۵۵ ووت
فلش بک
تیشرت سفید رنگش از عرق خیس شده بود و با ترس به اطرافش نگاه میکرد
اونا بابا هری رو گرفته بودن و لیام رو روی یک صندلی به زور نشونده بودن تا تماشا کنه
مارک کشیدهی دیگهای تو صورت هری میزنه و جواب آزمایش رو تو صورتش میکوبه
چند روزی بود که جواب آزمایش پدرو مثبت شده بود و اون هفتهی قبل با هری سکس داشت و حالا اونا جواب مثبت هری رو هم گرفته بودن
دختر سیاه پوست خودکار آبیش رو برمیداره و موارد لازم رو تو دفترچهی کوچیکی یادداشت میکرد
چشمای مشکیش برق میزدن،دوست بودن با النور منفعت زیادی داشت و لبخندش پررنگتر شد وقتی فهمید یه بیمار HIV واقعی رو میندازن زیر دستش و حتی اگه بمیره هم کسی قرار نیست ازش شکایت کنه
رجینا:داروها رو بدست النور میرسونم و سکس میتونه بکنه اما خطرناکه و حتما باید با احتیاط باشه و کاندوم مصرف بشه
رجینا به پسری که با موهای ماشین شدش پشت به جمع ایستاده بود توضیح میده
نتونسته بود صورت پسر رو ببینه و اون تمام مدت بهشون پشت کرده بود
پسر با تکون دادن سرش بدون هیچ حرفی اجازهی مرخصی میده و با خروج دختر از اتاق برمیگرده
چشمای طلاییش برق میزدن و با سرگرمی به افراد تو اتاق خیره شد
دوست نداشت این کار رو انجام بده و حتی نمیخواست به اتفاقایی که تا چند دقیقهی دیگه میافتن فکر کنه
با بستن چشماش نفس عمیقی میکشه و وقتی اونا رو باز کرد باید راجر میموند
پدر باید اعتماد میکرد،پدر باید میپذیرفت زین مثل راجر نیست
راجر هم دوست نداشت بیشتر از این اون پدر و پسر رو عذاب بدن اما تو این بازی همیشه باید قربانیها رو قربانی کرد تا پدر به خواستش برسهاین قانون بازی بود اول پدر باید به خواستههاش میرسید و بعد از اون نوبت انتقام بود
به چشمای اشکی لیام خیره میشه،چشمای آبی رنگی که از اشک خیس بودن و به بابا هریش خیره شده بود
مژههاش بهم چسبیده بودن و میتونست از پشت حلقههای اشکیش اطرافش رو ببینه
امروز تولدش بود اما اونا اومدن و با بابا هری آوردنش اینجا
چرا فرشتههای مهربون به آرزوهاش گوش نمیدادن؟اون که هرسال آرزو میکرد با بابا هریش بتونن برن از اینجا اما اونا نمیرفتن و تازه بابا هری هم مریض شد
اگه لیام پسره بدیه اشکالی نداره اما فرشتهها باید مراقب بابا هری باشن و اون خوب بشه
YOU ARE READING
My Son (LARRY & ZIAM) Complited
Fanfictionبه پسر کوچولوش که سرش رو پایین انداخته و چشمای آبیش رو نمیتونست ببینه،سرش رو بالا آورد و بوسهای روی پیشونیش گذاشت هری:باید پسرم بمونه اینجا لویی با اخم به سمت اونا میره و بعد از اینکه هری رو هول میده اخمی میکنه لویی:بعد از ۲۰ سال برگشتی با پسر اح...