SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

By SKY_7272

150K 12K 365

نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهم... More

های/سخن
information
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
THE LAST PART

19

3.5K 159 1
By SKY_7272

با بدن درد و کرختی چشماش رو باز کرد ، خسته بود و دلش می خواست همچنان بخوابه اما درد حفره اش مانع می شد

حفره اش خیلی بد تیر می کشید و همچنان احساس پر بودن می کرد و این نشون میداد وی هنوز ازش خارج نشده

ناله ای از روی درد کرد ، به وضعیت خودش نگاه کرد و همین کافی بود تا اشکاش روی صورتش بریزه

از روناش تا تر قوه های پر از هیکی و کبودی بود ، دستش روی گردنش کشید

خون روی گردنش خشک شده بود و گردنش کاملا زخم بود ، درد حفره اش کلافه اش کرده بود

سعی کرد آروم دیک وی رو از توی خودش در بیاره ، اما همین که حرکت کرد با شدت به وی چسبید و دیک وی بیشتر داخلش فرو رفت

کوک: ععاااااااخخخ

ته: فک نکنم اجازه همچین کاری رو داده باشم

کوک: خواهش می کنم ، درد دارم

سرش رو توی گردن خوش بوی الهه اش فرو کرد و بوی وانیلش رو نفس کشید

ته: اما تو‌ داشتی بی اجازه ددی رو از بوتی خوشگلت در می آوردی

کوک: اشتباه کردم لطفاً

ته: باشه بانی آروم باش

دیکش رو آروم از توی حفره کبود و ملتهب الهه اش در آورد و با این کارش جونگکوک حجم زیادی از یه مایع گرم رو احساس کرد که از حفره اش بیرون می‌ریزه

وی با لذت به کام و خونی که از حفره الهه اش بیرون می‌ریخت نگاه کرد

بوسه طولانی به پشت گردنش زد

ته: همین جا باش تا ددی حمام رو آماده کنم ......

توی وان بزرگ و طلایی توی بغل وی نشسته بود ، آب داغ بدن کوفته اش رو آروم می کرد و باعث میشد فراموش کنه توی بغل ویه

وی آروم موهای مشکیش رو نوازش می کرد و بوسه های پراکنده ای روی بدنش میزاشت

( قرار نبود عاشقت بشم )

جمله ای بود که از ذهن وی گذشت و باعث شد لبخندی روی لباش بیاد

( قسم می خورم نزارم کسی بهت آسیب بزنه و مطمئن باش تورو عاشق خودم می کنم )

بوسه نسبتا طولانی به شقیقه اش زد

( از کار پیشین پشیمون نیستم ،باید خیالم راحت میشد که برای منی الان با خیال راحت می تونم برای بدست آوردن دل کوچولوت تلاش کنم )....

از حمام بیرون اومدن ، وی حوله تن پوشش رو‌‌ با یه پیراهن و شلوار مشکی عوض کرد

یه هودی بلند خاکستری در اورد و همراه باکسر به سمت جونگکوک رفت ، کمک‌ کرد لباسا رو بپوشه

بعد از اینکه جونگکوک کمک کرد به سمت سشوار رفت ، اول موهای جونگکوک و بعد موهای خودش رو خشک کرد

به موهای مشکی و موج دارش شونه ای زد و اون ها رو به حال خودشون رها کرد

کوک: تو می‌دونی که من می تونم حامله بشم

با لحن طلب کار و عصبی جونگکوک ابروهاش بالا پرید و نیشخندی زد ، دوباره اون روی تخس الهه اش برگشته بود

ته: خب

کوک: و با این وجود دیشب کاندوم نزاشتی ؟

ته: نیازی بهش ندیدم

کوک: اگه حامله بشم چی ؟

همون طور که ساعتش رو توی دستش می انداخت گفت

ته: من مشکلی با حامله شدن تو ندارم

کوک: ولی من دارم

ته: به من ربطی نداره می تونی قرص جلوگیری استفاده کنی

کوک: اوه خب حداقل با این حرفت بهم ثابت شد یه ذره آدمی

خنده ای به الهه تخسش کرد و به سمتش رفت ، لبای زخمی و کبودش رو بوسید

ته: بخواب میگم برات قرص بگیرن

جونگکوک رو روی تخت دراز کرد ، جونگکوک که خودش هم خوابش می اومد مخالفتی باهاش نکرد و دراز کشید

وی پتو رو روی بدن کوچولو و ظریفش کشید و بوسه محکمی به شقیقه اش زد و از اتاق بیرون رفت ......

