قسمت اول

2.3K 356 375
                                    

زیپ کاپشن پسرک چشم‌آبیش رو بالاتر میکشه و بعد از اینکه کلاه بافتنی مشکی رنگ کهنش رو صاف میکنه لبخندی به پسرکش که سرش پایین افتاده بود میزنه

هری:عشق من!سرت رو بالا بگیر.

پسرش بیشتر بهش چسبید و حالا این اشکاش بودن که دوباره رو صورتش می‌ریختن و لرزش کم بدنش که قبلا ناشی از سرما بود الآن بیشتر شده بود.

نمی‌تونست الآن پسرش رو بغل کنه،اگه بغلش می‌کرد نمی‌تونست دیگه ولش کنه و بره.

پس با کشیدن دستش وقتی در باز رو دید به خودش جنبید و به سمت عمارت بزرگ روبه‌روش پا تند کرد،باید زودتر میرفت،این به نفع دوتاشون بود.

با طی کردن راه طولانی و باغ مانند وقتی ساختمون رو دید لبخند بزرگی زد و دست‌های پسر کوچولوش رو محکم‌تر گرفت.

وقتی به پله‌های ورودی رسیدن حالا صدای هق‌هق پسرکش اونو به خودش آورد و به پسر کوچولوش که تندتند نفس‌نفس میزد نگاه کرد.

پسرکش می‌لرزید و چشمای آبی درشتش حالا آبی‌تر شده بودن و اشک‌هایی که حالا از توی چشمای خوشرنگش پایین میومدن دل پدرش رو خون می‌کردن.

هری:باباجون!قرار شد گریه نکنی پسره خوشگلم!باید قوی باشی،باشه؟؟نباید تسلیم بشی و باید به همه نشون بدی پسره منی،عزیزم

اشکایی که از چشمه‌ی حیاتش پایین می‌ریخت رو با انگشت‌های کشیده‌ی لاغرش پاک کرد

بعد از بوسیدن گونه‌ی پسرکش و مزه کردن شوری اشکاش روی لب‌هاش کمی صورتش رو جمع کرد و به آرومی خندید

پیشونی پسرکش رو بوسید و اون رو بغل کرد

هری:باید بریم تو باشه؟ممکنه اولش کسی باهات خوب برخورد نکنه اما باید قوی باشی،فسقلی من.باید قوی باشی

تو گوش پسرکش زمزمه میکنه و بعد از بوسیدنش دوباره دستاش رو تو دستای سرد کوچولوش حلقه میکنه

پول زیادی نداشتن و لباسای کمی تن پسرکش بود اما حداقل از بوت‌های قهوه‌ای پاره شده و کاپشنی که ۱۷ ساله داره می‌پوشتش بهتر بودن

کوله‌ رو روی دوشش صاف میکنه و بعد از اینکه زنگ در رو میزنه منتظر میشه تا در رو باز کنن و اون زودتر بتونه‌همه‌ی زندگیش رو بذاره و بره.

با بغل کردن پسرکش چشمکی به پسرش میزنه و با هق‌هق خشک پسرکش چشماش رو میبنده و نفس عمیقی میکشه و بغض بزرگش رو قورت میده

با باز شدن در مردی که شلوار مشکی،بلوز سفید و جلیقه‌ی مشکی‌ای به تن داشت در حالیکه سینی تو دستش رو صاف می‌گرفت و لیوان آب پرتقالی توی دستاش بود با اخم‌های درهم میون ابروهای کم‌پشت طوسی رنگش به مرد و پسر کوچولو ناشناس جلوش نگاه میکنه

My Son (LARRY & ZIAM) ComplitedWhere stories live. Discover now