40 - Memento -

1.6K 313 203
                                    

سر انگشتاشو روی ته ریش اون مرد کشید، چشمای بسته و اخم های درهمش توی خواب رو از نظر گذروند و شصتش به آرومی لبهای لیامو لمس میکرد.

خودشو جلو کشید و بوسه نرم و کوتاهی روی لبش نشوند و دوباره به جای قبلیش برگشت.

لیام خوابیده، حتی از لیامی که توی مواقع نادر لبخند میزد هم جذاب تر بود !

با شیطنت انگشتاشو روی بدن لخت لیام کشید و بوسه کوتاهی روی بدنش جا داد، قصدش بیدار کردن لیام به بهترین شکل ممکن بود.

روی تخت نشست و پاهاشو دو طرف لیام گذاشت، لبشو بین دندوناشو فشرد و خودشو جلو کشید. نفس های داغش روی پوست لیام پخش شد و به آرومی لبشو روی گردن اون مرد گذاشت.

بوسه های خیسشو روی گردن لیام شروع کرد و طولی نکشید که صدای نفس عمیق لیام به گوشش رسید، هنوز نمیدونست اون مرد بیدار شده یا نه برای همین با شدت بیشتر بوسه هاشو همراه زبونش روی پوستش کشید و دستش تموم بدن لیامو لمس کرد.

دستای لیام کم کم بالا اومدند و چنگی به کمر لخت زین انداخت، آهی کشید و با صدای بم گفت؛

ل- صبح بخیر خوبی بود !

توی یه حرکت زینو رو تخت پرس کرد، پاهای زین کم کم دور کمرش حلقه شدند و با آرامش گفت:

ز- همیشه تو منو با نوازش بیدار میکنی، خواستم اینبار من انجامش بدم !

لیام نیشخندی زد و سرشو جلو برد، لاله گوش اون پسرو بوسید

ل- من فقط تورو بیدار میکنم نه چیز دیگه‌ای رو !

زین با فهمیدن منظور اون مرد به عقب هل داد و با خنده اسمشو نالید؛

ز- لیاام !

اون مرد با صدای آرومی خندید و زین مثل هربار دلش ضعف رفت، شاید حالا فکر چند دقیقه پیشش که لیام توی خواب جذاب تر از زمانیه که میخنده رو پس میگرفت.

دستشو روی گونه اون مرد گذاشت؛

ز-خیلی قشنگ‌ میخندی !

لیام لبخندی زد

ل- و خیلی قشنگ لبای قشنگتو میبوسم !

صورتشو جلو برد و لب بالای زینو بین لباش فشرد، زبونشو کوتاه روی لبش کشید و دوباره لباشو بوسید. کمی عقب کشید و اینبار با سرو صدای بیشتری بوسه رو ادامه داد و بینش گاز های ریزی ازش گرفت.

با کم اوردن نفس فاصله گرفت و زین با لبهای متورم گفت:

ز- برام قهوه حاضر کن !

ل-تو میتونی قلبمو بخوایی !

بوسه اخر و کوتاهی روی لب اون‌ پسر زد و از روی تخت بلند شد‌، به سمت سرویس بهداشتی رفت و لبخند زینم همراهش محو شد.

SYNDROME [ZiamFanfiction]Where stories live. Discover now