SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

By SKY_7272

150K 12K 365

نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهم... More

های/سخن
information
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
36
THE LAST PART

35

3.1K 243 1
By SKY_7272

جونگکوک هیونگ گریونش رو توی بغلش گرفت و سعی می کرد با حرف های که دم گوشش زمزمه می کنه کمی آرومش کنه

جین: کار جونگیهونه

ته: چی ؟

جین: اون عکسا کاره اوناست ، ایدش از جانگوم بود

کوک: برای چی این کار رو می کنن ؟

جین: جانگوم عاشقته می خواد تورو از وی بگیره

تهیونگ لبش رو گزید و اخم غلیظی کرد ، نفس هایش بخاطر عصبانیت تند شده بودن و دستای مشت شدش تحت فشار بودن

جونگکوک ترجیح میداد به تهیونگ نگاه نکنه و نگاهش روی جین بمونه ، جونگکوک لبخند تلخی زد

پدر بزرگش بخاطر خودش نمی خواستش ، فقط بخاطر این می‌خواست اونو ببره پیش خودش چون پسر عموش عاشقش شده

با همون لبخند تلخ پرسید

کوک: یعنی اینقدر پستن ؟

جین: خیلی بیشتر از اینا ، جونگکوک صدای جیغ و التماس برده هایی که برای فروش آماده شون می کنن هر شب توی اون عمارت لعنت شده می پیچه

کوک:هیونگ نگران نباش دیگه همه چی تموم شد

جین نگاهش رو به تهیونگ داد

جین: تهیونگ قراره اینجام اون صداها رو بشنوم ؟

ته: تو باند من از این خبرا نیست خیالت راحت

سری از روی آسودگی تکون داد و دوباره به حالت قبل برگشت

کوک: هیونگ بلند شو ببرمت استراحت کنی

و آروم بلندش کرد و به سمت راه پله ها بردش ، آروم آروم از پله ها بالا رفتن و به سمت اتاق سوم حرکت کردن

در رو باز کرد و آروم جین رو برد داخل ، کت جین رو در آورد و جین رو روی تخت دراز کرد و پتو رو روش کشید

قرص مسکنی از توی کشو برداشت و با کمی آب به خورد جین داد و پتو رو روش مرتب کرد

جین: بعد از دیدن عکسا خیلی اذیتت کرد ؟

با صدای ضعیف جین نگاهش رو بهش داد ، لبخند کمرنگی زد و بوسه آرومی روی پیشونی هیونگش گذاشت

کوک: از همون دفعه اول باور نکرده بود هیونگ

جین: خوشحالم ، همیشه عذاب وجدان داشتم که نمی تونستم جلوشون رو بگیرم

پوزخندی زد و قبل از اینکه به خواب بره آخرین انرژیش رو هم مصرف کرد

جین: اومده بودم تا با ذهنت بازی کنم تا بری پیش اونا ، هرگز فکر نمی کردم از گذشته ام با خبر بوده باشی

کوک: هیونگ دیگه به چیزی فکر نکن منو تهیونگ مراقبتیم پس راحت بخواب

جین پلک آرومی زد و بعد از اون اثر مسکن دیگه نزاشت چیزی بگه و به خواب رفت

بوسه دیگه ای روی پیشونی جین گذاشت و بلند شد ، به آرومی از اتاق بیرون رفت نفس عمیقی کشید و با فکری مشغول به سمت پله ها رفت

به طبقه پایین که رسید سرش رو بالا گرفت تا ببینه تهیونگ کجاست اما علاوه بر تهیونگ با عموش و پسرش مواجه شد

ابرویی بالا انداخت و پوزخندی زد ، با نگاه نامجون و جانگوم به نقطه ای تهیونگ هم نگاهش رو به اون نقطه داد و با دیدن همسر زیباش بلند شد

به سمتش رفت و دستش رو دور کمر باریکش حلقه کرد ، بوسه ای روی لب های جونگکوک نشوند که نه تنها جونگکوک بلکه نامجون و پسرش هم حس مالکیت اون بوسه رو  حس کردن

ته: جین خوابید ؟

کوک: آره عزیزم بهش مسکن دادم ، مهمونامون کی اومدن ؟

و با سرش اشاره ای به اون دو نفر کرد

ته: خیلی وقت نیست بیا

روی مبل کنار هم نشستن و جونگکوک تا می‌ تونست به تهیونگ چسبید و بهش لم‌ داد

کوک: خوش اومدین خب عمو جون.....

