قسمت نهم

1.1K 236 214
                                    

لپ‌تاپ مشکی‌رنگش رو بست،کمی موهای بهم‌ریختش رو مرتب کرد،دقیقا روزی که اعلام شد پسردار شده جسد سوخته‌ی پدره بچش پیدا شده

لویی دوباره از دست دادش،اما اون دیگه هری رو دوست نداشت،اون هیچ عشقی نداشت
اینا رو با خودش زمزمه کرد و دستاش رو مشت کرد مغزش دستور میداد که هیچ حسی نداشته باشه و بغضی که تو گلوش درحال شکل گرفتنه فقط برای بد بودنش با لیام کوچولوش هست

اما دردی که تو قلبش حس میکرد قطعا برای هری بود،لویی پسر کوچولوی چشم‌سبز رو از دست داد و حالا بعد از ۲۰ سال دوباره از دستش داد

حتی فرصت نداد ازش بپرسه چرا انقدر شکسته و بیچاره بود،حتی نپرسید چرا به لویی نگفت بارداره و فرار کرد؟

چرا به هری فرصت نداد؟چرا به پدره بچش فرصت نداد؟چرا لیام رو اونطوری ازش جدا کرد و نذاشت هری برای آخرین‌بار پسر کوچولوش رو درآغوش بگیره و باهاش خداحافظی کنه؟

عذاب وجدان مثل زالویی شده بود که داشت خون لویی رو میمکید و اون پسر نمیدونست چطوری روح شکستش رو آروم کنه،از وقتی خبر رو شنیدن لویی از مادر و پدرش خواست کمی تنها باشه و اجازه بدن فردا باهاشون صحبت داشته باشه

موبایل کنار لپ‌تاپ رو چنگ میزنه و به زین زنگ میزنه،همزمان با بوق‌خوردن با برداشتن ریموت Bentley سیاه رنگ از عمارت خارج میشه

زین:لویی؟

لویی با زدن دکمه‌ی START ماشین رو روشن میکنه و کمربند ایمنیش رو میبنده

ماه تو آسمون اومده بود و با نور کمش اطراف رو روشن کرده بود

لویی می‌تونست با نور ماه جاده‌ی باغ مانند روبه‌روش رو ببینه و با روشن کردن چراغ‌های ماشین حالا می‌تونست بهتر مسیرش رو ببینه

با تنظیم موبایل و صفحه‌ی کامپیوتر ماشین لب‌هاش رو کمی باز میکنه و با صدای گرفته و محکمش از زین میپرسه

لویی:زین!هری مرده،باید بیام پیش لیام

لویی توضیح میده و زین به پسری که بیهوش روی تخت افتاده بود و شان با آرام‌بخش خوابونده بودتش تا مثل ۱ ساعت پیش بی‌وقفه دستش رو روی گوشش نذاره و جیغ نکشه خیره شد

زین لبش رو گزید و کمی بعد با شان،نایل و تئویی که به پای شان چسبیده بود از اتاق نایل خارج شدن تا کمی بتونن فکر کنن و حالا اومدن لویی قضییه رو بدتر میکرد اما نمی‌تونستن به لویی بگن لیام نمیدونه.

زین روی کاناپه نشست و با نگاه به نایل و تکون دادن سر نایل انگار منتطره تاییدیه‌ای بود تا جواب لویی رو بعد از مکث طولانی‌ای با نفس عمیقی میده

زین:لوکیشن رو برات میفرستم

زین بی‌حرف قطع میکنه و با فرستادن لوکیشن برای لویی دستی به صورتش میکشه

My Son (LARRY & ZIAM) ComplitedWhere stories live. Discover now