SLAVE OR HUSBAND [Vkook]

Von SKY_7272

151K 12K 365

نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهم... Mehr

های/سخن
information
1
2
3
4
5
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
THE LAST PART

6

4.2K 366 12
Von SKY_7272

نگاهش رو به گوشه لب پاره شده الهه اش داد ، چشماش رو با حرص بست

هر چقدرم که خون ریختن براش آب خوردن بود دلش نمی خواست حتی یه قطره خون هم از الهه اش بره

دستش رو روی زخم لب پسرش گذاشت و و آروم نوازشش کرد ، چشماش رو کلافه بست

خم شد و زخم لبش رو بوسید ، ازش فاصله گرفت و در حالی که نگاهش به زخم بود گفت

ته: عصبانیم نکن ، دلم نمی خواد نازک تر از گل بهت بگم

کوک: بزار برم

با چشمایی که دوباره عصبانیت توش موج می زد به تیله های مشکی پسرش نگاه کرد

کوک: بزار برم

ته: اون وقت چرا ؟

کوک: اینم سوال داره؟ ازت متنفرم

پهلوی معشوقه اش رو چنگ زد و باعث شد الهه اش از درد ناله ای بکنه

دستش رو توی موهای پسر فرو کرد و موهاش رو کشید تا سرش به سمت عقب خم بشه

سرش رو پایین برد و همون طور که نفس های داغش رو روی گردن پسر خالی می کرد با صدای بم و عصبیش گفت

ته: اینو یادت باشه تو تا آخر عمرت الهه این عمارتی

پوزخندی زد ، لباش رو روی سیبک گلوی پسر گذاشت و مک محکمی بهش زد

ته: اینکه اینجا بهت خوش بگذره یا نه هم به رفتار خودت بستگی داره

پسر در حالی که از کشیده شدن موهاش چهره اش در هم رفته بود بازم کم نیاورد و رو در جواب وی گفت

کوک: مطمئن باش از اینجا می رم ، اون وقت تو می مونی و عمارت بی الهه ات

ته: خواهیم دید الهه من

فشار دستش رو کم کرد و حالا دستش رو به صورت نوازش وار توی موهای پسرش فرو کرده بود

پوست الهه اش فوق العاده شیرین و نرم بود ، عقب نکشید و بوسه های خشنی روی گردن الهه اش می زاشت

اونقدر پوست معشوقه اش رو محکم می بوسید که پوست پسر بعد از هر بوسه قرمز میشد

کوک: ولم....کن...اخخخ...بسهههه

و همزمان شروع به زدن مشت های کوچیکش به سینه سفت وی کرد

وی پوزخندی زد و شدت بوسه هاش رو محکم تر کرد تا جایی که بوسه هاش به مک زدن تبدیل شد

پسر سعی کرد با زدن زانوش به دیک وی اون رو از خودش جدا کنه اما قبل از اینکه این کار رو بکنه وی پاش رو با پاش قفل کرد

پسر از ناتوانی خودش به گریه افتاد ، بوسه های وی باعث شده بود گردنش درد بگیره و از اون طرف گریه اش توانش رو برای مقاومت کم می کرد

حالش از بوسه های وی بهم می خورد و دلش می خواست فقط این وضعیت تموم بشه

کوک: حالم.....ازت....بهم....می خوره

میون گریه اش گفت و باعث شد وی دست از کارش بکشه ، چرا از حرف الهه اش ناراحت شده بود ؟

چرا قلبش تیر می کشید ؟ چرا به جای عصبانیت ناراحت بود ؟ چرا قلبش می سوخت ؟

صدای گریه آروم الهه زیباش حالش رو خراب تر می کرد ، نگاهش رو به صورت الهه اش داد

دستی که ستون بدنش نبود رو بالا آورد ، با انگشت شصتش آروم اشکای الهه اش رو دونه به دونه پاک کرد

لباش رو روی گونه گل افتاده پسرکش گذاشت و لباش رو چند ثانیه همون جا نگه داشت

کوک: نکن عوضی

وی اهمیتی داد؟ قطعا نه ، بعد از گونه اش بدون اینکه لباش رو برداره اونا رو به سمت لپ تپل و سفید الهه سُر داد

با فشردن لباش به لپ های سفید الهه لپ نرمش به داخل رفت و باعث شد وی لبخند محوی بزنه