نامجون: من برای چاق سلامتی نیومدم اومدم همسرم رو ببرم

کوک: اوه چرا نظرت به این زودی تغییر کرده عمو ؟

نامجون: منظور؟

کوک: حداقل میزاشتی یه روز نقشه اش رو پیش ببره بعد میومدی

نامجون: از چی حرف میزنی جین بی خبر اومده اینجا

کوک: همیشه عجله کردی همیشه


نامجون با نگاهش گنگ بهش نگاه می کرد

کوک: خیلی کثیفی عمو الانم از اینجا برید جین پیش من می مونه

نامجون و جانگوم بلند شدن و متقابلاً اونا هم بلند شدن
جانگوم جلو اومد و رو به روی جونگکوک ایستاد

جانگوم: تنها آدم کثیفی که اینجاست روانی که بهش.....

ناگهان صدای سیلی محکمی توی عمارت پیچید و لب جانگوم پاره شد ، جونگکوک یقه اش رو گرفت و توی صورتش غرید

کوک: یه تاره موی این روانی می ارزه به صدتا آدم‌ نجسی مثل تو

جانگوم رو به سمت نامجون پرت کرد ، مستقیم به چشمای عموش نگاه کرد

کوک: من عاشق این مردم عمو اینو تو گوشت فرو کن

نامجون چیزی نگفت و تنها تونست خشمش رو کنترل کنه ، الان موقع عصبانیت نبود اونم وقتی همسرش تو دستای اونا بود

همین که برگشتن برن صدای تهیونگ رو شنیدن

ته: جین در حمایت منه گفتم که دیگه اینجا پیدات نشه

چشماش رو از حرص بست و دستاش رو مشت کرد ، چیزی نگفت و فقط از اونجا رفت

با رفتنشون تو بغل مردش خزید ، لپش رو به سینه تهیونگ مالوند

هر چقدر هم که قوی شده بود نیاز داشت بعد از هر اتفاقی تهیونگش نوازش رو بکشه و نوازشش بکنه

تهیونگ با خنده کوتاهی دستاش رو دور خرگوش توی بغلش پیچوند ، دستی که باهاش به جانگوم سیلی زده بود رو توی دستش گرفت

دستش بخاطر شدت سیلی که زده بود قرمز شده بود ، لباش رو به کف دستش چسبوند و بوسه های آرومی روی دستش میزاشت

ته: بانی دستت می سوزه ؟

کوک: هوومم بوسش کن خوب شه

ته: چشم

به بوسیدن دستش ادامه داد ، بوسه هاش رو از دستش به ترقوه های بیرون افتاده اش رسوند

تر قوه های رو اروم بوسید و رد بوسه هاش به گردن وانیلی همسرش رسید

ته: بانی می دونه هنوز به ددی بدهکاره ؟

کوک: می دونه و برای ددی جبران می کنه ولی یکم فرصت می خواد

ته: ددی منتظر بانیش می مونه

بعد از حرفش لباش رو روی لبای سرخ جونگکوکیش کوبوند و با ولع مشغول بوسیدن لباش شد

با دستش لپای جونگکوک رو فشار داد که باعث شد لباش غنچه ای تر بشه و راحت تر بتونه اون لبای شیرین رو بخوره

جونگکوک آروم ایستاده بود و با ددیش همراهی می کرد ،تهیونگ راست می گفت جونگکوک خیلی بهش بدهکاره........


خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

Continue Reading

You'll Also Like

5.3K 1K 12
من میدونم شبها قرصهاتو نمی خوردی تا بتونی دوباره اونهارو ببینی. همیشه وقتی سکوت میکردی، جدی میشدی و یا با لبخند به یه گوشه نگاه میکردی میدونستم داری...
21.6K 3.8K 31
نام: لیلی و مجنون 💫 این بار مجنون به لیلی‌اش می رسد ...... کاپل: ویکوک ژانر: تاریخی، خشن، اسمات ، امپرگ
171K 31.4K 43
اسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج...
193K 19.2K 42
نام: ماله من 💫 جئون جونگکوک ...... دورگه روسی _ کره ای ، پسری که چشمان خاکستری رگه روسش رو به ارث برده بعد از مرگ پدر و مادرش توسط طرف مادرش به روس...