قسمت سوم

1.4K 307 269
                                    

ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر شده بود،لویی با تبلتش عکس‌های منتشر شده‌ی امروز رو چک کرد و لعنتی به شانس بدش فرستاد،نباید بعد از تعطیلات کریسمس که همه دور هم جمع میشدن به عمارتش میومد

لویی به ساعتش نگاه میکنه و به سمت اتاقی که لیام توش بود میره

بدون در زدن وارد اتاق میشه با شنیدن صدای دوش آب که از حموم میاد داخل میره و به پسری که با سر افتاده زیر آب ایستاده با چشمای خشمگینش خیره میشه

لویی:قرار بود حمومت فقط ۲۰ دقیقه باشه لیام!

با لحن جدی و خشکی به پسر کوچولو میگه و به پریدن یهویی بدنش از ترس چشم‌غره‌ای میره

می‌تونست دنده‌هایی که کمی ببرون زده بودن و کبودی‌های متعددی که رو بدنش نمایان بودن رو ببینه ،اخمم بزرگی مهمون صورتش شد

لویی به سمت وان بزرگ حرکت میکنه و بدن سفید بی موی پسرک رو با دقت با چشماش اسکن میکنه

لویی:بابات کتکت میزد؟

با شک میپرسه و لیام معذب شده کمی خودش رو جمع میکنه و سرش رو به دو طرف تکون میده و دوباره سرش رو پایین میندازه

لویی که متوجه شد جواب لیام نه هست با شک دستش رو به سمت موهای لیام میبره و کمی از چتری‌های پسر رو کنار میزنه تا بهتر بتونه به چشمای آبی پسرک که کمی از رگه‌های سبز هم توش به چشم میومد نگاه کنه

لویی:برای ساعت ۴ باید حرکت کنیم و تو زودتر باید لباسایی که برات آماده شده رو بپوشی،لیام موهات خیلی بلنده و این خلاف پرتکل‌هاست هرچند وجودت کلا خلاف پرتکل‌هاست اما باید کمی چتریات کوتاه بشه

لیام با چشمای پرش به لویی که بهش نگاه میکرد خیره شد و سرش رو به دو طرف تکون داد

لویی:باید ادب بشی و بابات معلومه هیچی بهت یاد نداده،هیچی از آداب بلد نیستی و باید وقتی باهات حرف میزنن اون صدای لعنتیت رو آدم بشنوه ،هی چت شده؟؟

لویی نتونست ادامه‌ی جملش رو بگه چون لیام شروع به لرزیدن کرد و بعد از اون هم چشمای آبیش شروع به باریدن کردن،سریع از جاش بلند شد و به سمت توالت فرنگی سنگی حموم طلایی رنگ رفت،با خالی کردن محتویات معدش توی توالت فرنگی کمی مکث کرد

بدنش می‌لرزید و تنها پوشش باکسر بنفشش بود که اون هم خیس شده بود

لویی به پسر کوچولویی که با بدن لرزون به توالت فرنگی تکیه داده و صدای گریش بلند شده بود نگاه کرد

به سمت پسر کوچولو میره،روی زانوش خم میشه و به پسر کوچولوش خیره میشه

لویی:دیدی چی کار کردی؟؟بالا آوردی.لعنتی تو یک بچه‌ی ۵ ساله نیستی چرا الکی گریه میکنی؟؟؟

با داد  بلندی که زد این لیام ترسیده بود که دوباره عوق دیگه‌ای زد اما چیزی از معدش خارج نشد و فقط آب دهنش بود که توی کاسه‌ی توالت فرنگی میریخت

My Son (LARRY & ZIAM) ComplitedWhere stories live. Discover now