لباش رو از صورت الهه اش فاصله داد و به چشماش نگاه کرد

پسر که انگار نقطه ضعف وی رو فهمیده بود نگاهش رو از چشمای وحشی و قهوه ای وی گرفت و به طور کامل سرش رو به سمت مخالف چرخوند

وی سرش رو پایین برد و بوسه آرومی به خط فک معشوقه اش زد

ته: آفرین الهه من خوب نقطه ضعفم رو فهمیدی

مکی به خط فک الهه زیرش زد

ته: اما اگه یکباره دیگه این کار رو بکنی اون روی من رو می بینی ، هر کسی اون روی منو‌ دیده دیگه مثل سابقش نشده بیبی بوی

لیس خیسی به گردن معشوقه اش زد که باعث شد صورت پسر از حس بدی که بهش دست میده چهره اش رو جمع کنه

کوک: تا کی می خوای این طوری روی من بمونی ؟ بلند شو دیگه

ته: من شکایتی ندارم بیبی

کوک: من بیبی آدم کثیفی مثل تو نیستم از روم بلند شو

تهیونگ که دیگه بیشتر از این نمی‌ تونست توهین های پس رو تحمل کنه از روی بدنش بلند شد و همزمان پس رو هم با خودش بلند کرد

پسرک سعی کرد دستش رو از دست وی بیرون بکشه که وی با حرص فشار محکی به بازوی نرم ظریف پسر داد

کوک: اخخخخ.....ولم کنننن....اییییی

تهیونگ پسر رو روی زمین انداخت و کفشش رو روی قفسه سینه پسر گذاشت

با فشار پاش پسر رو به زمین فشرد و باعث درد قفسه سینه پسر شد

ته: بهت قول میدم جوری زبونت رو کوتاه کنم که جلوی من حتی سرت رو هم بالا نگیری

نگاهی به شکم صاف و تخت پسر انداخت

ته: اون موقع است که بدون چون و چرا شکمت بخاطر بچه من میاد بالا

کوک: چی برای خودت زر زر می‌کنی

ته: فک می کنی چیزی در مورد رحم داشتنت نمی دونم الهه من ؟

به وضوح نگرانی و ترس رو داخل چشمای پسر دید ، پوزخندی زد

ته: نگران نباش بیبی بوی تا وقتی از احساسم مطمئن نشم کاری نمی کنم اما ....

دستش رو روی زانوش گذاشت و خم شد

ته: اما وقتی از احساس کوفتیم مطمئن بشم تمام بدنت رو با لبام و دندونام نقاشی می کنم

با پوزخند سردش واش رو از روی قفسه سینه پسر برداشت و از اتاق بیرون رفت

با رفتن وی همون طور که دراز کشیده بود دستاش رو روی صورتش گذاشت و اشکاش برای بار چندم روی صورتش راه پیدا کردن

هق هق های مظلومانه پسر سکوت اتاق رو می‌شکست و دل کتاب های اونجا رو اب می کرد

دلش می خواست از اینجا بره

کوک: حالا ..... می بینی ....من از اینجا.....می رم

میون گریه اش گفت و به گریه کردنش ادامه داد......

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

فیک خوبه ایا؟؟؟؟؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

Weiterlesen

Das wird dir gefallen

145K 26.3K 29
تهیونگ : خب، چطوری ؟ جونگکوک: من گی‌ام، ممنون که پرسیدی © -𝐬𝐮𝐠𝐚𝐥𝐚𝐱𝐢𝐞𝐬
37.1K 3.4K 34
همه چی دقیقا همون موقعی به هم میریزه که حس میکنی دیگه بهتر از این نمیشه ..! . ᴍᴀɪɴ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : ᴠᴋᴏᴏᴋ - ᴋᴏᴏᴋᴠ ɢᴇɴʀᴇ : ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ - sᴍᴜᴛ - ᴀɴɢsᴛ
3.5K 439 5
[ در حال آپ ] پسر رئیس جمهور، کیم تهیونگ و پسر وزیر دارایی، جئون جونگ‌کوک شب قبل توی گی‌بار در‌حالی که همدیگه رو می‌بوسیدن دیده‌ شدن. چه اتفاقی میفت...
30.8K 6.2K 13
{کامل‌شده} اولین باری که تهیونگ عطسه می‌کنه، موهاش به رنگ بنفش درمیاد. «شت.» . . . . . . . #1 in جونگ‌کوک ژانر: فانتزی و فلاف این فنفیکشن صرفا توسط م...