ! بسه ! در-درد داره . لطفا تمومش کن !" لیام لرزید . دست مرد جلو دهن لیام قرار گرفت تا جلو جیغای عصبیشو بگیره .

مرد چرخوندش, حالا رو به روش بود .

لیام دوباره جیغ زد " بسه ! کافیه !"

مرد به عقب فشارش داد . با بیرحمی فشارش داد و اون از هم پاشید .

لیام سعی کرد فرار کنه . از کاری که این مرد باش میکرد هیچ لذتی نمیبرد .

" زین ! لطفا ! بسه !"

**

زین چشماشو سریع باز کرد .

عرق رو سینه و پیشونیش نشسته بود .

عصبی نفس کشید, قلبش محکم تو سینش میزد .

" ددی ؟" صدای نرمشو شنید که زمزمه میکرد .

سرشو بشدت تکون داد, سعی کرد اون تصویرو از ذهنش بیرون کنه . چه کابوس مزخرفی !

به لیام نگاه کرد . نشسته بود و با نگرانی به زین نگاه میکرد .

" اوکیم بیبی, فقط یه خواب بود ." لیامو مطمئن کرد .

لیام خم شد و لبایه زینو بوسید قبل اینکه بلند شه .

نفسش بند اومد وقتی لیامو بدون لباس دید .

" چرا هیچی تنت نیست ؟" زین با تعجب پرسید .

" پنجشنبست . هیچ لباسی نباید بپوشم ." نیشخند زد .

زین هنوز برا کابوسی که دیده بود احساس گیجی میکرد ولی نتونست کمک کنه و حس کرد باکسرش براش تنگ شده .

" بهتره همین الان بیای اینجا ." زین هشدار داد و به تخت اشاره کرد .

لیام لبشو گاز گرفت, یه قدم از در دور شد و رفت سمت تخت .

لیام رفت رو تخت و زین فورا لباشو رو گردنش گزاشت, دستشو رو بدن لخت لیام پایین برد .

یه ثانیه رفت کنار ." مجبور نیستی اینکارو بکنی باشه ؟ بهت اون گزینه هارو دادم . فقط بهم بگو و من تمومش میکنم درصد تمومش میکنم ." ( منظورش از گزینه ها همون رنگایه سبز و زرد و قرمزه که هرکدوم یه معنی داشتن ) زین گفت و لبخند زد .

" فقط به فاکم بده ددی ." لیام ناله کرد و پهلوشو به بین پاهایه زین فشار داد .

زین به بددهنی لیام نیشخند زد . " ببین چجوری داری حرف میزنی . اگه بازم ادامه بدی مجبور میشم تنبیهت کنم ."

لیام خودشو بلند کرد . دستاشو دور گردن زین گزاشت و لباشو به گوشش فشار داد .

" فاک می ددی ." سکسی طور زمزمه کرد . زین سرشو رو شونش گزاشت و لیام نیشخند زد .

" بنظر میاد میخوای تنبیه شی . هومم ؟" و بطور آزار دهنده ای دستشو گزاشت بین پاهاش .

لیام دوباره دراز کشید . کمرشو خم کرد وقتی زین انگشتاشو بین سوراخ داغش گزاشت .

" خب پس زود باش . قرار نیست اینطوری ازش فرار کنی . خودت میدونی کجا باید بری ." زین به آرومی و با شیطنت گفت و نفسای لیام بریده بریده شد .

.....

( آماده این؟😐💦😹 )

لیام وسط اتاق بازی زانو زده بود, زین بش گفته بود که دستاشو بالا بگیره, اونم اینکارو کرده بود زین مچشو با طناب بسته بود و وصلش کرده بود به سقف .

" چشماتو ببند ." زین گفت و لیام فورا اطاعت کرد . و بعد حس کرد که یه چشم بند رو چشماش قرار گرفت .

زین محکم پشت سرش بست و بخاطر این موفقیت ابراز خوشحالی کرد .

لیام لرزید وقتی زین خم شد کنار گوشش و تو گردنش نفس کشید . " میدونی الان چقد خوب بنظر میای ؟"

لیام ناله کرد . میخواست لمسش کنه, و خودشم لمس کنه .

زین دوباره رفت و لیام به صدای قدماش گوش داد .

لیام بریده بریده ناله کرد ... شایدم بریده بریده جیغ کشید .

یه چیزی رو نوک سینش قرار گرفته بود . یه گیره سفت و سنگین . و این اتفاق برا اون یکی سینشم تکرار شد .

