25 - Feel My Pain -

1.8K 343 259
                                    

بوی تند و تلخی توی بینیش پیچید، با سرفه کوتاهی چشماشو باز و دور تا دور اتاق چرخوند، با دیدن مردی کنار پنجره اخماشو توی کشید.

لیام با شنیدن صدای سرفه اون پسر چرخید و با کمی دستپاچگی گفت:

ل-دودش اذیتت کرد؟ من....الان خاموشش میکنم !

سیگارو با حرص خاموش و پنجره رو برای تهویه هوا باز کرد.

ل-من فقط حواسم نبود، سیگار برام شده یه عادت...

زین بی توجه به صحبت های اون مرد گفت:

ز-اینجا چیکار میکنی؟!

لیام خونسرد نگاهش کرد و قبل از اینکه چیزی از لبهاش بیرون بیاد زین ادامه داد:

ز-از دیشب اینجا موندی؟! لابد اینبار خودت میخوایی زجر کشیدنمو ببینی ؟!

لیام نفس عمیقی کشید و سرفه کوتاهی مهمون ریه هاش شد؛

ل-چیزهایی که دیشب شنیدی اونا....

زین با حرص میون حرفش پرید ؛

ز-اونا چی؟ توهم بوده ؟؟ میخوای بگی نیاز به استراحت دارم؟؟؟ چجوری باهام بازی کردی و همه باور کردن؟؟؟ منِ لعنتی اون اوایل بهت شک کرده بودم، به اینکه داری باهام بازی میکنی، من احمق چطور نفهمیدم ؟!

لیام بدون‌ گفتن چیزی و حسی توی چهرش تنها نگاهش کرد؛

ز-لابد اینم بازی جدیدته؟! دوباره میخوای چیکار کنی؟!

لیام لبخند تلخی زد و درحالی که به تختش نزدیک میشد گفت:

ل-من فقط میخواستم بهت یچیزو بگم !

قیافه کنجکاو و درهم رفته زینو با کنار تختش قرار گرفتن اینطور پاسخ داد؛

ل-من هرگز نمیخواستم با احساساتت بازی کنم !

زین با بی رحمی و تلخ گفت:

ز-ولی کردی !

لیام نفسشو با آه بیرون فرستاد؛

ل-توام جای من بودی بهم حق میدادی !

زین با چشمای ریز شده پرسید

ز-چرا بهم‌ نمیگی؟ چرا دلیل عذاب کشیدنمو بهم نمیگی ؟!

لیام لبشو با زبونش خیس کرد؛

ل-باور کن چیزی برای شنیدن نیست، فقط میخوام بدونی شاید من اینکارو کرده باشم ولی براش دلیل داشتم !

SYNDROME [ZiamFanfiction]Where stories live. Discover now