SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

By SKY_7272

150K 12K 365

نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهم... More

های/سخن
information
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
THE LAST PART

25

3.6K 260 7
By SKY_7272

قدم های آروم و بی رمقش کوچه پس کوچه های سئول رو متر می کردن

از اون امپراطور مغرور و بی رحم خبری نبود ، الان فقط یه عاشق دل شکسته بود

ته: مگه خودت نزاشتی بره ؟ مگه خودت نگفتی بره ؟

روی قلبش کوبید

ته: پس چته؟

قلبش تقصیری نداشت ، دلیل تپیدنش رفته بود
صاحب نامردش بازم اونو نادیده گرفته بود
اما این دفعه قصد کوتاه اومدن نداشت

دستش رو روی قلب دردناکش گذاشت و به سینه خودش چنگ زد

ته: ترو به خدا آروم بگیر لعنتی ، آخه تو کی یاد گرفتی عاشق بشی ؟ کی یاد گرفتی یه نفر بشه دلیل تپیدنت؟ کی یاد گرفتی؟

قلبش می سوخت ...... درد می کرد و مدام با تپش های قوی به صاحبش شکایت می کرد

از درد قلبش داد کشید اما فریاد بلندش بین غرش آسمون گم شد

اشک هاش روی گونه های باریدن و همزمان با اشک های گرمش اشک‌ های سرد اسمونم شروع به ریختن کردن

آسمون هم پا به پاش گریه کرد تا کسی اشکاش رو نبینه ، تا کسی غرور خورد شدش رو نبینه ، تا کسی چشمای قشنگش رو موقع گریه نبینه

پوزخندی زد و دستش رو از روی قلب دردناکش برداشت ، رو کرد به آسمون

ته: می خوای امشب شریکم باشی ؟

انگار شده گرفتم بارون جواب آسمون بود

ته: باشه گریه و سیگارش با من ، باریدن و پنهون کاریش با تو

به پارکی رسید و روی اولین صندلی نشست ، سیگارش رو بزور روشن کرد و پک‌ عمیقی ازش گرفت

توی اون اوضاع نابسامان که همه فراری بودن تهیونگ و بارون با هم اشک‌ می ریختن

سیگار اول ...... دوم ...... سوم .....

پاکت اول ..... پاکت دوم .....پاکت سوم .....

و بعد تاریکی مطلق .......

خسته از گشتن توی اون بارون روی صندلی پارک خودش رو انداخت

گریه بلندی رو شروع کرد

کوک: خدایا ..... خواهش می کنم ..... قل می دم بیشتر ..... مراقبش باشم .... لطفااااااا

گیج بود ..... خسته بود ..... نگران بود ...... تهیونگ جواب سوال های نیمه کارش بود

افتادن چیزی توجهش رو جلب کرد ، به سمت جسم بی جون فردی که افتاده بود رفت

با دیدن قیافه و لی های کبود تهیونگ تنها کاری که تونست بکنه زنگ زدم به هوسوک بود.......

( سه هفته بعد )


وضعیت جسمی تهیونگ خوب شده بود اما وضعیت روحی هردوشون افتضاح بود

تهیونگ خوشحال بود که الهه اش برگشته بود و از طرفی هم نمی دونست حس جونگکوک بهش چیه

جونگکوک از لحظه ای که برگشته بودن عمارت همش گوشه گیر شده بود و زیاد حرف نمی‌زد

با شنیدن صدای هق هق های بلندی به سمت اتاقشون رفت و در رو باز کرد

جونگکوک رو دید که با شدت در حال گریه کردنه و مشت های کوچیکش رو روی تخت می کوبه

سریع به سمتش رفت و جسم کوچولوش رو توی بغلش زندانی کرد

ته: هیشششش عزیزم آروم باش

بوسه ای به لبای قرمز و خیسش زد و بوسه هاش رو روی صورت سفید و کیوت همسرش ادامه داد

جونگکوک کم کم با حرف های آرام بخش و بغل بزرگ تهیونگ آروم شد

ته: چرا این جوری می کنی عزیزم ؟ هوم ؟ چرا اینقدر کلافه ای ؟

کوک: نمی‌دونم نمی‌دونم تهیونگ ، هیچی نمی دونم دلم می‌خواد تنها باشم تا فکر کنم
فکر کنم به اینکه چکار باید بکنم ؟ چه احساسی به تو دارم من ...... من خیلی گیج شدم

با لحن زاری نالید و خودش رو بیشتر به تهیونگ فشرد

ته: می فرستمت به یکی از جزیره هایی چه دارم ، ساکت و آروم هیچ کس مزاحمت نمیشه
تا وقتی هم که نخوای به دیدنت نمیام خوبه ؟

کوک: واقعا این کار رو می کنی؟

ته: من برای تو هر کاری می کنم فقط تو گریه نکن بانی باشه ؟

کوک: باشه

ته: بلند شو آماده شو همین الان می‌فرستمت

کوک: باش ......