زین شستشو دقیقا پایین جایی که درد گرفته بود کشید و باعث شد لیام ناله کنه که بیشتر شبیه میو میو کردن بود .

زین دوباره رفت .

لیام سینشو تکون داد . صدای زنجیرو شنید و فهمید که اونا گیره سینن .

" بازش کن ." زین دستور داد, لیام اطاعت کرد . زین دهنبندو تو دهنش گزاشت .

با اینکه اینم یه نوع بال گگ بود ولی حسی مثه سر دیک داشت .

هنوز چیزی نگزشته بود که لیام بخاطر اون آه کشید . بعد حس کرد زین دورش زد و دستشو پایین کمرش حس کرد .

تقریبا پرید وقتی یه چیزو سردو که داشت تو سوراخشفرو ميكرد رفت حس کرد . و دوباره آه کشید وقتی کامل رفت تو .

" او عی اود ؟" ( باز دهن اینو بست مترجمش داره زجر میکشه سر ترجمه 😑 ) حس کرد زین داره میکشتش .

" بات هوکه ( یجور قلاب که میکنن اون تو 😶 ) میخوام وصلش کنم به پشت گگ . پس اگه سعی کنی که سرتو تکون بدی اون کشیده میشه و دردت میاد ." زین به سادگی گفت .

لیام ناله کرد, دست زینو که رو سگک پشت گگ کشیده میشد حس کرد و بعد یه کشش ریزه طناب .

سعی کرد سرشو به جلو خم کنه . ولی زین حق داشت . هر حرکت کوچیک سرش برا کشیدن طناب باعث میشد خیلی بد دردش بیاد .

" بهت که گفتم ." زین نخودی خندید وقتی دید لیام سعی میکنه جلو گریشو بگیره .

لیام لپشو گاز گرفت, بعد گگو گاز گرفت . سرشو تا جایی که میتونست عقب برد تا قلاب کشیده نشه .
زین عقب رفت . لیام و جوری که سینش بالا پایین میرفت و جوری که انگشتاش دور طناب پیچیده شده بودن تا بتونه ثابت وایسه رو تحسین کرد .

زین میدونست که یکم دیگه زانوهای لیام درد میگیرن پس سعی کرد عجله کنه .

" این آخرین باریه که ازت میپرسم . اگه نمیخوای کاری بکنم همین الان بم بگو . بعد از دیشب ... من میخوام یکم محتاط باشم ."

لیام یه کلمه هایی گفت که زین متوجهشون نشد .

" فقد سرتو به پایین بالا یا چپ چ راست تکون بده ." زین دستور داد .
لیام سرشو به جلو خم کرد تا تایید کنه . داد کشید وقتی قلاب فلزی کشیده شد .
" باشه " زین جلوش زانو زد دستشو دور کمرش حلقه کرد و بوسه های ریز رو فکش گزاشت .

" اینجوری خیلی خوشگلی, خیلی هات و خیلی حرف گوش کن, فقط برا ددی درسته لیام ؟" زین اذیتش کرد و زبونشو رو لاله گوشش کشید .

لیام آه کشید و یه صدایی شبیه " بله " از دهنش بیرون اومد .

دست زین پایین رفت و ته دیک لیامو گرفت .

لیام نفسشو حبس کرد . میخواست وقتی زین داره با دیکش تلمبه میزنه ( همون هندجاب خودمون 😐 ) سرشو بزاره رو شونه لیام ولی نمیتونست .

" امیخوام عربارش عرف عژنم ." لیام ناله کرد ' نمیخوام دربارش حرف بزنم .'

زین سرشو تکون داد با اینکه میدونست پسری که جلوش زانو زده نمیتونه ببینه .

هنوز با دستاش برا دیک لیام تلمبه میزد ...
لیام سرشو بیحرکت عقب نگه داشته بود . تمرکز کرده بود تا طنابو نکشه .

زین لباشو وسط گردن لیام گزاشت محکم ساکش زد . میتونست لرزشی که بخاطر ناله و آه کشیدن لیام بودو حس کنه .

زین عقب رفت و زمزمه کرد " ازت میخوام که وایسی باشه ؟ ولی مواظب باش و سرتو عقب نگه دار ."
لیام از سر اعتراض ناله کرد وقتی دستاشو از رو بدنش برداشت, باعث شد احساس سرما و برهنگی کنه .

