قسمت بیست و نهم

1K 180 309
                                    

۵۵ ووت

فلش بک

تیشرت سفید رنگش از عرق خیس شده بود و با ترس به اطرافش نگاه میکرد

اونا بابا هری رو گرفته بودن و لیام رو روی یک صندلی به زور نشونده بودن تا تماشا کنه

مارک کشیده‌ی دیگه‌ای تو صورت هری میزنه و جواب آزمایش رو تو صورتش میکوبه

چند روزی بود که جواب آزمایش پدرو مثبت شده بود و اون هفته‌ی قبل با هری سکس داشت و حالا اونا جواب مثبت هری رو هم گرفته بودن

دختر سیاه پوست خودکار آبیش رو برمیداره و موارد لازم رو تو دفترچه‌ی کوچیکی یادداشت میکرد

چشمای مشکیش برق میزدن،دوست بودن با النور منفعت زیادی داشت و لبخندش پررنگ‌تر شد وقتی فهمید یه بیمار HIV واقعی رو میندازن زیر دستش و حتی اگه بمیره هم کسی قرار نیست ازش شکایت کنه

رجینا:داروها رو بدست النور میرسونم و سکس میتونه بکنه اما خطرناکه و حتما باید با احتیاط باشه و کاندوم مصرف بشه

رجینا به پسری که با موهای ماشین شدش پشت به جمع ایستاده بود توضیح میده

نتونسته بود صورت پسر رو ببینه و اون تمام مدت بهشون پشت کرده بود

پسر با تکون دادن سرش بدون هیچ حرفی اجازه‌ی مرخصی میده و با خروج دختر از اتاق برمیگرده

چشمای طلاییش برق میزدن و با سرگرمی به افراد تو اتاق خیره شد

دوست نداشت این کار رو انجام بده و حتی نمیخواست به اتفاقایی که تا چند دقیقه‌ی دیگه میافتن فکر کنه

با بستن چشماش نفس عمیقی میکشه و وقتی اونا رو باز کرد باید راجر میموند
پدر باید اعتماد میکرد،پدر باید میپذیرفت زین مثل راجر نیست
راجر هم دوست نداشت بیشتر از این اون پدر و پسر رو عذاب بدن اما تو این بازی همیشه باید قربانی‌ها رو قربانی کرد تا پدر به خواستش برسه

این قانون بازی بود اول پدر باید به خواسته‌هاش میرسید و بعد از اون نوبت انتقام بود

به چشمای اشکی لیام خیره میشه،چشمای آبی رنگی که از اشک خیس بودن و به بابا هریش خیره شده بود

مژه‌هاش بهم چسبیده بودن و میتونست از پشت حلقه‌های اشکیش اطرافش رو ببینه

امروز تولدش بود اما اونا اومدن و با بابا هری آوردنش اینجا

چرا فرشته‌های مهربون به آرزوهاش گوش نمیدادن؟اون که هرسال آرزو میکرد با بابا هریش بتونن برن از اینجا اما اونا نمیرفتن و تازه بابا هری هم مریض شد

اگه لیام پسره بدیه اشکالی نداره اما فرشته‌ها باید مراقب بابا هری باشن و اون خوب بشه

My Son (LARRY & ZIAM) ComplitedWhere stories live. Discover now