کنار جت شخصی تهیونگ ایستاده بودن و تهیونگ از همین الان با دلتنگی به همسرش نگاه می کرد

صورت همسرش رو قاب گرفت و لباش رو روی لب های همسرش گذاشت ، معلوم نبود جونگکوک کس خودش رو جمع و جور می کرد پس بهتر بود یه دل سیر اون لبارو ببوسه هر چند که هیچ‌ وقت از اون لبا سیر نمیشد

جونگکوک هم همراهیش کرد و اونم یه دل سیر لبای تهیونگ رو بوسید و از هم جدا شدن

شخصی هم قد و قواره جونگکوک جلو اومد و کنار تهیونگ ایستاد

ته: ایشون شاگرد هوسوک هستن

جیمین تعظیم نود درجه ای کرد

جیمین: پارک جیمین هستم قربان از دیدنتون خوشبختم

کوک: جئون جونگکوک ، خوشبختم

جونگکوک نگاه سوالیش رو به تهیونگ داد

ته: قراره نقشی که هوسوک برای من داره رو جیمین برای تو داشته باشه

کوک: ممنونم تهیونگ

بوسه کوتاهی روی لبای تهیونگ زد و محکم بغلش کرد ، تهیونگ هم متقابلاً محکم بغلش کرد و عطر بدنش رو نفس کشید

از هم جدا شدن و در آخر جونگکوک با یه نگاه دلتنگ به چشمای غمگین تهیونگ همراه جیمین سوار جت شد ......

وارد عمارت جونگهیون شدن ، جونگهیون مثل همیشه در آرامش کامل روی مبل صندلی نشسته بود

نامجون: پدر

جونگهیون: چی شده ؟

نامجون: جونگکوک رو به یکی از جزیره های خودش فرستاده

چشمای غمگین جونگهیون دلش‌ رو لرزوند ، جونگکوک تنها یادگار برادرش برای خودش و پدرش بود

جونگهیون ؟! پدری که پسرش رو بخاطر یه ازدواج ترد کرد و پدر بزرگی که حاضر نشد نوه اش از اون ازدواج رو بپذیره

جین: اگر زودتر اون غرور مسخره تون رو کنار میزاشتید الان هم جونگکوک توی رفاه و امنیت بود هم جانگوم به عشقش رسیده بود

جونگهیون: اینقدر نمک به زخمم نپاش جین ، اون مرتیکه عوضی......عاااا اسمش چی بود ؟

نامجون: کیم تهیونگ

جونگهیون: آهان همون چطوری می تونیم‌ از شرش خلاص بشیم ؟

جانگوم: باید جونگکوک رو از چشمش بندازیم

جانگوم همون طور که از پله ها پایین می اومد گفت

جین: یعنی چی ؟

جانگوم: باید کاری کنیم خودش جونگکوک رو ول کنه

جین: فکر خوبیه باید روش کار کنیم

نامجون: پسرم تو خودت نظری نداری؟

جانگوم: راستش نه

جونگهیون: میدونم تحمل این وضعیت برات سخته

جانگوم: شما هیچ وقت این رو متوجه نمی‌شید پدر بزرگ ، در حال حاضر تخت کسی که منو درک میکنه جینه ، اون نه منو به دنیا آورده و نه بزرگ کرده اما از همه شما بهتر منو درک می کنه

لحن تلخ جانگوم اون لحظه فقط حالشون رو بدتر کرد .....

( یه توضیح ، جونگهیون پدر بزرگ جونگکوکه ، جانگوم پسر نامجون و پسر عموی جونگکوکه ، پدر جونگکوک بخاطر ازدواج با یه دختر از طبقه متوسط از خونه ترد میشه همین

و یه چیز دیگه برای مدت جدایی تهیونگ و جونگکوک پارت جدا نداریم چون هم آب بندیه هم داستان رو بیش از حد طولانی می کنه و در ضمن مطالب مهم داستان می مونه سووووو باییییی )


خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

فیک ماین رو احتمالا فردا اپ کنم 🙂

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

Continue Reading

You'll Also Like

3.5K 435 5
[ در حال آپ ] پسر رئیس جمهور، کیم تهیونگ و پسر وزیر دارایی، جئون جونگ‌کوک شب قبل توی گی‌بار در‌حالی که همدیگه رو می‌بوسیدن دیده‌ شدن. چه اتفاقی میفت...
22.6K 4K 9
Artist: Brattykv Translator: Percy Genre: horror, mysterious, Au OTP: ?? ➖خلاصه: زیر توییت‌های جونگ‌کوک، یک نفر با اکانت ناشناس شروع به گذاشتن کامنت...
30.7K 6.2K 13
{کامل‌شده} اولین باری که تهیونگ عطسه می‌کنه، موهاش به رنگ بنفش درمیاد. «شت.» . . . . . . . #1 in جونگ‌کوک ژانر: فانتزی و فلاف این فنفیکشن صرفا توسط م...
19K 590 7
√وانشات √فقط اسمات √در دو ورژن ویکوک و کوکوی شروع = 3 آوریل 2024 پایان = فعلا بی انتهاست