زین بلند شد و دستاشو زیر بازوهای لیام گذاشت تا کمکش کنه بلند شه .

وقتی تونست رو پاهاش وایسه زین طنابو دور مچش محکم کرد .

زین دوباره رو زانوهاش نشست و با صورتش رو به رو دیک لیام قرار گرفت .

زبونشو زیر دیک لیام کشید, لیام بخاطر حساسیت آه کشید .

زین ناله کرد, لیامو تو دهنش برد و صورتشو جلو عقب کرد .

لیام به ناله های وحشیانش ادامه داد, با یه تکون خودشو جلوتر برد .

زین تا جایی که میشد لیامو کرد تو دهنش . لیام واقعا بزرگ بود ( 28 زیاده خب . حق داره 😐💦 ) بینی زین بعضی وقتا تو موهای ریز روی شکم لیام فرو میرفت, احساس خفگی کرد . عقب رفت تا نفس بگیره و تو این مدت دستاش اون کارو براش کردن .
زین به بالا نگاه کرد . انگشتای لیام بخاطر محکم نگه داشتن طناب سفید شده بودن .
دندوناش دور گگ بود و میشد دید که داره چشماشو محکم روی هم فشار میده, حتی با وجود چشم بندی که رو چشماش بود .

زین شستشو رو انتهای دیکش و زیرش کشید .

اون قسمت حساس شده بود, احساس راحتی نمیکرد, ولی هنوزم برنامه داشت که ببرتش لبه .

زین دوباره با دهنش به دیک ضرباندار لیام حمله کرد, به آرومی همون تیکه حساسو گاز گرفت .
لیام چندتا صدای بی معنی دراورد و لرزید . زین دوباره اونو برد تو دهنش, سرشو با بی رحمی عقب و جلو برد .

" عاعم عیام . نیسه عیام ؟" لیام داد زد . ' دارم میام . میشه بیام ؟' ( اجازه میگیره 😶 گود بوی 😐❤)

زین جواب نداد و فقط به ساک زدن ادامه داد .
" اوه, زی " و لیام مایع داغشو تو دهن زین خالی کرد .

زین آه کشید, احساس جدیدی رو زبونش جوونه زد و نوشیدن اون مایع رو ادامه داد .

لیام احساس کرد داره میفته . زانوهاش خم شدن, و اطراف سوراخش میسوخت و درد میکرد .

زین بی مقدمه عقب رفت و رو پاهاش وایساد .

لباشو رو فک لیام گزاشت و به سمت گوشش رفت . یه دستشو بین روناش گزاشت و انگشتشو زیر قلاب بی حرکت نگه داشت .

" میخوام انگشتمو بکنم تو . ازت میخوام برام جیغ بکشی . باشه ؟"
جوابی جز یه ناله لرزون نشنید و انگشتشو کرد تو .

وقتی لیام جیغ نکشید, زین دست آزادشو دور کمرش پیچید و طنابو گرفت .
لیام اون حرکت کوچیکو حس کرد و فهمید زین میخواد چیکار کنه .
سعی کرد حرف بزنه " عتسبم , او , نتن ." * متاسفم, نه, نکن .*
زين گوش نكرد . محکم و سریع کشیدش و بالاخره لیام جیغ زد .

____
زین عوضی😐😱😭
گاییدش میفهمین گاییدش😑
ووت 🍁💫

Pokračovať v čítaní

You'll Also Like

19.8K 4K 37
۱۰ سال زندگی به عنوان یه گرگ اونم بخاطر عذاب وجدانی که هنوز که هنوزه رهاش نکرده دریک..آلفای کامله گله ی هیل نتونست از خانوادش حفاظت کنه و خیلیا رو از...
24.9K 4.2K 36
ماهور عاشق موسیقی و صداست. امیرعلی از سکوت لذت میبره و مشکلی با ناشنواییش نداره💫💖 [اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد یه سر بزنید❤]
47K 9.6K 29
Completed (کامل شده) کاپل ها:(چانبک) و (هونهو) و (کریسمین) باحضور تهیونگ(bts) و آیرین(red velvet) ژانر: رمنس ، اکشن ، جنایی بخشی از داستان: بکهیون: چ...
28K 6.1K 99
تو روشنی قلب منی؛ خودم را به هدر نداده‌ام!... 🌿 Give me all your love now 'Cause for all we know We might be dead by tomorrow... 🌿 #هپی_اند #happy_...