قسمت پانزدهم

1K 218 76
                                    

با نشستن تو اتاق انتظار به اتاق ساده‌ی قرمز رنگ خیره میشه رو مبل مخمل قرمز رنگ با چوبی که روشن بود نشسته بود،کمی از چوب رفته بود و مشخص بود کاملا قدیمیه

اتاقی که پر از عکس از خاندان سلطنتی بود و میز بزرگی که روش عکس‌های ملکه،پرنس چارلز،پرنس ویلیام و لویی در سنین مختلف بود

هری قبلا هم اینجا اومده بود به یاد داره اون روز رو که پدرش اینجا آورده بودتش و ازش خواسته بود که به همه احترام بذاره

به یاد میاورد وقتی پدرش گفت نباید به چشمای ملکه خیره بشه و باید خیلی مودبانه جواب بده،وقتی ملکه از هری تعریف کرد پدرش خیلی خوشحال شد و با عشق و تحسین حرفای ملکه رو تایید کرد،دلش برای پدرش تنگ شده بود

۲۳ سال بود که از نعمت داشتن پدرش محروم شد و درست وقتی که فکر میکرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست پدرش رو از دست داد،شروع بدبختی هری دقیقا از روزی بود که رابین استایلز به خاک سپرده شد و اون پسر دیگه نتونست از پدرش بدیه دنیا رو یاد بگیره،هری دیگه نتونست از پدرش مبارزه کردن برای آزادی رو یاد بگیره،هری دیگه نتونست تو چشمای پدرش تحسین و افتخار رو ببینه

هری از همه‌ی اینا محروم شد اما پسرکش همیشه هری رو با عشق و تحسین به هری خیره میشد،قهرمان لیام بتمن یا سوپدمن نبود قهرمانش بابا هریش بود که بدون هیچ پول یا چیزی فقط مقایل یک دنیا ایستاد و از تنها داراییش یعنی پسرش ایستاد

هری همیشه فرار میکرد اما حین فرار سپری بود درست بالای سر پسرش تا سنگ‌ها و تیرهایی که به اطرافشون پرت میشه فقط بدن خودش رو زخمی کنه

هری زخم میخورد و میسوخت اما اجازه نمیداد پسرش زخم بخوره یا بسوزه،هری میدونست تنها در یک صورت به پسرش آسیب میرسه و اون دقیقا روزی هست که هری نتونه چشماش رو باز کنه و برای همیشه خواب باشه

با صدای شنیدن در اخمی میکنه،مردی ۶۸ ساله با کت‌شلوار یک دست طوسی رنگ وارد شده بود،مردی که تقریبا لاغر بود موهای یکدست طوسی رنگی داشت و پوست صورتش کمی چوروک بود،دندون‌های یک‌دست سفیدی داشت و دست‌هاش رو پشت‌سرش گره زده بود

هری به آرومی از روی صندلی بلند میشه و مرد بدون هیچ عکس‌العملی فقط با لبخند با کفش‌های مردونه‌ی ورنیش به هری نزدیک‌تر شد و عینک مستطیلی استیلش رو کمی بالاتر برد تا هری رو بهتر ببینه

هری معذب از سر و وضع آشفتش کمی تو خودش جمع میشه،احساس میکرد کثیف‌ترین موجود دنیاست و با ۱۰۰۰ وایتکس و ماده‌ی ضدعفونی کننده قرار نیست پاک بشه،هری پاکی‌ای تو وجودش نداشت،اون پسربچه‌ی مرتب و تمیز ۲۰ سال بود که مرده بود

مرد:من پیتر جفرسون هستم،بهم اطلاع داده شده که شما خودتون رو هری استایلز معرفی کردین و اومدین تا پسرتون سِر لیام تاملینسون رو ببینین.

My Son (LARRY & ZIAM) ComplitedWhere stories live. Discover now