با حس خیسی روی صورتش اخماش توی هم رفت ، یه چیز کوچولو خیس مدام روی صورتش کشیده میشد

کوک: ایییی تففففف

بزور چشماش رو باز کرد که با گوله پشم جلو چشماش مواجه شد

صورتش رو عقب کشید تا ببینه این چی جلو صورتشه اما با دیدن چیزی که روی تخت بود شوکه سیخ نشست

اما با تیر کشیدن حفره اش از کارش پشیمون شد ، با چهره جمع شده از درد به موجودی که روی تخت بود نگاه کرد

کوک: اوووو خدااااا

خرگوش کوچولو روی تخت رو آروم توی دستاش گرفت و اونو به صورتش نزدیک کرد

کوک: خدااا تو‌ چقدر نازیییی

بوسه ای به بینی کوچولوی خرگوش زد و گوشاش رو آروم نوازش کرد

ته: گفتم یه همنوع بران بگیرم تنها نباشی

وی همون طور که دست به سینه به چهار چوب در تکیه داده بود گفت

کوک: ههمممم ممنون یادم باش منم بعداً یه خر برات بگیرم

بر خلاف انتظارش وی خنده بلندی کرد و به سمتش اومد ، بوسه ای از لباش گرفت و کنارش نشست

از پشت بغلش کرد و روی موهاش رو بوسید و عطرشون رو نفس کشید

ته: بلند شو شلوار بپوش بریم پایین یه چیزی بخوری

کوک: ساعت چنده ؟

ته: 12

کوک: هوم باشه

و خرگوش توی بغلش رو روی تخت گذاشت و به سمت کمد رفت و سه شلوار همرنگ هودیش پوشید

خرگوشش رو برداشت و بدون توجه به وی پایین رفت ، وی پوزخندی زد

ته: انگار هنوز نفهمیدی ماله من شدی ، اشکال ندارد جونگکوک اصلا اشکال نداره من بالاخره تورو رام می کنم........

( کای و جکسون )

توی دفتر جدیدش مشغول کار بود ، روز قبل از عروسی بعد از اون بوسه ای که با کای داشت به عمارتش منتقل شد

از بودن در اینجا راضی نبود به هیچ وجه ، اما مجبور بود چون به دستور وی اینجا کار می کرد و از این به بعد کارمند کای بود

در اتاقش یهویی باز شد ، خواست به طرف بتوپه که دید اون فرد کایه

از جاش بلند شد و با بی میلی تعظیمی برای کای کرد و صاف ایستاد

جکسون: مشکلی پیش اومده قربان ؟

کای: اوهوم یکمی خستم

جکسون: معذرت می خواهم اما من وظیفه ای درباره این موضوع ندارم

کای: وظیفه ای نداری اما درمانش تویی

جکسون: بله ؟

به سمت جکسون رفت و اونم به دیوار کوبید ، دستای جکسون رو کنار سرش به دیوار میخ کرد

جکسون: چکار می کنید ؟ ولم کن

بی اهمیت به حرف جکسون لباش رو شکار کرد و با آرامش مشغول بوسیدنش شد

لباس جکسون رو مکید و در آخر با آرامش ازش جدا شد.....

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘 ♥️👋

Continue Reading

You'll Also Like

5.3K 1K 12
من میدونم شبها قرصهاتو نمی خوردی تا بتونی دوباره اونهارو ببینی. همیشه وقتی سکوت میکردی، جدی میشدی و یا با لبخند به یه گوشه نگاه میکردی میدونستم داری...
22.6K 4K 9
Artist: Brattykv Translator: Percy Genre: horror, mysterious, Au OTP: ?? ➖خلاصه: زیر توییت‌های جونگ‌کوک، یک نفر با اکانت ناشناس شروع به گذاشتن کامنت...
150K 12K 39
نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهمیت نمیده و پدرش اون رو به بردگی به یه با...
33.7K 2.1K 11
این بوک پایان نداره... انواع فکیشن های کوتاه فول اسمات از تهکوک و کوکوی و ... ژانر ها و کاپل اول هر فیکیشن نوشته میشه.‌‌.. اگر ایده ی داشتین با کمال...